ابزارهای ایران در واکنش به حمله احتمالی اسرائیل

 

پایگاه خبری عربی پرس در مقاله ای به قلم منذر سلیمان از واشنگتن تاکید کرد که کمتر پیش می آید که یک بازی سیاسی به دقت نشست های سالیانه لابی های یهودی در آمریکا برگزار شود، افراد گسترده‌ای که سالیانه برای این نشست دعوت می شوند، شامل رئیس جمهور آمریکا و سایر مقامات سیاسی در این کشور و اسرائیل است.

در این نشست همچنین وعده های بلند بالایی در زمینه ازش های سیاسی کسانی که بیشترین میزان حمایت از سیاست های اشغالگری را نشان می دهند، به چشم می خورد، نشست سال جاری آیپک نیز با حضور باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا و رئیس رژیم صهونیستی و اکثر کادر جمهوری خواهان آمریکایی برگزار شد، طرف آمریکایی در این نشست از عبارت های سنگین و رنگینی در مورد اسرائیل استفاده کرده و آن را قوی ترین هم پیمان اسرائیل خواند و مدعی شد که اسرائیل تنها نمونه دموکراتیک در منطقه است، طرف اسرایل نیز که البته به نمایندگی از بنیامین نتانیاهو در این نشست حاضر بود، از دایره سناریوی قبلی که برای این نشست چیده بود، خارج نشد و گفت: «ما احترام زیادی برای ائتلاف بزرگی که بین دو کشور قرار دارد، قائل هستیم.» اما تفاوتی که این نشست با نشست های قبلی داشت، این بود که نتانیاهو این بار اسرائیل را از دیگران [ و آمریکا] جدا کرد و گفت که اگر اسرائیل می خواهد موجودیت خود را ادامه دهد، باید خود سرنوشت خود را مشخص کند.

نتانیاهو در سخنان خود از ابراز آن چیزی که در درون اسرائیلی ها می گذشت نیز واهمه ای به خود راه نداد، او خطاب به همه گفت: اوباما تعهد خود را به جلوگیری از کامل شدن برنامه هسته ای ایران داده است، وی به وضوح بیان کرده که همه گزینه ها روی میز است و سیاست آمریکا در قبال ایران بر مبنای سیاست مهار نیست. این یک سیاست درست است، اسرائیل نیز همین سیاست را در پیش می گیرد، ما می خواهیم ایران را از کامل کردن تلاش برای رسیدن به سلاح هسته ای باز داریم، ما همه گزینه ها را روی میز نگه می داریم و سیاست مهار قطعا یک گزینه نیست. دولت یهودی به کسانی که به دنبال ویران کردن ما هستند، اجازه نخواهد داد تا از وسایل مختلف برای رسیدن به هدفشان استفاده کنند. باید ایران را از تجهیز به سلاح هسته ای بازداشت.

اوباما نیز درمقابل از تعهد آمریکا به امنیت اسرائیل سخن گفت و آن را در استحکام به یک صخره تشبیه کرد، وی گفت که آمریکا پشت سر اسرائیل قرار دارد و هر کاری را برای تامین امنیت اسراییل انجام می دهد.

* عقب نشینی اوباما از اظهارات حماسی خود در حمایت از اسرائیل

البته دولت اوباما خیلی زود لحن عقب نشینی از موضع قبلی به خود گرفت، اوباما سعی کرد در گفتگو با شبکه ای بی سی آمریکا تفسیر خود از اظهاراتش را به این صورت ارائه دهد: این بدان معنی است که ما در طول تاریخ با اسرائیل در مورد مسایلی که به دفاع از اسرائیل تعلق دارد، همکاری داشته ایم. این روابط ویژه مختص اسرائیل نیست، بلکه مانند روابط آمریکا با تمام هم پیمانان آن است، ما همین راه را در مقابل سایر هم پیمانان خود نیز در پیش می گیریم، این روابط همچنین در مورد انگلیس و ژاپن نیز پیاده می شود.

وی در توضیح عبارت حمایت از اسرائیل گفت که این توصیف به معنی عقیده نظامی نیست که ما در مورد عملیات نظامی خاصی مانند حمله به ایران مطرح کرده باشم، این توصیف به معنی طرح مجدد مواضع ثابت ما در مورد امنیت اسرائیل است که برای من بسیار اهمیت دارد و نشان می دهد که ما توجه زیادی به آن داریم.

* ابزارهای ایران برای مقابله با حملات احتمالی

سلیمان در ادامه به بررسی ابزارهای ایران برای واکنش به هر حمله احتمالی از سوی اسرائیل پرداخت و تاکید کرد که ایران انبارهای موشکی گسترده ای دارد که می تواند از آنها برای ضربه به اسرائیل استفاده کند. وی انواع راهکارهای ایران برای مقابله با حملات موشکی صهیونیست ها به تاسیسات هسته ای را به این صورت تشریح کرد:

1- ضربه به اهداف اسرائیلی در تمام نقاط جهان

یکی از بهترین راه ها و کم هزینه ترین آنها واکنش غیر مستقیم به این حملات است که از طریق هواداران ایران در خاورمیانه و اروپا و آمریکا به صورت انتقام جویانه صورت خواهد گرفت، این حملات می تواند سطح واکنش اسرائیل و آمریکا را کاهش دهد و برای ایران نیز به اندازه معقولی فضا برای شانه خالی کردن از مسئولیت ایجاد کند.

2- مبارزه مسلحانه و آشکار

یکی از ابزارهایی که ایران در واکنش های خود می تواند استفاده کند، هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی موجود در عراق و افغانستان است، این موضوع تنها به دلیل نفوذ سریع به این کشورها نیست، بلکه به دلیل این است که ایران می تواند از پایگاه های داخلی موثری برای عملیات در این کشور ها استفاده کند که در اروپا و آمریکا موجود نیست.

3- حملات موشکی به اسرائیل

ایران می تواند موشک های خود را از خاک خود به سوی اسرائیل شلیک کند، این موضوع می تواند خطرات ناشی از اعتماد به هم پیمانان عربی مانند فلسطین و لبنان و سوریه را نیز کاهش دهد، شلیک این موشک ها عزم و اراده ایران برای واکنش به حملات احتمالی را نشان می دهد و این موضوعی بود که روزنامه نیویورک تایمز نیز به آن اشار کرده و نوشت: مقامات آمریکایی احتمال اقدام ایران به واکنش به هر حمله اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران را بالا می دانند، آنها می گویند که واکنش های موشکی ایران علیه اسرائیل در صورت وقوع این حملات تقریبا قطعی است.

نویسنده در ادامه تاکید می کند که واضح است که ایران مقدار کافی از موشک ها را برای هدف قرار دادن سرزمین های اشغالی دارد، این نویسنده البته سعی می کند در میزان دقت موشک های ایران بویژه موشک شهاب ۳ تردید ایجاد کند، این در حالی است که این موشک در مانورهای خود میزان بالای دقتش را به اثبات رسانده است. در مقابل نویسنده نسبت به تاثیرگذاری سامانه دفاعی اسرائیل در برابر این موشک ها نیز تردید دارد و می گوید که میزان تاثیر آنها در حملات احتمالی قطعی نیست.

4- بستن تنگه هرمز

نویسنده در این مقاله می افزاید که ایران بارها تهدید کرده است که تنگه هرمز را می بندد، این موضوع می تواند کشتیرانی در تنگه را به مخاطره بیندازد، برای اجرای این تهدید ایران به سه عامل ذاتی تکیه کرده است، اول نیروی دریایی رسمی ایران که شامل نیروی دریای ارتش است، عامل دوم نیروی دریایی سپاه پاسداران است و عامل سوم نیز موشک های ضد کشتی است که به صورت دقیق در ساحل و جزیره های حاشیه این تنگه کوچک مستقر شده اند.

این گزارش در ادامه به حجم نیروی دریایی برخی کشورهای خلیج مانند عربستان و امارات متحده عربی برای مقابله با اقدام ایران برای بستن تنگه هرمز اشاره می کند و می نویسد که صرف نظر از تاکتیک هایی که ایران از آن ابرای بستن تنگه استفاده خواهد کرد و بدون واردن شد به پیش بینی در زمینه مدت بسته ماندن این تنگه باید گفت که این درگیری ها میتواند تاثیر زیادی روی نفت رسانی از این منطقه به خارج و قیمت جهانی نفت داشته باشد، به نظر می رسد که همین نگرانی اوباما از قیمت های نفت و بی ثباتی در آن است که اوباما را وا می دارد که از هر درگیری یا ماجراجویی نظامی با ایران به هر دلیلی پرهیز کند تا انتخابات ریاست جمهوری در این کشور در تاریخ ۲ نوامبر برگزار شود.

* عقب نشینی نتانیاهو از غوغاسالاری علیه ایران

این نویسنده عرب تاکید می کند که به نظر می رسد عقب نشینی تدریجی از هیاهوی تبلیغاتی از سوی نتانیاهو وهوادارانش در مورد حتمیت حمله به تاسیسات هسته ای ایران قابل ملاحظه است، طبیعتا نتانیاهو در هفته های اخیرا موفق شده است تا تمرکز رسانه ای را روی برنامه هسته ای ایران مجددا ایجاد کند، اما اظهارات وی بعد از بازگشت از واشنگتن نشان می دهد که وی تسلیم اراده اوباما شده و دستگاه های دیپلماتیک صهیونیست ها مجبور شده اند فرصت بشتری به روند دیپلماتیک و فشار بر اساس تحریم ها علیه ایران بدهند.

وی بعد از بازگشت از آمریکا در گفتگویی با شبکه ۱۰ تلویزیون رژیم صهیونیستی گفت: این مسأله به زمان بستگی دارد، مسأله چند روز و چند هفته و حتی مسأله چند سال نیست، همه این را می دانند.

سلیمان تاکید می کند: قطعا نتانیاهو باج خواهی از اروپا و سایر کشورهای جهان را در آن چیزی که به ادعای وی حق اسرائیل در حمله نظامی به ایران است، ادامه خواهد داد، اما ادامه تحریمها و امکان از سر گیری مذاکرات ۵+۱ با ایران و عقب نشینی آمریکا از پیش شرط اعلام شده برای این مذاکرات در زمین تفتیش تاسیسات نظامی این کشور و همچنین تمایل آمریکا بر رد درخواست اسرائیل در ارائه بمب های ضد مستحکمات و هوشمند به این رژیم نشان می دهد که آمریکا موضع اسرائیل را در زمینه حمله نظامی به ایران پی نمی گیرد.

* انتقام از حمله به ایران منحصر به تهران نخواهد بود

البته باید اشاره کرد که ماهیت واکنش های ایران در حمله احتمالی به تاسیسات هسته ای این کشور ممکن است در مرحله اول تنها به خود این کشور منحصر شود و کشورهای دیگر در آن شرکت نکنند، اما در مراحل بعدی که تل آویو به تشدید درگیری ها و افزایش لحن خود متوسل شود، ممکن است درگیر یهای نظامی گسترده تر شده و مناطق گسترده ای از خاورمیانه از تهران گرفته تا تل آویو را در خود وارد کند، در این حالت کشورهای حاشیه خلیج و سوریه و لبنان و فلسطین و شاید اردن هم وارد این درگیری ها شوند. چرا که ایران و هم پیمانان این کشور هر طرفی را که نقش لوجستیک و حامی حملات اسرائیلی ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم را ایفا کند، هدف قرار خواهند داد.

 

جنگ‌های نامنظم دریایی آینده ارتش آمریکا را به چالش خواهد کشید

 

اندیشکده «رند» در مقاله‌ای به قلم «مالی دانیگن»، «دیک هافمن»، «پیتر چاک»، «برایان نیچی‌پروک»، و «پل دلوکا» ضمن پرداختن به مفهوم «جنگ نامنظم» می‌نویسد مفهوم جنگ نامنظم به طور مشخص از بطن دکترین و راهبردهای نظامی آمریکا ایجاد و به ویژه در یک دهه گذشته فراگیر شده است. جنگ نامنظم می‌تواند شامل فعالیت‌های زمینی، هوایی، و دریایی بوده، و با وجود اینکه، فعالیت نیروهای دریایی جز جدایی‌ناپذیر این مفهوم به شمار می‌آید، اما نمی‌توان جنگ نامنظم را متضمن اشاره خاصی به تجهیزات، شرایط، یا موقعیت‌های منحصر به دریا دانست. با ارزیابی بخش دریایی دنباله‌ای از فعالیت‌های تاریخی گذشته و در جریان ضدتروریسم، ضدشورش، جنگ‌های غیرمتعارف، و عملیات‌های مبارزه با دزدان دریایی، درمی‌یابیم که تعریف مفهوم فعلی جنگ نامنظم، با افزایش شناخت نسبت به مقتضیات و فرصت‌های ذاتی شاخه دریایی نبردهای امروزی، روز به روز از وضوح و شفافیت بیشتری برخوردار می‌شود.

این پژوهش با حمایت «ستاد فرماندهی جنگ ویژه دریایی آمریکا» و در «مرکز سیاست‌های دفاع و امنیت بین‌المللی»، وابسته به «موسسه پژوهش‌های دفاع ملی رند» انجام شده است. موسسه رند، یک مرکز توسعه و پژوهشی با بودجه فدرال است که توسط «دفتر وزارت دفاع»، «ستاد مشترک»، «فرماندهی نبردهای مشترک»، «نیروی دریایی»، «تفنگداران دریایی»، سازمان‌های دفاعی، و «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا»، پشتیبانی می‌شود.

این پژوهش به ویژه نشان می‌دهد که در محیط‌هایی که بخشی از آنها را آب‌های قابل کشتی‌رانی تشکیل داده باشد، عملیات‌های دریایی می‌توانند به سبب سهولت جابه‌جایی نسبت به فعالیت‌های زمینی ارجحیت داشته و همچنین رد پای کوچک و نامحسوس‌تری از نیروهای آمریکایی، در سرزمین خصم باقی بگذارند. در تعریف بازبینی‌شده جنگ نامنظم دریایی، همانند تعریفی که در این متن مورد استفاده قرار گرفته است، تمام فعالیت‌هایی که نیروهای دریایی به گونه‌ای در آن درگیر شده و همینطور میزان ارتباط این درگیری با زندگی روزمره جمعیت محلی منطقه، در جریان عملیات‌های انجام شده، باید به دقت مورد بررسی قرار گرفته و به تفصیل در تقسیم‌بندی‌های تعریف لحاظ شوند. چنین ملاحظاتی می‌تواند با در نظر داشتن آن دسته از روش‌های عملیاتی جنگ نامنظم دریایی، که می‌تواند همگام و همسو با دیگر حوزه‌های جنگ نامنظم به کار گرفته شود، اطلاعات ارزشمندی را جهت سرمایه‌گذاری‌های نظامی و طرح دکترین‌های آینده در حوزه جنگ نامنظم در اختیار سیاست‌گذاران قرار دهد.

* شاخه دریایی، در جنگ‌های نامنظم، از اهمیت ویژه و بسزایی برخوردار است

در پرتو درگیری‌های فزاینده آمریکا در عراق و افغانستان، اصطلاح «جنگ نامنظم» در آموزه‌ها و راهبردهای دفاعی آمریکا، به مفهومی رایج و پرکاربردی بدل شد. جنگ نامنظم می‌تواند شامل فعالیت‌های زمینی، هوایی، و دریایی بوده، و این مفهوم متضمن اشاره خاصی به تجهیزات، شرایط، یا موقعیت‌های منحصر به دریا نیست. اما با وجود اینکه تاکنون این نیروهای زمینی بودند که مسئولیت اجرای غالب فعالیت‌های جنگ‌های نامنظم را برعهده داشتند، باز هم نمی‌توان نقش بسیار مهم نیروهای دریایی را در این میدان نادیده گرفت. هدف این متن تحلیلی، شرح پتانسیل راهبردی و ارزیابی ویژگی‌های تاکتیکی و عملیاتی «جنگ نامنظم دریایی»، بر پایه نمونه‌هایی از فعالیت‌های صورت پذیرفته اخیر، در این زمینه است. انتظار می‌رود که نتایج این ارزیابی بتواند با در نظر داشتن آن دسته از روش‌های عملیاتی جنگ نامنظم دریایی، که می‌تواند همگام و همسو با دیگر حوزه‌های جنگ نامنظم، به کار گرفته شود، اطلاعات ارزشمندی را جهت سرمایه‌گذاری‌های نظامی و طرح دکترین‌های آینده در حوزه جنگ‌های نامنظم در اختیار سیاست‌گذاران قرار دهد.

* فعالیت‌های ضدشورش و ضدتروریسم، تنها بخشی از محتوای جنگ‌های نامنظم را تشکیل می‌دهد

با توجه به دغدغه و حمایت آمریکا از عملیات‌های ضدشورش چندگانه و نبردهای ضدتروریسم در میدان‌های مختلف، بالاخص در یک دهه گذشته، مفهوم «جنگ نامنظم» به طور فزاینده‌ای در میان استراتژیست‌های دفاعی و تحلیل‌گران سیاسی باب شده است. جنگ نامنظم حوزه بسیار وسیعی را دربرگرفته و تنها به فعالیت‌های ضدتروریستی و/یا عملیات‌های ضدشورش محدود نمی‌شود، و علی‌رغم این حقیقت که برخی از این فعالیت‌ها بر روی آب‌ها، و در میادین دریایی رخ می‌دهد، اما این اصطلاح به طور خاص به عملیات‌های صورت‌پذیرفته به دست نیروهای دریایی، یا فعالیت‌های نظامی روی آب اشاره‌ای ندارد.

* جنگ‌های نامنظم دریایی، با قابلیت جابه‌جایی بیشتر و عملکرد نامحسوس‌تر نیروها، از امتیازات ویژه‌ای نسبت به شاخه زمینی این قبیل جنگ‌ها برخوردارند

در عین حال که می‌دانیم بخش عمده‌ای از فعالیت‌های صورت گرفته در حوزه جنگ‌های نامنظم، توسط نیروهای زمینی انجام می‌شود، اما هدف این متن تحلیلی، شرح پتانسیل راهبردی و ارزیابی ویژگی‌های تاکتیکی و عملیاتی «جنگ‌های نامنظم دریایی»، بر پایه نمونه‌ای از فعالیت‌های شکل‌گرفته اخیر، در این زمینه است. ما به دنبال آن هستیم که با بررسی ابعاد دریایی جنگ‌های نامنظم، و چگونگی سازگاری و هماهنگی آن با دیگر حوزه‌های فعال در این میدان، اطلاعات ارزشمندی را جهت سرمایه‌گذاری‌های نظامی و طرح دکترین‌های آینده در زمینه جنگ‌های نامنظم در اختیار سیاست‌گذاران آمریکایی قرار دهیم. با وجود اینکه نیروی دریایی، مقدمتا به عنوان پشتیبان عملیات‌های نیروی زمینی فعالیت می‌کند، تحقیقات ما نشان می‌دهد که -در محیط‌هایی که بخشی از آنها را آب‌های قابل کشتی‌رانی تشکیل داده باشد- عملیات‌های دریایی می‌توانند به سبب سهولت جابه‌جایی نسبت به فعالیت‌های زمینی ارجحیت داشته و همچنین رد پای کوچک و نامحسوس‌تری از نیروهای آمریکایی، در سرزمین خصم باقی بگذارند. بنابراین، با وجود اینکه مفهوم جنگ نامنظم، در حال حاضر متضمن اشاره و الزام خاصی نسبت به فعالیت‌های نیروی دریایی نیست، اما می‌توان با رسیدن به درک صحیحی و شایسته‌ای از سهم منحصر به فرد ناوهای آمریکایی در پیشبرد اهداف چنین مبارزاتی، از قابلیت این نیرو در چنین جنگ‌هایی نهایت استفاده را برد.

* این متن با بررسی مثال‌های تاریخی به تعریف مفهوم جنگ نامنظم دریایی خواهد پرداخت

ظرفیت عملیات‌های دریایی، برای ایفای نقشی اساسی و سرنوشت‌ساز در جنگ‌های نامنظم، این پرسش را ایجاد می‌کند که کدام دسته از فعالیت‌های نیروی دریایی می‌تواند بیش از بقیه با این حوزه مبارزاتی مرتبط بوده، و از آن گذشته، چنین فعالیت‌هایی چه پیامدهایی را در محیط راهبردی و در قبال نیروهای حاضر در منطقه، به همراه خواهد داشت. ما با هدف پاسخ دادن به این پرسش‌ها، به تعریف جنگ نامنظم دریایی، در ارتباط با مفهوم کلی جنگ نامنظم پرداخته، و با گوشه‌چشمی به بازه گسترده‌ای از موارد مختلف و متعدد موجود، هویت نقش‌آفرینان و فنون متداول چنین نبردی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. به علاوه، این متن، تحلیل مفصلی از یک نمونه تاریخی و معاصر جنگ نامنظم دریایی را، از دو زاویه دید «خودی» و «دشمن» در اختیار مخاطب قرار خواهد داد.

* عملیات‌های خارجی، تقویت توانمندی شریک عملیاتی، و عملیات‌های داخلی، از انواع مختلف جنگ‌های نامنظم دریایی محسوب می‌شوند

- جنگ نامنظم دریایی چیست؟

بر اساس نظریه‌ها و تحلیل‌های موردی به کار رفته در این متن، ما «جنگ نامنظم دریایی» را به صورت عملیاتی با شرکت حداقل یک نقش‌آفرین نامنظم یا استفاده از تاکتیکی با هدف اعمال قدرت در محیط‌های دریایی، از طریق دست‌کم یکی از این سه روش، یعنی: (1) ممانعت از رسیدن پشتیبانی مادی یا انسانی به نیروهای دشمن، (2) افزایش توانمندی‌های ناوی و نیروی دریایی شریک عملیاتی، یا (3) در صورت لزوم، گسیل متناسب نیروهای آمریکایی به سوی سواحل، برای برخورد مستقیم با نیروهای دشمن، تعریف می‌کنیم. بر مبنای چنین تعریفی، می‌توانیم 3 نوع مختلف از فعالیت‌های عملیاتی مورد استفاده در جنگ نامنظم دریایی، یعنی عملیات‌های خارجی، تقویت توانمندی شریک عملیاتی، و عملیات‌های داخلی را تعریف کنیم؛ و در ادامه نیز، به شرح بازه‌ای از سناریوهای راهبردی مختلف خواهیم پرداخت، که در تمام آنها درگیر شدن آمریکا در جنگ‌های نامنظم دریایی، ناگزیر می‌نماید. این بازه طیف گسترده‌ای از احتمالات ممکن را، از سناریوهای اعمال قدرت برای اجرای قانون -مانند مبارزه با دزدان دریایی، یا مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر- تا «جنگ‌های غیرمتعارف» و عملیات‌های ضدشورش دربرمی‌گیرد.

* می‌توان از عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین، به عنوان یک الگوی کامل و موفقیت‌آمیز جنگ‌های نامنظم دریایی نام برد

- مطالعه موردی جنگ‌های نامنظم دریایی

در این متن، «عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین»، که در آن نیروهای آمریکا به تنها 600 نفر در منطقه عملیات مشترک محدود می‌شد، به چند دلیل به عنوان الگوی یک جنگ دریایی نامنظم مورد بررسی قرار گرفته است. از منظر این تحقیقات، در درجه اول اهمیت، می‌توان به موقعیت جغرافیایی مجمع الجزایریِ وقوع این نبرد اشاره کرد؛ زیرا همانطور که انتظار می‌رفت، در چنین محیطی نیروی دریایی ایفاگر نقشی عمده و اساسی بوده، و طرفین، هر دو تا اندازه‌ای متوسل به نیروها و تاکتیک‌های نامنظم نظامی شدند. به علاوه، در این نبرد، طرف خصم (ابوسیاف)، ترفندهای نظامی دریایی قابل توجهی را مورد استفاده قرار داد. بنابراین، دست‌کم در ظاهر می‌توان از این عملیات به عنوان الگوی تمام عیار یک جنگ نامنظم دریایی نام برد؛ و در نهایت، باید به این نکته اشاره کرد که از عملیات مورد بحث، عمدتا به عنوان یک نمونه موفق از عملیات‌های ضدشورش و ضدتروریسم نامنظم صورت گرفته به دست نیروهای آمریکایی یاد می‌شود. با بررسی‌های دقیق‌تر، متوجه می‌شویم که عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین همانطور که می‌تواند بازتاب دهنده چالش‌های راهبردی، عملیاتی، و تاکتیکی موجود بر سر راه جنگ‌های نامنظم دریایی باشد، همانطور نیز می‌تواند امتیازات چنین نبردهایی را نیز به خوبی به نمایش بگذارد.

* مواردی چون جنگ ویتنام، مبارزه با مواد مخدر و تروریسم در کلمبیا، و نبرد با دزدان دریایی شاخ آفریقا، از موارد متنوع جنگ‌های نامنظم دریایی به شمار آمده و در این متن مورد بررسی قرار می‌گیرند

این مطالعه، عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین را در مقابل و مقایسه با موارد تاریخی متعدد دیگری از جنگ‌های نامنظم دریایی، در بازه سناریوهای راهبردی مطرح شده، مورد بررسی قرار داده، و می‌کوشد تا تعمیم‌پذیری درس‌هایی را که از این عملیات می‌توان آموخت، در شرایط متفاوت بیازماید. سایر موارد تاریخی بررسی شده، مواردی چون جنگ نامنظم دریایی در ویتنام (مثالی از عملیات‌های ضدشورش)، جنگ نامنظم دریایی در حوزه مبارزه با مواد مخدر/ضدتروریسم در کلمبیا و مبارزه با دزدان دریایی در سواحل شاخ آفریقا (که هر دو نمونه‌هایی از اعمال قدرت برای اجرای قانون به شمار می‌آیند)، و مین‌گذاری لنگرگاه‌ها و بنادر نیکاراگوئه در اوایل دهه 1980 (نمونه‌ای از جنگ‌های غیرمتعارف)، را شامل می‌شود.

* از اهداف این متن شفاف‌سازی تهدیدات احتمالی آینده موجود در میادین جنگ‌های نامنظم دریایی است

این مطالعه همچنین به بررسی چندین مورد مختلف تاریخی با هدف ترسیم تصویری از میزان توانمندی‌های دشمنان و همینطور رقبای آمریکا در این قبیل نبردها، در چند عملیات اخیر و فعالیت‌های در جریان می‌پردازد. با توجه به بازه وسیع خطرات احتمالی موجود در جنگ‌های نامنظم دریایی، آینده مبهمی در برابر نیروهای آمریکایی درگیر در این قبیل عملیات‌ها وجود دارد، اما با این حال تصور می‌کنیم که این مطالعه بتواند در شفاف ساختن محدوده و کم و کیف کلی تهدیداتی که می‌تواند در آینده، نیروهای دریایی آمریکا را به چالش بکشد، موثر واقع شود. برای مثال، مورد کلمبیا می‌تواند در خصوص تهدیدات احتمالی آینده، برای مخاطب این پژوهش بسیار الهام‌بخش باشد. این الهام‌بخشی را همچنین می‌توان در درجات مختلف در مواردی چون «ببرهای دریا» (شاخه دریایی «ببرهای آزادی‌خواه تامیل ایلم») که از سال 1984 تا 2009 در سریلانکا فعالیت داشتند، حمله «لشکر طیبه» به «بمبئی» در سال 2008، و معضل دزدان دریایی شاخ آفریقا در دهه گذشته، نیز مشاهده کرد؛ علی‌رغم اینکه ببرهای دریا، لشکر طیبه، و دزدان دریایی، دشمنان مستقیم آمریکا محسوب نمی‌شوند، اما به خوبی می‌توانند نیروهای آمریکایی را از خطرات احتمالی آینده، در جنگ‌های نامنظم دریایی آگاه سازند. با نظر به تمامی این موارد مطرح شده در کنار یکدیگر، می‌توان تصویری کلی از توانمندی‌های دشمنان فعلی و احتمالی آینده میادین جنگ‌های نامنظم دریایی نیروهای آمریکایی به دست آورد؛ دشمنانی که نه تنها از توانمندی‌های فنی گسترده‌ای برخوردارند، که غالبا به خوبی نیز سازمان یافته، و می‌توانند با موفقیت تمام به جذب نیرو بپردازند، و به علاوه، از قابلیت‌ها و امکانات اطلاعاتی، شناسایی، و دیده‌بانی قابل توجهی نیز بهره می‌برند.

* در بسیاری از موارد، سرمایه‌گذاری بر شاخه دریایی جنگ‌های نامنظم، کم‌هزینه‌تر و موفقیت‌آمیزتر از شاخه زمینی خواهد بود

یافته‌ها و پیشنهادات

- آمریکا و توانمندی شریک عملیاتی

یافته‌های عمده این مطالعه تحقیقاتی، دارای وجوه مختلف راهبردی، عملیاتی، و تاکتیکی است. برخی از این یافته‌ها، مختص جنگ‌های نامنظم دریایی است، اما برخی از آنها نیز در تمام حوزه‌های مختلف جنگ‌های نامنظم کارکرد دارد.

یک: از آنجایی که در جنگ‌های نامنظم، غالبا به نیروی دریایی به چشم پشتیبان نیروهای زمینی نگریسته می‌شود، بنابراین این نیروی پتانسیل برجسته، به راحتی می‌تواند حتی در مبارزات نامنظمی که عمدتا بر روی آب صورت می‌پذیرند نیز مورد غفلت واقع شود. منشا چنین دیدگاه نادرستی را می‌توان در رخ دادن غالب جنگ‌های نامنظم در خشکی، و هدایت این مبارزات به دست نیروهای زمینی دانست. در حقیقت حتی در درگیری‌های مجمع الجزایر فیلیپین نیز، هدایت مبارزات به دست نیروهای زمینی صورت پذیرفت. بنابراین، بسیار پسندیده است اگر سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان ارتش، در هر یک از موقعیت‌های ممکن جنگ‌های نامنظم، به ارزیابی هزینه‌ها و مزایای عملیات‌های زمینی در مقایسه با فعالیت‌های دریایی پرداخته، و با توجه به قابلیت اجرایی و میزان موفقیت‌آمیز بودن هر یک از این دو گزینه به تنهایی، و همینطور در طی عملیاتی ترکیبی با دیگر گزینه‌ها، به برآوردی منصفانه و کارآمد از روش‌های ممکن موجود دست یابند. همچنین شایان ذکر است که از منظر برنامه‌ریزی تاکتیکی، نیروهای دریایی در بازه‌های زمانی خاصی، رهبری عملیات‌های مختلف جنگ‌های نامنظم در محیط‌هایی غیرمعمول -برای نیروهای دریایی، مانند خشکی- و همینطور اجرای فعالیت‌هایی غیرمعمول -باز هم برای نیروی دریایی، مانند عملیات‌های نوسازی و بازسازی ایالتی و ساخت مدارس- را برعهده گرفته‌اند. برای مثال می‌توان به نبردهای کلمبیا، آزادی عراق، و عملیات بلندمدت آزادی در افغانستان اشاره کرد. در طرف مقابل نیز، مشاهده شده است که در برخی اوقات، نیروهای زمینی نیز در جنگ‌های نامنظم، هدایت عملیات‌های دریایی را به عهده گرفته‌اند؛ برای نمونه نبرد ویتنام. به علاوه، نبرد ویتنام، حاوی این نکته نیز هست که جنگ نامنظم دریایی، بر روی رودخانه‌ها می‌تواند به علت امکان همکاری متقابل و نزدیک نیروهای دریایی و زمینی در کنترل و هدایت عملیات‌ها، از مزایای عمده‌ای برای ارتش برخوردار باشد.

* اجرای عملیات‌های مدنی-نظامی، می‌تواند سطح پشتیبانی مردم محلی از فعالیت‌های وابسته به جنگ نامنظم را افزایش دهد

دو: کشورهایی که به طور پیوسته از آشوب‌های دریایی رنج می‌برند، می‌توانند با گسترش و افزایش عملیات‌های مدنی-نظامی بر روی آب، و در محیط‌های دریایی، قدرت مانور خود را در سرکوب ناآرامی‌ها بهبود بخشند. تجربه ویتنام نشان می‌دهد که در عملیات‌های ضدشورش رودخانه‌ای -درست مانند عملیات‌های ضدشورش در خشکی- بهتر است عملیات‌های ضربتی علیه نیروهای مرکزی شورش، با تلاش برای افزایش میزان پشتیبانی مردم محلی همراه شود؛ در غیر این صورت، نمی‌توان به دستیابی به پیروزی نهایی امیدوار بود، زیرا تنها از طریق اجرای عملیات‌های مدنی-نظامی، می‌توان پشتیبانی مردمی در منطقه را افزایش داد. چنین عملیات‌هایی، برای مثال، می‌توانند با هدف احیای لنگرگاه‌ها و بنادر در مناطقی که به لحاظ اقتصادی عمدتا به ماهیگیری وابسته‌اند، طراحی و برنامه‌ریزی شده باشند. چنین اهدافی، تا حدودی در عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین نیز دنبال می‌شد، اما این تلاش‌های مدنی-نظامی در فیلیپین، غالبا با تمرکز بر توانمندی‌های نیروهای زمینی صورت می‌پذیرفت.

* در جنگ‌های نامنظم، فعالیت‌های دریایی می‌تواند قدرت مانور نیروهای زمینی را افزایش دهد

سه: عملیات‌های دریایی در جنگ‌های نامنظم، می‌توانند قدرت مانور زمینی نیروهای آمریکا را به صورت کارآمدی افزایش دهند. قابلیت جنگ‌های نامنظم دریایی معمولا به نیروهای آمریکایی این امکان را می‌دهد که ضمن برخورداری از توان بالای جابه‌جایی و حمل و نقل، دارای عملکردی نامحسوس، با رویت‌پذیری بسیار پایین بوده، و به علاوه حداقل رد پای ممکن را از خود در کشور بیگانه بر جای بگذارند؛ بنابراین، در صورتی که وجود حساسیت‌های خاصی در کشور بیگانه و غیردوست، یا اولویت‌های ارتش آمریکا، امکان استقرار و به کارگیری نیروهای زمینی را محدود کرده باشد، استفاده از نیروهای دریایی، می‌تواند به مثابه یک گزینه مناسب نظامی جایگزین تلقی شود. برای مثال، نیروهای دریایی مستقر در مجمع الجزایر «سولو»، نسبت به گروه‌های نیروهای ویژه زمینی، بسیار پرتحرک‌تر، و حساس‌تر و با سرعت عمل بالای خود از توان پشتیبانی از ماموریت‌های نیروهای مسلح فیلیپین در طول کرانه‌های ساحلی گسترده‌تری برخوردار بودند.

 

* نیروهای آمریکایی باید با کنترل دقیق میزان فعالیت‌های خود، «هدایت» عملیات را در دست شریک عملیاتیشان قرار دهند

چهار: اگر تصور کنیم که تمام درگیری‌های آینده در حوزه جنگ‌های نامنظم دریایی، که مستلزم بهبود میزان توانمندی‌های کشور شریک هستند، از موقعیت مشابهی با عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین برخوردار خواهند بود، تبعا بسیار مهم خواهد بود که بتوان پیش‌بینی‌ها و انتظارات خود از توانمندی‌های کشور شریک را بر مبنای یک ارزیابی واقع‌بینانه، و به شکلی راهبردی، مدیریت کرد. برای مثال آمریکا در عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین، میزان مشارکت و تلاش‌های خود را در تناسب کامل با فعالیت نیروهای مسلح فیلیپین افزایش داد و بدین طریق در عین حال که با حضور و پشتیبانی خود موفقیت این عملیات را تضمین می‌کرد، به نیروهای بومی اطمینان می‌بخشید که هدایت عملیات را خود در دست دارند. از سوی دیگر آمریکا در این جنگ نامنظم، موفق شد با ترغیب نیروهای مسلح به پیشرفت و توسعه توانمندی‌های خود، مشروعیت آنها را در میان مردم این کشور نیز افزایش دهد. گفته می‌شود که محدودیت تعداد پرسنل و دیگر قیود موجود بر کم و کیف فعالیت نیروهای آمریکایی در عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین، یکی از دلایلی است که فیلیپین را به سرمایه‌گذاری بیشتر در نیروی دریایی و تحصیل و توسعه قابلیت‌های جدید اجرایی (مانند پروژه دیده‌بان ساحل جنوب، سیستم دیده‌بانی ساحلی با همراهی و گشت‌زنی یک رزمناو)، در مجمع الجزایر سولو ترغیب کرد. با این حال، باز هم در این روش، و درست در زمانی که نیروهای آمریکایی با الزام به محدود کردن فعالیت‌های خود، کارآمدی کوتاه‌مدت عملیات را به پای توانمندی و پایداری بلندمدت نیروهای شریک قربانی می‌کنند، کم و کیف گسترش ابعاد و تشدید فعالیت‌های آمریکا در مقابل انتظارات راهبردی موجود از شریک عملیاتی، عملا به چالش کشیده می‌شود.

* آمریکا باید تجهیزاتی را در اختیار شریک عملیاتی خود قرار دهد که کاربرد و حفاظت از آن در محدوده توانمندی‌های کشور یاد شده قرار داشته باشد

پنج: آمریکا، چه در جنگ‌های نامنظم دریایی و چه در نبردهای زمینی، باید بکوشد تا در راستای تقویت توانمندی‌های شریک عملیاتی، تجهیزات و فناوری‌های لازمی را که آن کشور از قابلیت حفظ و استفاده از آن برخوردار است، در اختیار نیروهایش قرار دهد. این نکته نیز یکی دیگر از درس‌های آشکاری است که می‌توان از عملیات بلندمدت آزادی فیلیپین آموخت. با توجه به زیرساخت‌های حداقلی صنعتی-نظامی فیلیپین، و بودجه ناچیز اختصاص یافته به بخش آموزش نیروهای دریایی این کشور، آمریکا ناگزیر از این بود که تجهیزات و تاکتیک‌هایی را در اختیار نیروهای مسلح بومی قرار دهد که کم‌هزینه، قابل اعتماد، و به لحاظ فنی ساده بوده و نگهداری از آنها نیازمند تخصص پیچیده یا صرف هزینه‌های کلانی نباشد. یکی از معضلات مرتبط با تجهیزات، که آمریکا در جریان کمک به نیروهای مسلح فیلیپین با آن مواجه شد، این بود که نظر به شرایط و الزامات مطرح شده فوق، لوازم کهنه و منسوخ اهدایی از سوی آمریکا به فیلیپین، در صورت بروز کوچک‌ترین اختلال یا آسیبی، به سبب نبود قطعات یدکی، به طور کل از کار افتاده و از رده خارج می‌شدند. در بسیاری از موارد، نیروی دریایی فیلیپین، خود مشغول به ساخت قطعات یدکی مورد نیاز می‌شدند. در هر حال این یکی دیگر از چالش‌های احتمالی پیش رو در روند همکاری عملیاتی با کشورهای است که به لحاظ توانمندی‌های فنی و نوع تجهیزات مورد استفاده در سطوح نابرابر و بسیار متفاوتی با آمریکا قرار دارند.

* سهولت اجرای منع عبور دریایی، نسبت به محدودیت‌های جابه‌جایی زمینی، از دیگر امتیازات جنگ‌های نامنظم دریایی به شمار می‌آید

شش: از روش‌های عملیاتی متداول در جنگ‌های نامنظم دریایی، می‌توان به وضع ممنوعیت‌های دریایی در محدوده سواحل اشاره کرد که می‌تواند با قطع خطوط تامین مادی و انسانی، که امکان استمرار آشوب‌ها را تضمین می‌کنند، شرایط را برای افزایش احتمال موفقیت در جنگ‌های نامنظم افزایش دهد. تحقیقات گذشته در خصوص عملیات‌های ضدشورش نشان می‌دهد که وجود پناهگاه و منطقه امنی در اختیار شورشیان، عامل بسیار مهمی در میزان موفقیت نیروهای ضدشورش محسوب می‌شود. از سوی دیگر، نیاز شورشیان به حفظ و بهره‌برداری از خطوط ارتباطی دریایی و فعالیت نیروهای ضدشورش برای ایجاد اختلال در این خطوط و حتی استفاده از آنها برای پشتیبانی از نقل و انتقالات و انجام عملیات‌های لجستیکی خود، می‌تواند شاخه دریایی را به بخش مهم و سرنوشت‌سازی در جریان جنگ‌های نامنظم تبدیل کند. این نکته در عملیات‌های دریایی مختلفی که در جنگ ویتنام صورت پذیرفت، بارها به اثبات رسید و از آن پس نیز، در نبردهای دیگری، چون نبرد کلمبیا با موفقیت به خدمت گرفته شد. به علاوه در صورت وجود نیروها و تجهیزات اطلاعاتی، شناسایی، و دیده‌بانی، و همینطور پایگاه‌های دریایی کافی، ممنوعیت‌های ساحلی و رودخانه‌ای با سهولت بیشتری نسبت به ممنوعیت‌های زمینی قابل اجرا و بهره‌برداری خواهند بود.

* افشای دخالت نیروهای آمریکا در مین‌گذاری بنادر نیکاراگوئه، محکومیت بین‌المللی آمریکا را به همراه داشت

هفت: همانطور که در مورد نیکاراگوئه نیز مشاهده می‌کنیم، فعالیت و رفتار شریک عملیاتی آمریکا در جریان یک جنگ نامنظم دریایی، تنها از سوی جمعیت محلی مورد توجه قرار گرفته و به تبع حوزه پاسخگویی آنها نیز به همان منطقه بسیار کوچک، محدود می‌شود، در حالی که مساله حقانیت و مشروعیت دخالت نیروهای آمریکایی در سرتاسر دنیا، زیر ذره‌بین آرای عمومی قرار خواهد گرفت. افشای دخالت نیروهای آمریکا در مین‌گذاری بنادر نیکاراگوئه، محکومیت بین‌المللی آمریکا را به همراه داشت، که در ادامه و به پیشنهاد «ساندنیست» ها، منجر به صدور قطعنامه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل در محکومیت آمریکا به سبب «تشدید اقدامات نظامی تهاجمی علیه» نیکاراگوئه شده و باعث شد تا این کشور، از دادگاه بین‌المللی لاهه درخواست کند تا مین‌گذاری‌ها و پشتیبانی آمریکا از جنبش «کونترا» را به عنوان تخلفی آشکار از قوانین بین‌المللی معرفی کند. در نتیجه می‌بینیم که تهدید و خسارات احتمالی شرکت در چنین فعالیت‌هایی برای آمریکا -به عنوان یک قدرت جهانی- بسیار بیشتر از شرکای عملیاتی درگیر، خواهد بود، در حالی که در مقابل، این شرکای عملیاتی آمریکا هستند که سهم عمده مخاطرات عملیاتی این نبردهای غیرمنظم را به دوش خواهند کشید. با وجود اینکه مورد نیکاراگوئه به قدری منحصر به فرد است که امکان تعمیم یافتن آن به دیگر موارد جنگ‌های غیرمنظم در محیط دریاها، بسیار نامحتمل به نظر می‌رسد، با این حال درس‌هایی را که می‌توان از این حادثه آموخت، باید در تمام مراحل مختلف جنگ‌های نامنظم دریایی که به دست آمریکا یا دیگر قدرت‌های جهانی هدایت می‌شود، مورد ملاحظه و توجهی جدی قرار داد.

* ماهیت بین‌المللی دریاها، بر اهمیت ایجاد همکاری‌های بین‌المللی در روند جنگ‌های نامنظم تاکید می‌کند

و در نهایت باید به این مساله اشاره کرد که همکاری‌های بین‌المللی، در روند مقابله با دشمنان جنگ‌های نامنظم دریایی، امری ضروری و گریزناپذیر است، و نیروی دریایی آمریکا باید بکوشد تا پیش از هرگونه اقدامی، در راستای افزایش احتمال موفقیت این قبیل فعالیت‌ها، از ایجاد هماهنگی‌های لازم تاکتیکی و عملیاتی با شریک مبارزاتی خود، اطمینان حاصل کند. اهمیت این نکته را به خوبی می‌توان در مورد مبارزه با دزدان دریایی منطقه شاخ آفریقا مشاهده کرد؛ هر چند که پیش از آن، این ماهیت بین‌المللی دریاها است که می‌تواند توجه ما را به لزوم ایجاد این همکاری‌ها و هماهنگی‌ها معطوف کند.

* توانمندی دشمنان نامنظم در سازگار ساختن خود با شرایط محیطی، به راحتی می‌تواند قابلیت‌های نیروهای دریایی را به چالش بکشد

- توانمندی دشمنان

یافته‌های متعددی در این پژوهش، به موضوع توانمندی‌ها و قابلیت‌های دشمنان یا نیروهای خصم در میادین جنگ‌های نامنظم مربوط می‌شود. در وهله اول، باید خاطر نشان ساخت که یک دشمن نامنظم با قابلیت سازگاری با شرایط محیطی، که به لحاظ تکنیکی نیز ورزیده و از توانمندی‌های چشمگیری برخوردار باشد، به راحتی می‌تواند در جریان یک جنگ نامنظم، ظرفیت عملیاتی نیروهای دریایی را به چالش بکشد. نمونه‌ای از این مورد را می‌توان در تغییر رویه تاجران مواد مخدر کلمبیایی مشاهده کرد، زمانی که پس از چند یورش بزرگ و دستگیری عوامل قاچاق در بازه میان سال‌های 2002 و 2006، نحوه قاچاق مواد را از نقل و انتقالات عمده و یک‌باره محموله‌های بزرگ کوکائین، با استفاده از کشتی‌های ماهیگیری به انتقال بسته‌های خرد با استفاده از قایق‌های کوچک موتوری، و در طی دفعات متعدد تبدیل کردند. از دیگر ابتکارات موثر قاچاقچیان مواد مخدر، استفاده از زیردریایی‌ها برای انتقال مواد مخدر از کشوری به کشور دیگر بود؛ این اقدام در پی افزایش توانمندی نیروهای دریایی آمریکا و کلمبیا در تعقیب و متوقف کردن قایق‌های موتوری تندروی حامل مواد مخدر، در میان قاچاقچیان مواد متداول و باب شد.

* از معایب انتقال میدان نبرد با تروریسم به دریاها، رفع موانعی چون عبور از مرزهای خاکی یا بازبینی‌های امنیتی در فرودگاه‌ها برای تروریست‌ها است

مورد حمله لشکر طیبه در بمبئی نیز می‌تواند نمونه مناسبی از موقعیتی باشد که در آن، اتخاذ رویکرد مبارزاتی دریایی، به امتیازی در دستان دشمن تروریست بدل شد. انتقال میدان نبرد با تروریسم به دریا، می‌تواند تروریست‌ها را از دغدغه عبور از مرزها و بازبینی‌های امنیتی فرودگاه‌ها رهانیده، و فرصت و شرایط بی‌نظیری را برای ربودن بی‌سر و صدای قایق‌های محلی در اختیار آنها قرار دهد؛ مهاجمان می‌توانند پس از انجام حملات، در صورت لزوم و در شرایط خطر، خود را به عنوان مسافران عادی دریایی جا زده و نیروهای امنیتی را گمراه کنند. به علاوه، گروه‌های تروریستی در حین فعالیت بر روی آب، پیش از آغاز حملات خود، از زمان کافی برای برنامه‌ریزی و همینطور استراحت، برخوردار خواهند بود؛ و در نهایت اینکه، انتقال میدان نبرد به دریا، به تروریست‌ها این امکان را می‌دهد که بهترین و دقیق‌ترین مسیرهای نفوذی و خشکی‌های مورد نظر را برای اجرای حملات خود انتخاب کنند.

* از معایب انتقال میدان نبرد با تروریسم به دریاها، کوچک شدن ناگزیر ابعاد و خسارات اقدامات تروریستی است

اما از سوی دیگر، همان مورد حمله لشکر طیبه در بمبئی، هم‌زمان می‌تواند نمونه مناسبی برای نمایش امتیازات انتقال میدان نبرد با تروریسم به دریاها نیز محسوب شود. نخست اینکه، به محض آغاز یک حمله عظیم تروریستی تمام عیار در مناطق شهری، دیگر پیشگیری و ممانعت از سرایت آثار آن به سایر نقاط، بسیار دشوار و بعضا غیرممکن خواهد بود. دوم اینکه، انجام و هدایت انفجارهای بزرگ بر روی قایق‌های معمولی ماهیگیری یا مسافربری بسیار پرخطر است؛ و بنابراین، حملات تروریستی دریایی ناگزیر به تسلیحات سبک و صدمات اندک محدود خواهند شد. اما نکته سوم؛ پیش از وقوع حملات، به احتمال زیاد، تروریست‌ها چیزی شبیه به واحدهایی تجسسی را از دریاها، به سوی شهرهای بزرگ هدف حملات روانه خواهند کرد، و چنین اقدامی به مثابه فرصت بی‌نظیری، در اختیار سازمان‌های اطلاعاتی کارکشته خواهد بود که می‌توانند از طریق آن و با استفاده از گروه‌های ناظر بر فعالیت این واحدهای تجسسی، برنامه حملات را پیش از صورت گرفتن هرگونه اقدامی، پیش‌بینی، کشف، و خنثی کنند. به علاوه، در صورتی که مبارزه، و روند تعقیب و گریز در پی گروه‌های تروریستی بر روی آب‌ها انجام شود، اعضای این گروه‌ها نمی‌توانند تا پیش از رسیدن به ساحل و فرار به خشکی، پراکنده و به کلی از دسترس خارج شوند. حتی اگر تروریست‌ها بتوانند فعالیت‌های خود را در دو یا سه قایق مجزا و به طور موازی و همزمان انجام دهند، باز هم تعقیب یکی از این قایق‌ها و دستگیری سرنشینان آن می‌تواند ضربه مهلکی به انسجام و کارایی کل گروه وارد آورد.

* دشمنان نامنظم آینده، احتمالا بیش از آنکه خطراتی راهبردی و نظامی باشند، معضلاتی اقتصادی به شمار خواهند آمد

و در نهایت، می‌توان به این نکته آموزنده اشاره کرد که علی‌رغم توان نسبتا پایین دزدان دریایی منطقه شاخ آفریقا، در حوزه فناوری‌های مدرن، با این حال آنها تاکنون توانایی خیره‌کننده‌ای را در عرصه کشتی‌رانی در دوردست‌ترین نقاط دریا از خود نشان داده‌اند، و به علاوه، می‌دانیم که ظرفیت این تبهکاران در انجام عملیات‌های تجسسی و شناسایی بالا بوده و همینطور دانش ضمنی آنها در تشخیص قایق‌ها و کشتی‌هایی که به اندازه کافی می‌توانند در برابر حملات دزدان دریایی آسیب‌پذیر باشند، به شدت کارآمد است. به علاوه مورد دزدان دریایی شاخ آفریقا، به خوبی نشان می‌دهد که دشمنان آینده جنگ‌های نامنظم دریایی ممکن است بیش از اینکه به لحاظ راهبردی و نظامی تهدیدکننده و خطرآفرین باشند، می‌توانند معضلاتی اقتصادی به شمار آیند.

* آمریکا باید به دنبال افزایش قابلیت‌های خود در زمینه اجرای عملیات‌های مدنی-نظامی دریایی باشد

- پیشنهادات

یافته‌های مطرح شده در این پژوهش، چند پیامد مستقیم برای نیروهای متعارف دریایی آمریکا و ستاد فرماندهی جنگ ویژه دریایی آمریکا دربرخواهد داشت. نخست اینکه، نیروهای دریایی آمریکا، بهتر است به روند تامین تجهیزاتیِ شرکای عملیاتی خود، با استفاده از لوازم و فناوری‌های مناسبی که این کشورها از توان کاربری و حفظ و مراقبت از آنها برخوردار بوده، ادامه داده به طور پیوسته بکوشند تا سطح همکاری و هماهنگی میان نیروهای خود و شرکای عملیاتیشان را افزایش داده و بهبود بخشند. دوم اینکه، نیروهای دریایی آمریکا به احتمال زیاد ناگزیر خواهند بود که با ادامه و گسترش روند برنامه‌های آموزشی خود، و با افزایش سطح مهارت نیروهای مسلح کشورهای شریک، این نیروها را جهت مقابله با تهدیدات احتمالی و آینده جنگ‌های نامنظم دریایی، آماده سازند. نکته سوم؛ در حین اجرا و مدیریت یک جنگ نامنظم دریایی، انجام عملیات از پایگاهی دریایی می‌تواند امتیازات چشمگیری برای ستاد فرماندهی جنگ ویژه دریایی، به همراه داشته باشد. با این حال، و با توجه به هزینه‌های چنین اقدامی، هم ستاد فرماندهی و هم نیروهای متعارف دریایی، باید توجه داشته باشند که روند تصمیم‌گیری در خصوص زمان و مکان پشتیبانی‌های دریایی در چنین موقعیت‌هایی باید با دقت هر چه تمام‌تر انجام شود. چهارمین مورد این است که ستاد فرماندهی جنگ ویژه دریایی، به احتمال زیاد در راستای پشتیبانی از عملیات‌های مرتبط با جنگ‌های نامنظم دریایی، به طور مبرم و فزاینده‌ای به ایجاد ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های دریایی نیاز خواهد داشت. نکته پنجم؛ آمریکا می‌تواند با حفظ توانمندی‌های عملیاتی و تاکتیکی خود، و با به کارگیری آنها در کمک به شرکایش در طی عملیات‌های شناسایی و دیده‌بانی، بالاخص در مواجهه با زیردریایی‌های کوچک و تهدید مین‌های دریایی، در راستای پیشبرد منافع خود گام بردارد؛ و در نهایت ششمین و آخرین یافته نشان می‌دهد که ستاد فرماندهی جنگ ویژه دریایی، باید به طور جدی در پی افزایش قابلیت‌های خود در زمینه اجرای عملیات‌های مدنی-نظامی دریایی باشد.

* نیروهای متعارف دریایی آمریکا، باید سطح پشتیبانی خود از عملیات‌های نامنظم زمینی را بهبود بخشند

نیروهای متعارف دریایی آمریکا نیز باید به شکل مشابهی نقش خود در پشتیبانی کارآمد از عملیات‌های نامنظم زمینی اجرا شده از دریا و همینطور وضع و پاسداشت ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های دریایی را مورد ملاحظه جدی قرار دهند. در تقابل با ستاد فرماندهی جنگ ویژه دریایی، قابلیت نیروهای متعارف دریایی آمریکا، برای حمایت و پشتیبانی از جنگ‌های نامنظم، ممکن است مستلزم اجرای عملیات‌های مدنی-نظامی و انجام فعالیت‌های مرتبط برای اجرای اقدامات مستقیم و گسترده‌تر باشد.

* محافظت از نوارهای ساحلی، و نصب سیستم‌های خودکار هشداردهنده در کشتی‌ها، از اقدامات پیشگیرانه در برابر حملات دزدان دریایی محسوب می‌شود

علاوه بر این پیشنهادات که مختص ستاد فرماندهی و نیروهای متعارف دریایی مطرح شد، در این بخش به بررسی چند پیشنهاد فراگیرتر سیاسی در خصوص جنگ‌های نامنظم دریایی می‌پردازیم. ابتدا، با توجه به اهمیت منع و بازداری از انجام حملات دریایی مانند آنچه که در مورد بمبئی مشاهده شد، سیاست‌گذاران سرتاسر جهان باید برای اختصاص سرمایه‌های کلان‌تر و پرورش نیروهای کارکشته بیشتر برای محافظت از نوارهای ساحلی، توجه ویژه‌ای مبذول داشته باشند. دوم، برای مقابله با خطر دزدان دریایی، جوامع بین‌المللی باید برای نصب و راه‌اندازی سیستم‌های خودکار هشداردهنده کشتی‌ربایی بر روی تمام قایق‌ها و کشتی‌های ماهیگیری و مسافربری (چیزی مشابه با دکمه آژیر خطر که در تمام بانک‌های آمریکا نصب شده است) اقدام کنند. وجود چنین سیستم هشداردهنده‌ای، به خدمه کشتی‌های بزرگ و متوسط ماهیگیری این امکان را خواهد داد که بتوانند به سرعت خبر ربوده شدن کشتی خود را با استفاده از سیگنال‌های رمزی به نیروهای دریایی مستقر در منطقه، و همینطور گارد ساحلی مخابره کنند. سوم، برای ممانعت و بازداری از وقوع حملات جنگ‌های نامنظم دریایی، سازمان‌های اطلاعاتی بهتر است با اجرای برنامه‌های آموزشی تخصصی، با قدرت و مهارت بیشتری نسبت به تجسس و دیده‌بانی در اردوگاه جهادگران در پاکستان، یمن، و (به خصوص) سومالی اقدام کنند. این سازمان‌های اطلاعاتی باید بکوشند تا مانع از پیوستن دزدان دریایی و جهادگران بیشتر، به نیروهای مستقر در شاخ آفریقا شوند. در نهایت، گسترش و تشدید اقدامات پیشگیرانه، برای ممانعت از سوار شدن جهادگران به کشتی‌ها -به ویژه از برخی از بنادر خاص و پرخطرتر، مانند کراچی، عدن، و موگادیشو- که نخستین گام حملات محسوب می‌شود، می‌تواند تاثیر قابل توجه و چشمگیری در روند ایجاد امنیت داشته باشد.

 

مروری بر سخنرانی سردار جلالی پیرامون"جنگ اقتصادی و پدافند غیر عامل"

 

امروز با مفهوم جدیدی از تهدید و جنگ به نام "جنگ اقتصادی"مواجه هستیم،جنگ اقتصادی یعنی جنگ با ابزار،عوامل و مؤلفه های اقتصادی علیه زیرساخت های اقتصادی کشور هدف.

پیرامون مفهوم «جهاد اقتصادی» که مقام معظم رهبری سال 90 را نیز تحت همین عنوان، نام­گذاری کردند، باید گفت کلمه­ ی «جهاد» در واقع به سابقه و ریشه­ ی این کلمه در فرهنگ اســلامی مــربوط می­شود و به معنای تلاشی مضاعف برای رسیدن به اهداف مورد نظر، با انگیزه­­ای الهی و اسلامی می­باشد بحث جهاد، براساس سابقه­ ی تاریخی بیشتر در حوزه­ ی نظامی و دفاعی مطرح بوده، از این رو با شنیدن کلمه­ ی «جهاد»، وجود «دشمن» و «تهـدید» در ذهـن نقـش می­ بندد، ضمن اینکه دارای ابعاد و حوزه­ های مختلفی همچون نظامی، فرهنگی، علمی، سازندگی و... می­ باشد که در اینجا حوزه­ ی اقتصادی را مورد بحث و بررسی قرار می­ دهیم.
این­که چرا سال (1390) از سوی مقام معظم رهبری به نام سال جهاد اقتصادی، نام­ گذاری شده و چه ضرورت­ ها، تهدیدات و فرصت­ هایی بر این موضوع مترتب است، موضوعی است که پیرامون آنها صحبت خواهیم کرد.
امروز با توجه به شرایط موجود کشور ما، تهدیدات در حال پوست انداختن و همراه با تغییر و تحولات اساسی است. پیشرفت علم و دانش و فنآوری در جوامع بشری، صاحبان علوم و فنون مختلف را از قدرت و ثروت برخوردار کرده و رشد و توسعه­ ی علوم و فنون، کشورهای دارنده ­ی آنرا از اشراف، برتری، تسلط و توانمندی قابل توجه ی نسبت به سایر کشورها برخوردار ساخته است.
از سویی دیگر وقتی دانش و فناوری از مسیر اصلی خود منحرف شود، می ­تواند منشأ بروز ترس و تهدیـد برای سـایر کشورها ­شود. فناوری ­های اطلاعات، سنجش از دور و سایر فناوری­ های روز دنیا، هر چند می توانند منشأ خدماتی برای انسان شوند ولی ابزار و منشأ تخریب و تهدید نیز محسوب ­می­ شوند.
 
به عنوان مثال فناوری سنجش از راه دور، قدرت و امکانی برای صاحبان خود فراهم می­ کند که تسلط، مراقبت، کنترل و پایش آنها را از فاصله ­­های بسیار دور، ممکن و میسر می­­ سازد، از این رو کشورهــایی که فاقد این نوع فناوری می­ باشند، مدام در معرض تهدید، رصد و پایش دیگران قرار می­ گیرند.
در حوزه­ ی فناوری اطلاعات نیز همین مسئله، مصداق دارد. بنابراین بهره­ گیری از دانش و فناوری روز دنیا در موضوعات دفاعی موجب بروز تحولات اساسی در حوزه­ ی تهدید و جنگ شده است.
معمولا ابعاد نظامی جنگ، بیش از سایر ابعاد آن، در ذهن­ انسان­ ها شکل می­ گیرد، ضمن اینکه سابقه­ ی تاریخی این موضوع نیز عمدتا نشانگر همین بُعد از جنگ می­ باشد. در صورتی که رشد فناوری در حوزه­ های مختلف و تسلط و اشرافیت قدرت ­های بزرگ و سلطه­­ گر بر حوزه­­ های مختلف فناوری­، باعث شده که سایر کشورها نسبت به فناوری احساس تهدید کنند به گونه ­ای که حوزه­ هایی از حاکمیت، استقلال و امنیت خود را در معرض آسیب­ های ناشی از تهدیدات فناوری می­ بینند.
بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، نظام امنیت جهانی با تغییر و تحولاتی همراه شد و نظام قطبی جای خود را به نظام­ تک - چند قطبی داد و بدین صورت رقابت جدیدی بین کشورها و بازیگران عرصه­ ی سیاست بوجود آمد که باعث بروز جنگ ­های جدیدی شد، به نوعی که جنگ ­ها علاوه بر حوزه­ ی نظامی، حوزه­ های مختلف دیگر را نیز در بر گرفت.

امروزه رشد فناوری اطلاعات و ابزارهای رسانه­ ای، امکان کنترل و تسلط بر سایر کشورهای دنیا را ممکن ساخته است و این موضوع، مفاهیم جدیدی از «فرصت» و «تهدید» را تبیین کرده است. حدود بیست سال پیش، چینی­ ها در میدان «تیان­آن ­من تظاهرات دانشجویی را سرکوب و به خاک و خون کشیدند و بر اساس قرائن و شواهد، تقریبا هیچ­کس از آن میدان، زنده خارج نشد، ولی با این وجود، در آن زمان به دلیل شرایط خاص جهانی، خبر قابل ملاحظه ­ای از این حادثه در جهان منعکس و منتشر نشد و تنها حدود ده سال بعد، برخی کشورها متوجه­ ی وقوع آن حادثه­ ی هولناک در چین شدند.

ولی امروز هنگامی که یک کاریکاتوریست گمراه دانمارکی با چاپ کاریکاتوری از پیامبر اسلام به مسلمانان توهین می­ کند. درست فردای همان روز با انتشار این خبر در سراسر دنیا، کشورهای اسلامی دست به تظاهرات اعتراض­ آمیز می­زنند و این به معنای آن است که فناوری اطلاعات و ارتباطات، ضمن کوچک و در دسترس قــراردادن کل دنیا برای کشورهای صاحب فنــاوری، حاکمیـت حکومت­ های منطقه ­ای و واحدهای سیاسی را نیز تا حدود زیادی کاهش داده و با بهره گیری از سرعت بالای فناوری اطلاعات جهان را به سرعت و سهولت، تحت تأثیر اخبار و اطلاعات به لحظه قرار داده است و کشورهای برتر از حیث ابزار و فناوری اطلاعات را قادر به تاثیرگذاری بر ذهن، فرهنگ، اندیشه­، ذائقه و سنت سایر مردم در اقصی نقاط عالم ساخته به نوعی که آنها می­ توانند ارزش ­ها و باورهای ملی و بومی کشورها را به تدریج دچار تغییر و تحول کنند، بدون آنکه قوای حاکم بر کشورها، قدرت تأثیرگذاری مؤثر یا ممانعت از بروز چنین حوادث و حملاتی را داشته باشند و این به معنای ظهور و بروز فرصت­ های جدید همراه با تهدیداتی نوین در حوزه­ی فناوری می­ باشد. بنابراین باید ابعاد تهدیدزا و منفعت­ زای فناوری­ ها را بشناسیم و توان تبدیل تهدید به فرصت را در کشور بوجود آوریم.
همچنین امروز مفاهیم جدیدی وارد حوزه­ ی نظامی و مدیریت استراتژیک شده است که نسبت به گذشته بسیار متفاوت است. به عنوان مثال در گذشته وضعیت و مزیت­ های استراتژیک زمین، جغرافیا و ژئوپلیتیک در موضوع جنگ، بسیار با اهمیت و قابل توجه بود، ولی امروز موضوع «افکار عمومی»از جمله ابزارهای قدرتمند و اثربخش در سطح استراتژیک جنگ­ و دفاع محسوب می­ شود و نقش به سزایی در شکست و پیروزی جنگ ­ها یا برقراری صلح در منازعات بین کشورها دارا می­ باشد. به همین دلیل با ورود جنگ به بخش رسانه و عملیات روانی، مفاهیم جدیدی در حوزه­ی دفاع و بازدارندگی تولید شده است که بازنگری جدی در ماهیت و کارکرد این مفاهیم می­تواند در شناخت عرصه ­های تهدیدزا یا فرصت­ ساز مفید و مؤثرباشد. بنابراین بدون شناخت و ارزیابی­ های دقیق و موشکافانه، نباید خود را وابسته به فناوری­ های نوین اطلاعاتی و ارتباطاتی کنیم که از ابعاد مختلف عملکردی آنها آگاهی نداریم.
 
به عنوان مثال، وقتی فنـاوری در حـوزه­ ی زیرساخت ­های نظام بانکی، پولی و اقتصادی کشور بر بستر آی. تی (که اشراف و تسلط کاملی بر آن نداریم) شکل می­ گیرد و توسعه می­یابد یا وقتی تمام دارایی­ های معنوی یک کشور در حوزه­ ی فضای دیجتیال و مجازی، تبدیل به «صفر و یک» می­ شود و در محیط عاری از امنیت، منتشر می­ شود! در این صورت آگاهانه یا ناآگاهانه ضریب آسیب­ پذیری و رشد عوامل تهدیدزای کشور افزایش یافته است.
اساسا فناوری همچون بسیاری از پدیده­ های دیگر­ هم دارای کارکردهای مثبت و هم کارکردهای منفی است، لذا شناخت تهدیدات فناورانه به دلیل کاربری­ های گسترده­ ای که دارا می­ باشد از اهمیت خاصی برخوردار است.
امروزه حوزه­ ی تهدیــدات از تغییر و تحولات بسیار گسترده ­ای برخوردار است به گونه­ ای که با مفاهیم جدیدی با پسوند جنگ (مثل نسل­ اول، دوم، سوم و چهارم جنگ­ ها) یا پیشوند جنگ (مثل جنگ ­های سایبری، جنگ­ های شبکه­ ای، جنگ­ های رایانه­ ای، جنگ­ های رسانه­ ای، و ...) مواجه می­ باشیم.

بنابراین جنگ صرفا آن مفهومی نیست که در ذهن بسیاری از افراد در هیبت نظامی تداعی پیدا می­ کند یا براساس آن تعریفی باشد که کلاوزویتس به عنوان یک استراتژیست نظامی از آن ارائه می ­دهد و جنگ را برخورد نظامی بین ملت­ ها و دولت­ ها می­ داند.
امروزه شاهد مفاهیم جدیدی همچون جنگ نرم، جنگ رسانــه، جنگ بانکی، جنگ اقتصادی و ... هستیم و در واقع وارد حوزه­ای شده ­ایم که در آن رسانه و عملیات روانی دارای کارکرد بسیار گسترده ­ای است و این موضوع تا حدودی از گسترش حوزه­ های مربوط به کارکردهای نظامی کاسته است. به عبارتی حوزه­ هایی همچون حوزه ­ها­ی اقتصادی، سیاسی، علمی، دانش و فناوری، حوزه­ های جدید جنگی محسوب می­ شوند. به عنوان مثال امروز در موضوع هسته­ ای که در واقع دارای عملکرد اقتصادی است، شاهد درگیری­ های سختی بین غرب و ایران هستیم، مناقشاتی که پیشانیِ جنگی آن دانش و فناوری هسته ­ای است و ما در چنین جبه ه­ای با تلاش برای کسب، ارتقاء و تحلیل این دانش، در حال دفاع می­ باشیم. حوزه­  ی اقتصاد از جمله حوزه­ های جدید جنگ است که قادر است سایر حوزه­ ها را تحت تأثیر و تهدید قرار دهد، از این رو از جایگاه و اهمیت برجسته­ ای برخوردار است.
هدف آمریکا از جنگ اقتصادی علیه ایران، این است که ایران را به لحاظ بنیه و توان اقتصادی، آنقدر ضعیف کند که با یک تلنگر نظامی با شکست کامل مواجه شود، این تجربه ­ای است که آمریکا طی سالیان گذشته در برخورد با سایر کشورها بدست آورده است ولی اینکه در مورد ایران قابل تحقق باشد یا خیر، جای تأمل بسیار دارد.
برای درک بهتر موضوع تعریف دقیقی از تهدید و جنگ اقتصادی لازم به نظر می­ رسد. با نگاهی به تاریخ جنگ­ های گذشته ملاحظه می ­شود که تقریبا در تمامی جنگ­ هــا تهاجــم، تخریب و انهدام زیرساخت­ های نظامی و اقتصادی مثل بنادر، پل­ ها، فرودگاه­ ها، کارخانه­ ها و ... وجود داشته، همانطور که در جنگ­ های کنونی، این موضوع به وفور قابل مشاهده است. چنین حملاتی اساسا با هدف و رویکرد اقتصادی در جنگ­ ها دنبال می­ شود.

از سویی برخی صاحب نظران، هدف از جنگ ­ها را کسب منافع اقتصادی می ­دانند به عنوان مثال بروز جنگ خلیج فارس و حضور نظامی آمریکا در این منطقه با انگیزه­ ها و ریشه­ های اقتصادی و تسلط بلند مدت بر منابع انرژی منطقه توسط این کشور قابل تحلیل است.
به هر حال امروز با مفهوم جدیدی از تهدید و جنگ مواجه هستیم، جنگ اقتصادی یعنی جنگ با ابزار و مؤلفه­ های اقتصادی بر علیه زیرساخت­ های اقتصادی یک کشور. بنابراین جنس جنگ و آلات و ادوات آن غالبا از نوع خمپاره، هواپیما، موشک و این قبیل تجهیزات و تسلیحات نیست، بلکه ابزار و آلات آن، مؤلفه­ ها و عوامل اقتصادی همچون پول، بانک، تحریم، محاصره­ ی اقتصــادی، زیرساخت ­های مالی و ...، می­ باشد، از این رو شناخت محیط و تهدیدات جدید، امری ضروری است.
ایران اسلامی با طرح هدفمندسازی یارانه­ ها در کشور، دست به جراحی بزرگ اقتصادی زد و این کار همچنان با شجاعت، درایت و هوشمندی دولت محترم در حال انجام است و تمام تحولات آن به دقت در دست بررسی و مطالعه است. این کار در شــرایطــی انجام می­ شود که ایران در حوزه­ های مختلفی با رقبا و دشمنان درگیر است ولی بحمدالله از ثبات و استحکام لازم برخوردار است. در صورتی که برخورد اقتصادی آمریکا با سایر کشورها مثل محاصره ­ی دریایی و اقتصادی کره­ ی شمالی باعث ضعف شدید اقتصادی این کشور شده به گونه ­ای که مردم این کشور در اثر این تحریم­ ها در مضیقه­ ی شدید غذایی قرار دارند.
همچنین در ارتباط با موضوع هواپیمای مسافربری آمریکا که بر فراز لاکربی منفجر شد، لیبی متهم به شراکت در این حادثه شد و غرب ضمن لغو کلیه­ ی پروازهای لیبی، این کشور را تحت فشارهای شدید اقتصادی قرار دارد.
در موضوع مقابله با صدام نیز شاهد تحریم ­های اقتصادی آمریکا علیه عراق به منظور به زانو درآوردن این کشور بودیم؛ ضمن اینکه وضعیت ژئوپولیتیکی عراق نیز به گونه ­ای بود که امکان اعمال چنین تحریم­ هایی را از سوی آمریکا فراهم می­ ساخت، زیرا این کشور دسترسی محدودی به دریاهای آزاد دارد و کنترل ارتباطات این کشور به سادگی امکان پذیر است.

 سایر دسترسی­ های عراق نیز با اعمال فشارهای سیاسی هر چه بیشتر به منظور تضعیف کامل این کشور، محدود ­شد به نوعی که بعد از چند سال که از محاصره ­ی اقتصادی عراق توسط آمریکا گذشت، نرخ مرگ و میر کودکان و مردم این کشور افزایش یافت و در ادامه­ ی این وضعیت، به منظور کاهش بازتاب­ های سیاسی تحریم ­ها در عراق، بحث فروش نفت در مقابل دارو و غذا از سوی سازمان ملل مطرح شد. به هر حال چنین مصادیقی بیانگر آن است که آمریکایی­ ها در موضوع تحریم دارای سابقه و تجربیات زیادی می­ باشند.
همچنین با نگاهی به مفاد قطعنامه­ های (1737،1747 و 1803) صادره از سوی سازمان ملل علیه ایران که با فشار آمریکا و لابی صهیونیست صورت گرفت، ملاحظه می­شود که 85% از محتوای قطعنامه ­ها و پیوست­ه ای مربوطه، دارای محتوای اقتصادی و تنها 15% از محتوای سیاسی و نظامی برخوردار ­است و لذا تحریم بانک­ ها و برخی اقلام و اجناس  اساسی و ضروری، تحریم معاملات بین کشوری، ممانعت از ورود فن­آوری ­های جدید و منظور نمودن مفهومی به نام پول­شویی که در شرایط تهدید می­ تواند مانع انجام معاملات نقدی کشور شود، از همین زاویه قابل بررسی است.

روند جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران، گویای آن است که برنامه­ ی جامعی از سوی دشمنان، با بهره­ گیری از ابزارهای جنگ اقتصادی علیه ایران طراحی و به مورد اجرا گذارده شده است.
قانون داماتو که با هدف تحریم نفتی ایران از سوی آمریکا علیه ایران به مورد اجرا گذارده شد، از جمله اقدامات در راستای جنگ اقتصادی علیه ایران بود. ضمن اینکه این موضوع، آسیب پذیری­ هایی را نیز برای آمریکائی­ ها در بر داشت.
در همین راستا آمریکا قرارگاه جنگ اقتصادی خود را بر علیه ایــران سازمــاندهی و راه ­اندازی نمود، این قرارگاه، هدایت، سیاست­ گذاری، پایش فعالیت­ های اقتصادی، نظارت بر اجرای قطعنامه­ ها و طراحی تحریم­ های جدید علیه ایران را در دستور کار خود دارد.
آمریکا، تحریم اقتصادی هوشمند علیه ایران را دنبال می­ کند، ضمن اینکه تحریم ­های آمریکا علیه ایران، فراتر از تهدیدات سازمان ملل می ­باشد. در برآوردهای اولیه، تصور آمریکائی­ ها این بود که با اعمال فشارهایی در موضوع بنزین و ... می­ توانند بر ما تأثیرات فلج کننده ­ای بگذارند، به همین دلیل طرح تحریم فروش بنزین را مطرح کردند که خوشبختانه با اقدام بسیار فوری و لازم وزارت نفت و حمایت دولت، کشور به مرز خودکفایی در بنزین رسید و توانست از تهدیدات، فرصت بسازد.
آمریکا با اعمال فشارهای زیاد به ایران از طریق قطعنامه­ ها، تضعیف توان مالی ایران را در بهره­برداری از پروژه­ های بزرگی همچون پروژه­ی عسلویه به نام  فاینانسینگ دنبال می­ نمودند و برای کشورهای اروپایی و ... که حتی سهام بسیار اندکی در پروژه­ های نفتی ایران­ داشتند، جریمه­­ های اقتصادی سنگینی در نظر گرفتند. متعاقب این موضوع، برخی کشورها قرادادهای خود را نیمه کاره رها کرده و از ایران رفتند و علیرغم تلاش­ های خوب و در خور تقدیری که به منظور جایگزین سازی منابع صورت گرفت ولی در مجموع نتوانستیم از یک چنین منابع اقتصادی به خوبی استفاده کنیم.
به هر حال شرایط به گونه­ ای است که آمریکا تلاش می­ کند در تمام معاملات اقتصادی منطقــه که ایران یک طرف آن محسوب می­ شود، دخالت نموده و تحریم­ ها و محدودیت­ هایی را اعمال نماید.
به عنوان مثال در ارتباط با خط انتقال گاز ایران از طریق پاکستان و هندوستان به چین به نام «خط لوله­ ی صلح» که می­ تواند منجر به آرامش و صلح بین پاکستان و چین در منطقه­ ی کشمیر شود، آمریکا هم از طریق هند و هم از طریق پاکستان، به ایران فشار آورد که در این خصوص توافقی صورت نگیرد. از این رو آمریکا تقریبا در ارتباط با تمامی معاملات اساسی و عمده­ ی ایران با سایر کشورها اثرات تخریبی و تحدیدی دارد.
همچنین در موضوع خط لوله­ ی باکو به جیحان، همین فشارها از سوی غرب اعمال شد و منجر به حذف مسیر ایران شد.
همچنین غرب، کریدور ارتباطی شمال به جنوب را که مربوط به ارتباط کشورهای آسیای میانه به دریای عمان و خلیج فارس بود را با طرح مسیر موازی پاکستان و افغانستان با موانعی روبرو ساختند. مفهوم چنین تلاش هایی این است که غرب تلاش می­ کند تمام حوزه­ هایی که ایران در آنها فعالیت منفعت­ زای اقتصادی و بلند مدت دارد را با اقدامات تخریبی، مداخله یا تحریم و ... با مشکلات جدی و اساسی مواجه سازد.

آمریکا برای تحلیل اقتصادی کشورها از مدل بخصوصی استفاده می­ کند و آنرا در کشورهای مختلفی بکار برده است؛ گام اول در این مدل، تمرکز فشارها بر کشور هدف است، به این معنا که بدون اطلاع، یک سلسله اقدامات را بر علیه فعالیت­ های اقتصادی کشور هدف انجام می­ دهد و تلاش می ­کند به هر شکل ممکن، اقدامات مورد نظر آنها از سپر دولت عبور کند، از این رو کشور هدف را مدام با نظرسنجی، نظرسازی و بازی با افکار عمومی، مانیتور می­ کند. به این صورت با قطع یا تحریم سوخت، اعمال فشارهای اقتصادی، ممانعت از ورود برخی فناوری­ ها و کالاهای اساسی و وادار کردن کشورهای دیگر برای پیوستن به آنها در تحریم کشور هدف، باعث می­ شود که فشارهای اقتصادی، بازتاب­ و اثرات منفی خود را بر مردم وارد سازد.
به عنوان مثال در موضوع ایران، ما شاهد نظرسنجی­ و بعضا نظرسازی­ های گسترده و پیوست ه­ی کشورهای غربی، اروپایی و آمریکایی پیرامون طرح هدفمندی یارانه­ ها بودیم، به نوعی که مراکز نظرسنجی آمریکا، هفته­ ای یکبار این کار را تکرار می­ کردند تا ببینند آیا تأثیرات فشار اقتصادی ناشی از طرح هدفمندی یارانه­ ها، به مردم رسیده است یا نه؟ و آیا آثار و پیامدهای منفی این موضوع توانسته زندگی و معیشت مردم را تحت تأثیر قرار بدهد یا نه؟ و مدام این موضوع را پیگیری می ­کردند تا به محض تحت تأثیر قرار گرفتن مردم، فضای عمومی کشور را از طریق عوامل ستون پنجم و ابزارهای عملیات روانی، تشویق به نافرمانی، تظاهرات و اعتراضات اجتماعی،  درگیری مردم با دولت، اغتشاش و ... کنند. سپس با یکسری اقدامات تکمیلی مثل؛ حملات سایبری به بانک­ ها و زیرساخت ­های اقتصادی، فشار اقتصادی مضاعفی بر جامعه تحمیل نمایند، ضمن اینکه علائم و شواهدی نیز دال بر امکان وقوع چنین حوادثی در کشور را بدست آورده بودند.
در سال 1389، شاهد حملات سایبری به دو حوزه­ ی اساسی کشور بودیم که این موضوع در راستای جنگ اقتصادی علیه ایران صورت گرفت. یکی از این حوزه­ ها، حوزه­ ی صنعت کشور بود که دشمن با انتشار ویروس «استاکس نت» ، قصد اقدامات تخریبی داشت.

ویروس مذکور، در محیط سیستم عامل ویندوز و نرم افزار «اسکادا» از شرکت «زیمنس» آلمان فعالیت می ­کند و فرآیندهای بخش انرژی را مدیریت و کنترل می­­ کند. هدف اصلی از انتشار این ویروس در صنعت، فلج و از کاراندازی شبـکه­­ های آب، بـرق و سیستم ­های مربوط به انرژی هسته ­ای است، که خوشبختانه اقدامات مهار و مقابله­ با این ویروس از طریق بخش سایبر در حوزه­ ی پدافند غیرعامل انجام شد.
بنابراین دامنه ­ی تهدیدات علیه ایران، انواع و ابعاد مختلفی دارد که برای بدست آوردن شمای کلی آن باید هر یک از قطعات تهدید همچون قسمت­ های مختلفی از یک پازل، در کنار هم چیده شود تا گستره­ ی واقعی تهدیدات، بهتر شناخته شود.
در پي تصميم وزارت خزانه­ داری آمريكا براي وضع تحريم هاي اقتصادی سازمان ملل علیه ایران، دبي به عنوان يكي از مراكزي كه داراي تعاملات اقتصادي با ايران است، در كانون توجه آمريكا قرار گرفت. این در حالی است که بيش از هشت هزار واحد تجاري ايراني در دبی قرار دارد و آمریکا از این طریق تلاش می­کند فعاليت­ هاي مالي و تجاري ایران را رصد ­کند. در همین راستا با اعمال فشارهایی، معاملات نقدی دبی با ایران را حذف و به سمت معاملات بانکی سوق داده است تا بهتر و بیشتر بتوانند فعالیت ­های اقتصادی ایران را کنترل نمایند و لذا شرکت­های با بیش از 500 دلار معامله­ ی نقدی با ایران، باید پاسخگوی آمریکا باشند و جرایمی نیز در این خصوص برای آنها در نظر گرفته شده است و این کار عمدتا با هدف کنترل کشورهای نزدیک به جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته که قادر هستند بخشی از نیازمندی­ های کشور ما را برطرف نمایند. در همین ارتباط شاهد مسدود، محدود، محصور و بلوکه نمودن حدود 700 شرکت طرف معامله با ایران در حوزه­ی کشورهای خلیج فارس هستیم.
بنابراین فعالیت­ های دشمنان علیه ایران، کاملا هوشمندانه و از قبل طرحریزی و برنامه ­ریزی شده است. برای مقابله با دشمنان در حوزه ­ی جنگ اقتصادی لازم است بخشی در دولت و وزارت امور اقتصاد و دارایی با هماهنگی دستگاه­ های امنیتی و دفاعی به نام «قرارگاه دفاع اقتصادی» تشکیل شود و با تجزیه و تحلیل کلیه­ ی فعالیت­ های اقتصادی که علیه ایران صورت می­ گیرد، راهکارهای مقابله و برخورد را بیابند. جنگ اقتصادی دشمن علیه ایران اسلامی، جنگی تمام عیار و با بهره­ گیری از تمام فن­آوری­ های روز می­ باشد. 

حوزه­ ی اقتصاد (اعم از خرد یا کلان)، حوزه ­ای بسیار وسیع و گسترده­ ای است و ابعاد مختلفی همچون زیرساخت، مباحث مالی، بانکی، پولی، صادرات، واردات، نیازهای عمومی را شامل می­ شود و با تحلیل جامع این مقولات در موضوع ایران، به عمق و ابعاد مختلف تهدیدات و جنگ­ های سازمان یافته­ ی دشمن علیه ایران، بهتر می­ توان پی برد.
دشمن نیز با طراحی تهدید یا محاصره ­ی اقتصادی هوشمند و نیز رصد تأثیرات تحریم ­های قبلی بر ایران، به عدم کارآیی روش­ های قبلی خود پی برده است. اساسا بسیاری از صاحب نظران معتقدند که در جهان کنونی، تحریم، جنگ یا محاصره ­ی اقتصادی با موفقیت حتمی همراه نخواهد بود، زیرا تحولات و روابط در محیط بین­ الملل به گونه­ ای است که اقتصاد کشورها از حالت ملی به فراملی تغییر وضعیت داده و شرکت­ های موجود در کشورها تبدیل به شرکت ­های چند ملیتی با قابلیت اثرگذاری روی حکومت­ ها شده است. ضمن اینکه منافع شرکت­ های بزرگ و منافع دولت­ های ملی، فضا و فرصت مناسبی برای فعالیت­ های اقتصادی ایجاد نموده است. همچنین اوضاع بد اقتصادی اروپا و آمریکا و تعطیلی بسیاری از کارخانجات و اخراج و بیکاری کارگران و متخصصان صنعتی و اقتصادی، زمینه­ هایی برای کشورهایی مثل ایران پیش آورده تا با پایش تحولات و فعالیت­ های اقتصادی، بتواند از ظرفیت­ های علمی وفنی جهانی استفاده نماید.
امروزه شرایط اقتصادی جهان به گونه ­ای است که رقابت­ های مخفی و بسیار جدی بین شرکت­ ها و دولت­ ها برای انعقاد قرارداد و توافق­ هایی در حوزه­ های مختلف با ایران جریان دارد، این رقابت­ ها به دلیل فرار از مجازات­ های اقتصادی، عمدتا به صورت مخفی است.
 وابستگی دنیا به نفت ایران از یک سو و وجود منابع غنی نفت و گاز و محصولات مرتبط با این منابع، فرصت بسیار خوبی برای انجام معاملات مختلف از جمله تعاملات تهاتری با سایر کشورها برای ایران فراهم نموده است.

با توجه به نقاط قوت ایران در حوزه­ی انرژی (نفت و گاز) و استقلال اقتصادی نسبی کشور، آنهم در شرایطی که تقریبا همه­ ی دنیا با رکود اقتصادی مواجه شده است، شاهد رشد و ارتقاء فعالیت­ های اقتصادی ایران هستیم و این موضوع نشان می­ دهد که تأثیرات منفی اقتصاد جهانی روی اقتصاد ایران، بسیار کم و محدود است. ضمن اینکه ایران از بازار خودگردانی برخوردار است و این موضوع ناشی از تهدیدها و تحریم­ های بلند مدتی است که از سوی دشمنان علیه کشور ما صورت گرفته است. به عنوان مثال علیرغم اینکه ایران از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون در حوزه­ های مختلف دفاعی و نظامی در تحریم بوده و عمده کشورهای غربی و اروپایی هیچگونه تسهیلات، تجهیزات، دانش و خدمات آموزشی در چنین حوزه­ هایی به ایران ارائه نمی­ دادند، ایران مجبور شد با اتکاء به توانمندی­ های داخلی، گام ­های بلندی در جهت خودکفایی و استقلال علمی، فنی، صنعتی، دفاعی و ... بردارد و این موضوع از جمله نقاط برجسته و قوت ایران محسوب می­ شود.
همچنین ویژگی­ های برجسته­ ی ژئوپلیتیکی، امتیاز دیگری برای ایران محسوب می­ شود. ایران اسلامی  با بیش از 000/2 کیلومتر مرز آبی در جنوب ، از نظر ژئوپلیتیک، قابل مقایسه با کشوری مثل عراق که فقط 50-40 کیلومتر در حوزه­ ی شمال خلیج فارس مرز آبی دارد نیست. ایران پل ارتباطی بین کشورهای جنوبی (خلیج فارس) و شمالی (آسیای میانه) می­ باشد. چنین فرصت ارتباطی، از دیگر نقاط قوت ایران محسوب می­ شود.

وجود نیروهای مؤمن، با سواد، با تجربه، مبتکر و فنی، افزایش نرخ رشد علم و فناوری، رشد صادرات غیرنفتی و ...، نیز همه و همه بیانگر جهت­ گیری و سرمایه­ گذاری­ های درست و مناسب دولت در این حوزه­ ها می ­باشد. هر چند دارای آسیب پذیری­ های اساسی به شرح زیر نیز می­ باشیم:
Ø    آسیب پذیری­ در حوزه­ ی سایبر.
Ø    وابستگی علمی و فنی در حوزه­ ی فن­آوری اطلاعات به سایر کشورها.
Ø    وابستگی فنی و دانشی در حوزه­ ی صنعت،
Ø    وابستگی اقتصاد کشور به نفت.
Ø    و ...
تجزیه و تحلیل این مباحث و تجربیات حاصله، نشاندهنده ­ی آن است که ایران قادر است تحریم­ ها و تهدیدات اقتصادی را تبدیل به فرصت کند و این کار نیازمند برنامه­ ریزی و ارائه­­ ی راه­کارهای اجرایی مناسب می­ باشد.
امروز حوزه­ ی سایبر از جمله کانون­ های آسیب پذیری کشور ما محسوب می­ شود، این موضوع، دفاع سایبری یا ایمنی و امنیت در حوزه­ ی سایبر را می­ طلبد، ضمن اینکه عناصر ایجاد چنین امنیتی که همانا نیروی انسانی هوشمند و متخصص می­ باشد نیز در کشور وجود دارد و خوشبختانه در این زمینه اساتید، دانشجویان، مخترعین و مبتکرین توانمند و برجسته ­ای در اختیار داریم که لازم است مورد حمایت­ های مادی و معنوی قرار گیرند.
جهاد در حوزه­ ی اقتصادی، به معنای آن است که باید با حرکت و روحیه­ ی انقلابی و جهادی وارد میدان اقتصادی شویم، حرکت باید الهی، مخلصانه و فی سبیل ­الله باشد، مسائل و مشکلات اداری از جلوی پا برداشته شود، از متخصصین پشتیبانی و دفاع شود، به ایده­، تفکر و ابتکارات جدید در این زمینه توجه شود و حوزه­ های مهم به جدّ پشتیبانی شوند و با سرمایه­ گذاری مناسب زمینه­ های رشد و توسعه­ ی اقتصادی در کشور فراهم شود.
سازمان پدافند غیرعامل در حوزه­ی نفت به دنبال این بود که اگر چاه ­های نفت ایران از سوی دشمن مورد حمله قرار بگیرد، نباید مثل چاه­ های نفت کویت و عراق و ... تا چندین ماه در آتش بسوزد و امکان خاموش کردن آنها وجود نداشته باشد، لذا به دنبال راهکارهای مؤثر اجرایی بود و خوشبختانه به نتایج قابل قبولی نیز دست یافت.

دو فروند جنگنده اف-۱۶ فایتینگ فالکن و سه فروند جنگنده اف-۱۵ ایگل متعلق به نیروی هوایی آمریکا در حال پرواز در محدوده ­ی چاه ­های نفت به آتش کشیده شده ­ی کویت در جریان جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ میلادی. خاموش کردن کامل حدود ۸۰۰ حلقه چاه نفت به آتش کشیده شده ­ی کویت، تا ۸ ماه پس از پایان جنگ به طول انجامید، اما اثرات زیست محیطی آن تا سال ها گریبان گیر آن کشور بود.

از جمله اقداماتی که آمریکا برای مهار آتش در چاه ­های نفت مورد استفاده قرار می­داد، استفاده از کنترل کننده­ هایی است که در عمق 40-30 متری زیر زمین و درون حلقه­ های چاه­­ های نفت قرار می­ داد تا به محض آتش گرفتن چاه، بتواند با ریموت کنترل، دهنه­ ی چاه را مسدود نماید و از فوران نفت و گاز و آتش به خارج، جلوگیری نماید. ایران تعداد محدودی از این سیستم ­ها را در اختیار داشت و هنگامی که آمریکا متوجه شد ایران تصمیم دارد از چنین سیستمی برای تمامی چاه­ های نفت خود استفاده نماید، سریعا آنرا تحریم کرد. با این وجود از زمان تحریم این کالا تا زمان تولید این محصول در داخل کشور، فقط 14 ماه طول کشید و نیروهای فنی، متخصص و متعهد صنعت نفت ایران توانستند با تکیه بر ظرفیت­ های علمی و فنی کشور به این کار بزرگ دست بزنند و نشان دهند که «می­ توانند» بر مشکلات فائق آیند.
همچنین در حوزه­ ی لیزر، در بازدیدی که از مجموعه­ ی مربوطه صورت گرفت، ملاحظه شد شتاب دهنده­ های لیزری جزو لیست تحریم یا اصطلاحا قرمز می­ باشد که تحویل و واگذاری آن به ایران حتی از طریق واسطه­ ها ممنوع است، ولی نیروهای متخصص ایرانی در بخش تحقیقات لیزر موفق شدند ظرف کمتر از یک سال و نیم، این کالا را در داخل کشور طراحی و تولید نمایند. بنابراین رویکرد جهادی همراه با سرمایه گذاری مناسب و میدان دادن به نیروهای فنی، قادر است فرصت­ ها و قوت­ های اقتصادی را در راستای اهداف و منافع ملی به خوبی بکار بگیرد یا به عبارت بهتر، تهدیدات را به فرصت تبدیل نماید. از این رو، در گام نخست شناخــت تهــدیدات و آسیب­ پذیری­ ها در حوزه ­ی اقتصاد، فناوری و صنعت مهم است و در گام بعدی، شناخت ظرفیت­ ها و مقدورات داخلی و توسعه­ و پشتیبانی آنها در راستای اهداف سازندگی اهمیت دارد.
رویکرد جهادی می­ تواند محدودیت­ های اقتصادی را از بین ببرد و استقلال اقتصادی و فناوری را برای کشور به ارمغان آورد. در همین ارتباط باید تأکیدات مقام معظم رهبری پیرامون ارتقاء کیفیت محصولات و استفاده از تولیدات و محصولات داخلی را جدی بگیریم و الگوی مصرف داخلی را براساس آن هدف گذاری کنیم و تلاش ­های خود را در تقویت و توسعه­ ی صنعت داخلی متمرکز نمائیم و تحریم هوشمندانه، آگاهانه و دقیقی به منظور حمایت از تولیدات داخلی بر علیه محصولات خارجی صورت بدهیم.
برخی جهــاد اقتــصادی را معــادل «ریاضت اقتصادی» می­ پندارند، در صورتی که من به جای ریاضت اقتصادی، به تعیین «الگوی منطقی و معقول مصرف» معتقدم. اساسا نهادهای کاپیتالیستی و سرمایه­ داری، تنوع و افزایش مصرف را تعقیب می­ کنند و سبـک و مدل ­هایی برای زندگی انسان­ ها ارائه می­ دهند که مرتب، میزان مصرف انسان­ ها افزایش یابد، در صورتی که ما بایستی با تکیه بر منابع و تولیدات داخلی، ارائه­ ی الگویی مناسبی برای زندگی و مصرف شهروندان ارائه بدهیم، به گونه­ای که باعث کاهش وابستگی کشور به خارج شود و با صرفه جویی در منابع ارزی و غیرارزی، توسعه­ ی اقتصادی کشور را در سایر حوزه­ های افزایش دهیم.
همچنین برای ایمن ­سازی زیرساخت­ های سایبری کشور در امور بانکی و صنعتی که تأثیر بسیار جدی در حوزه­ ی اقتصادی دارد، باید همتی اساسی صورت گیرد.
مقام معظم رهبری در یکی از سخنان­شان (قریب به این مضمون) می­ فرمایند؛ درست است که دشمنان ما را تحریم کرده ­اند، ولی این تحریم، برای قطعه و فن­آوری است، نه برای مدیریت.
بنابراین با توجه به اینکه ما مدیریت را از خارج نمی ­آوریم باید نسبت به اصلاح مدیریت­ ها تلاش کنیم. در واقع یکی از اقداماتی که می­ توان برای حذف موانع تولید انجام داد، اعمال مدیریت صحیح بر سیستم تولید است تا تولیدات داخلی بتوانند به رشد و شکوفایی برسند.
همچنین حرکت جهادگونه باید در تبدیل دانش و فن­آوری به محصول و ثروت صورت بگیرد. در واقع مشکل اساسی در همین بخش آخر هست، به این معنا که فناوری باید فرآیند تجاری­سازی را طی کند و در اختیار مردم قرار بگیرد و به عبارتی تبدیل به ثروت شود. برای این منظور باید نخبگان، مخترعان، مبتکران، دانشجویان و دانشگاهیان تشویق شوند تا فعالیت­ های آنها توجیه اقتصادی پیدا کند.
همچنین در راستای جهاد اقتصادی باید از خدمات دولت خدمتگزار پشتیبانی کرد، ما در حال حاضر در وضعیت جنگی به سر می­ بریم و با توجه به اینکه کشور از یک سو با هدفمندسازی یارانه­ ها دست به جراحی و اصلاح ساختارهای اقتصادی زده­ است و از سوی دیگر با دشمنان در ابعاد و حوزه ­های مختلف در حال جنگ می­باشد، لذا بطور طبیعی باید با شناخت و درک شرایط محیطی و پشتیبانی و خویشتن­ داری هر چه تمامتر از دولت، استحکام و انسجام ملی را دنبال نمائیم.
خوشبختانه تمام ظرفیت ­های لازم برای دفاع اقتصادی در مقابل تهاجم دشمن، در کشور وجود دارد. ملت ایران به پیام حضرت امام مبنی بر اینکه «ما می ­توانیم» تحقق بخشیده است. به همین دلیل در بسیاری از حوزه­ هایی که کشور با تحریم مواجه است، به خودکفایی و استقلال رسیده است، مشروط بر اینکه با رویکرد جهادی، محیط را بشناسیم و تهدیدات را به فرصت تبدیل نمائیم.
 از جمله ویژگی­ های کار جهادی این است که؛ همراه با انگیزه­ ی الهی باشد، خالص برای خدا باشد و حداکثر تلاش را به همراه داشته باشد.

 

غلبه راهكنش‌هاي پدافند غير عامل ايران بر هواپيما جاسوسي RQ-170 آمريكا

 

واپايش اين هواپيما‌ها از راه دور و با استفاده از خط اطلاعاتي و مخابراتي خاص واقع در ايستگاه زميني و از طريق عامل انساني مستقر در آن از يك طرف و هواپيماي مزبور از طرف ديگر انجام مي‌شود.

1- تعريف:

هواپيما‌هاي بدون خلبان به آن دسته از هواپيما‌هايي گفته مي‌شود كه فاقد خلبان به‌عنوان عامل واپايش (كنترل‌كننده) سامانه انساني مي‌باشند. در واقع واپايش اين هواپيما‌ها از راه دور و با استفاده از خط اطلاعاتي و مخابراتي خاص واقع در ايستگاه زميني و از طريق عامل انساني مستقر در آن از يك طرف و هواپيماي مزبور از طرف ديگر انجام مي‌شود. اين هواپيما‌ها با اختصارهاي لاتين و عبارات كامل انگليسي به‌شرح زير شناخته مي‌شوند.

رديف   عبارت كامل انگليسي                  اختصار             معاني فارسي

1       RPV                   Remotely Pilot Vehicle               هواپيماي واپايش از دور

2       UAV                   Unmanned Air Vehicle               هواپيماي هوايي بدون خلبان

3       UCAV       Unmanned combat Air Vehicle              هواپيماي بدون خلبان رزمي

4       VTUAV    Vertical take off unmanned Air vehicle    هواپيماي بدون خلبان عمود پرواز

5     TUAV                  Tactical unmanned Air vehicle     هواپيماي بدون خلبان راهكنشي

 

2- نياز عملياتي

نياز به طراحي و توليد اين هواپيما‌ها ابتدا با هدف تأمين نياز آموزشي كاركنان پدافند هوايي براي انجام تمرين‌هاي آموزشي و آزمايش سامانه‌هاي پدافند‌ هوايي، اعم از توپخانه و موشك احساس شد. با دستيابي به آن، تلاش براي ارتقا و كار آمدي اين هواپيما شروع شد تا اينكه به‌تدريج در جنگ الكترونيك Electro Magnetic Counter- Measurment استفاده از آنها متداول شد.

3- توسعه

افزايش كارآمدي و كار بيشتر بر روي توسعه اين هواپيما‌ها در زمينه‌هاي زير:

1- افزايش برد؛

2- امكان پرواز در ارتفاع‌هاي بالاتر؛

3- افزايش مداومت پروازي و زمان پرواز؛

4- امكان تجهيز آن به حسگر‌هاي تصويري و راداري؛

5- افزايش قابليت مانور؛

6- سبك سازي و استفاده از مواد كامپوزيت در بدنه آن كه باعث شد امروزه اين هواپيما‌ها در ابعاد كوچك و بزرگ ساخته شود.

7- مراقبت، جست‌وجو و نجات در زمان صلح؛

8- انجام مأموريت‌هاي ويژه هواشناسي و دريايي؛

9- تشخيص حملات NBC (اتمي، بيولوژيك و شيميايي)؛

10- جنگ الكترونيك؛

11- جاسوسي (عكس‌برداري و جاسوسي الكترونيك)؛

12- عمليات كشف زيردريايي‌ها در دريا و اقيانوس‌ها؛

13- پدافند هوايي؛

14- انتخاب هدف براي سامانه‌هاي پدافند هوايي براي آموزش و آزمايش‌ها؛

15- رله مخابراتي؛

16- ارزيابيخسارت‌هاي ميدان رزم؛

17- امكان حمله با هدف زميني و دريايي؛

18- طرح ريزي براي كمك به عمليات موشكي كروز و بالستيك؛

19- امكان حمله و پدافند هوايي در هوا؛

20- ارسال مراسلات.

حسن به‌كارگيري اين هواپيما‌ها اين است كه در صورت مقابله و تهديد توسط سامانه‌هاي پدافند هوايي كشور رقيب، نيروي انساني آسيب نديده و با خطري مواجه نمي‌شوند.

از محدوديت‌هاي اين هواپيما‌ها اين است كه به‌دليل كوچك بودن، توان عملياتي و تجهيزاتي يك هواپيماي معمولي با خلبان را ندارند و نظير آنچه در پاكستان و افغانستان ملاحظه شد، احتمال اشتباه و ريسك عملياتي آن بيشتر از هواپيما‌هاي با خلبان مي‌باشد. امروزه اين هواپيما‌ها در ابعاد و اوزان مختلف و پرتابگرهاي بزرگ تا آنهايي كه با دست پرتاپ مي‌شوند طراحي، توليد و تحويل نيرو‌هاي عملياتي شده‌اند.

4- هواپيماي RO-170 يا RQ-170آمريكا

(در اين اختصار R مخفف كلمه Reconaissance و Q به‌جاي عبارت counter masuremet version استفاده شده و 170مدل هواپيما را نشان مي‌دهد.) در واقع هواپيماي بدون خلبان جاسوسي و جنگ الكترونيك مفهومي است كه از جنبه عملياتي اين هواپيماها موردنظر است.

به عبارت ديگرRQها گروهي از هواپيما‌هاي بدون خلبان آمريكايي هستند كه به‌منظورهاي پيش گفته ساخته شده‌اند.

5- RQ-170

RQ-170 يك هواپيماي جديد بدون خلبان است كه باوجود به‌كارگيري مواد فيبركامپوزيت در بدنه آن، رادار گريز هست و به همين دليل مي‌تواند پنهان از چشم رادار پرواز و انجام وظيفه كند. البته اين هواپيما‌ها از طريق رادارهاي VHF و تنها در برد حدود 40 كيلومتر قابل كشف هستند. به‌دليل وزن سبك و كم‌مصرف بودن موتور‌هاي آن، اين هواپيما مي‌تواند ساعت‌ها پرواز كرده و به عمليات خود ادامه دهد. آمريكا ادعا مي‌كند در عملياتي كه اخيراً در پاكستان با هدف بدام انداختن بن لادن به مخفيگاه او انجام گرفت، سامانه‌هاي عكس‌برداري اين هواپيما توانست از عمليات فيلم‌برداري كند، به‌طوري كه با رله آن به كاخ سفيد، رئيس‌جمهور آمريكا توانست مراحل مختلف انجام عمليات را ببيند.

- غير از استفاده از فناوري رادارگريزي، كم‌مصرف بودن موتورها و داشتن RCS (سطح مقطع راداري) بسيار كمتر اين هواپيما، ساير ويژگي‌هاي آن به شرح زير است:

- توانايي جنگ الكترونيك به‌صورت بسيار پيشرفته و بروز؛

- امكان شنود از مجموعه ارتباطات با سيم و بي سيم در منطقه پروازي و تا شعاعي قابل توجه؛

- مجهز بودن به رادارهاي SAR (Synthetic Aperure Radar) كه مي‌تواند در حالت پرتو افكني قوي جزئيات به طول 10 سانتي متر را ثبت نمايد. براي مثال با جاروهاي متوالي بر روي صفحه رادار رد چرخ خودروها بر روي شن از 25 كيلومتري قابل رديابي است.

- داشتن MTI (Moving Target Indicator) كوچك

- سامانه‌هاي به‌كار رفته در هواپيما داراي پشتيبان (Back up) مي‌باشد.

- داشتن دوربين‌هاي مجهز به لنز و حسگر‌هاي پيشرفته با قابليت عمليات در شرايط مختلف جوي؛

- مجهز بودن به‌خطوط ارتباط ديد مستقيم و ماهواره‌اي همراه با اطلاعاتي كه به‌صورت پيچيده و رمزدار ارسال و در هواپيما با استفاده از رمزگشا اطلاعات از رمز خارج شده و مورد بهره‌برداري قرار مي‌گيرد.

- داراي قدرت تفكيك دوربين‌هاي استفاده شده (معمولي و IR) بسيار بالاست. ديگر مشخصات اين هواپيما به‌شرح زير است:

1- طول بال‌ها26 متر

2- طول بدنه 5/4 متر

3- حداكثر وزن به‌هنگام برخاستن از باند؛ كمتر از 8500 پوند

4- ارتفاع هواپيما 84/1 متر

5- مسافت پروازي با هر بار سوخت‌گيري 1500 كيلومتر

6- سقف پرواز 000/50 پا

7- سال ورود به‌خدمت 2005 ميلادي

8- محصول كارخانه: لاكهيد مارتين

9- تعداد توليد شده حدود: 250 فروند.

 

سرهنگ اصلاني

 

شبکه‌های ایرانی برای جنگ‌های سایبری چقدر آمادگی دارند؟

 

استفاده و تهیه نرم‌افزارهای آنتی‌ویروس نمی‌تواند جوابگوی تخریب‌ها و حملات ویروسی باشد، همانطور که نصب دزدگیر روی خودرو هم نمی‌تواند احتمال سرقت را صد در صد از میان بردارد.

فعالیت هکرها این روزها بیشتر از قبل شده است؛ هکرهایی که هر روز سعی می کنند با حمله به وبگاه‌های اینترنتی، مراکز داده یا حتی نگارش و عرضه ویروس‌های مخرب در دنیای مجازی قدرت نمایی کرده و خود را حاکمان زیر زمینی دنیای مجازی بنامند.

 نزدیک به دو سال پیش سیمانتک خبری از حمله یک ویروس رایانه‌ای قدرتمند به تجهیزات رایانه‌ای مراکز هسته‌ای ایران منتشر کرد. ویروسی که لابراتور کسپراسکی آن را “استاکس نت” خواند، توانست در کوتاه ترین زمان ممکن حجم بالایی از رایانه‌های سراسر جهان را آلوده کند.

آغاز جنگ سایبری

درحالی که کارشناسان امنیت شبکه هدف اصلی این ویروس مخرب را فعالیت‌های هسته‌ای ایران عنوان کرده بودند، اما این ویروس توانست خیلی سریع در جهان تکثیر شود.

 ایران ناخواسته وارد جنگ سایبری شد. با این حال اندونزی و هند مقصدهای بعدی استاکس نت بودند، اما در نهایت کار به جایی رسید که حتی ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی نیز نتوانستند از فعالیت‌های مخرب این ویروس در امان بمانند. در آن زمان لابراتوار کسپراسکی فعالیت فشرده‌ای را با مایکروسافت برای به‌روزرسانی حفره‌های ویندوز آغاز کرد و توانست خیلی سریع آثار مخرب استاکس نت را کاهش دهد.

 اما در نهایت خبرگزاری‌های خارجی گزارش دادند که کارشناسان ایرانی توانستند تجهیزات هسته‌ای خود را از ویروس استاکس نت پاکسازی کنند. بعد از اعلام توانایی متخصصان ایرانی در مقابل این ویروس بود که سرویس‌های اطلاعاتی غرب هویت کسی را که ویروس استاکس نت را وارد تجهیزات هسته‌ای ایران کرده بود، افشا کردند. در حقیقت استاکس نت از راه شبکه و اینترنت وارد رایانه‌های مراکز هسته‌ای ایران نشده بود، بلکه این ویروس به دست یک نیروی انسانی و به وسیله یک فلش مموری آلوده، به شبکه تجهیزات هسته‌ای ایران راه پیدا کرده بود.

 این فرد یک جاسوس دو جانبه ایرانی و از اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق ایران (همان منافقین) بود که یک حافظه جانبی دارای ویروس استاکس‌نت را به تجهیزات هسته‌ای ایران وارد کرده بود. پیش از این صهیونیست‌ها نیز مسئولیت نگارش این ویروس را پذیرفته بودند.

دی‌ماه سال گذشته و درست زمانی که تب استاکس نت فروکش کرده بود، کارشناسان شرکت امنیت اینترنتی کسپراسکی روسیه در گزارشی اعلام کردند که ویروس استاکس‌نت تنها یکی از دست‌کم پنج ویروسی است که بر پایه یک پلت‌فرم ساخته شده‌اند و عملیات تولید آنها به سال ۲۰۰۷ بازمی‌گردد. متخصصان امنیتی معتقد هستند که دولت‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی حامیان ساخت این ویروس قدرتمند بوده‌اند و این در حالی است که دو کشور تاکنون از اظهارنظر رسمی در این باره خودداری کرده‌اند.

به گزارش تابناک،این اظهارات در حالی انجام شد که در آن زمان ویروس دیگری با نام “دوکو” از سوی شرکت‌های امنیتی شناسایی شد که از قدرت نفوذ بالایی برخوردار بوده و گفته می‌شود که وظیفه آن دزدی اطلاعات از رایانه‌ها است. محققان، ویروس جدید دوکو را جایگزین استاکس نت می‌دانستند.

“اورلا کاکس″ از شرکت امنیتی “سیمانتک” می‌گوید: «هرچند دوکو دقیقا کپی استاکس نیست، کدهای بسیار مشابهی با آن ویروس دارد. »

وی ادامه می‌دهد که دوکو در این مرحله به گونه‌ای طراحی شده است که به درون سیستم‌های ایرانی نفوذ کرده و اطلاعات درون آنها را جمع آوری کند، چرا که به نظر می‌رسد استاکس نت نتوانسته است همه هدف‌های نویسندگان آن را محقق کند و انتظار می‌رود در ماه‌های آینده، ویروس‌های پیچیده‌تری هم برای نفوذ در رایانه‌های ایرانی ایجاد شود. هم‌اکنون مشخص شده که دوکو در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است.

ماجرای ویروس “وایپر”

از زمان داستان استاکس نت و پسر عموهایش دو سال نگذشت که این بار و در هفته گذشته یک حمله ویروسی دیگر توجه‌ها را به خود جلب کرد. در این اتفاق که درست یک هفته بعد از ماجرای لو رفتن شماره کارت عابربانک‌های سه میلیون کاربر ایرانی به همراه رمزهای عبورشان، رخ داد این بار رایانه‌های وزارت نفت مورد حمله قرار گرفتند.

شبکه اینترنتی وزارت نفت، شرکت ملی نفت ایران، شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی، شرکت ملی گاز، شرکت نفت فلات قاره، نفت و گاز پارس و چندین شرکت زیرمجموعه شرکت ملی نفت به طور کامل قطع شد.

ایسنا در این باره گزارش داد این حمله سایبری که از اسفند ۹۰ در این حوزه اتفاق افتاده و در هفته گذشته به اوج خود رسیده، ناشی از ورود ویروسی به نام “وایپر” است که اطلاعات برخی از رایانه‌های این شرکت‌ها را پاک کرده است. یک کارشناس امنیت شبکه اظهار کرد که اگر وضعیت پیش آمده به دلیل ویروس باشد راه مقابله و مسدود کردن آن وجود دارد و اگر حمله سایبری باشد، به دلیل گستردگی آن و اینکه هدف‌های بزرگ‌تری مدنظر دارد، کار کمی سخت می‌شود.

پلیس فتا نیز برای بررسی بیشتر این موضوع وارد عملیات شده است. خبرگزاری فارس هم گزارش داد که احتمالا ویروس ارسالی خسارت جزئی را به سایت وزارتخانه وارد کرده است که مسئولان فنی این وزارتخانه برای جلوگیری از حوادث بیشتر مجبور به قطع سرور اصلی وزارت نفت و ۴ شرکت اصلی شدند.

خبرگزاری مهر هم در این باره گزارش داد که با گذشت نزدیک به ۲۴ ساعت از حملات سایبری به سامانه‌های اصلی اینترنتی، اینترانتی و مخابراتی وزارت نفت و شرکت ملی نفت ایران، کارشناسان پدافند غیرعامل، فناوری و اطلاعات و فضای مجازی وزارت نفت با ایجاد ستاد بحران برنامه ویژه‌ای برای برخورد با این حملات در دستور کار قرار داده‌اند. “حمدالله محمدنژاد”، رئیس پدافند غیرعامل وزارت نفت با بیان اینکه ستاد ویژه‌ای برای مقابله با این حملات سایبری در سطح وزارت نفت تشکیل شده است، گفت: «در حال حاضر برنامه ریزی برای خنثی سازی این حملات در فضای مجازی در دستور کار قرار دارد.»

تابناک نیز به نقل از سخنگوی وزارت نفت در اولین اظهارنظر رسمی درباره حمله سایبری به وزارت نفت با بیان اینکه اطلاعات اساسی وزارت نفت صدمه ندیده است، چرا که سرور‌های عمومی از سرور‌های اصلی جدا است، گفت: «از همه اطلاعات اصلی و غیراصلی بک‌آپ داشتیم و مشکلی از این بابت وجود ندارد.»

سخنگوی وزارت نفت اضافه کرد: «تنها مسائل و اطلاعات عمومی صدمه دیده، چنانکه در بخش اتوماسیون اداری و سیستم EOR نیز تنها اطلاعات عمومی سیستم دچار صدمه شده است.» وی با بیان اینکه این حمله در قالب نفوذ یک ویروس انجام شده است گفت: «ویروس مادربورد‌های کامپیوتر‌ها را سوزانده و برای پاک کردن اطلاعات اقدام کرده است.»

آیا برنامه امنیت شبکه‌ای داریم؟

این دومین حمله ویروسی است که در دو سال گذشته به مراکز حساس کشور شده است. در حالی که انتظار می رفت بعد از استاکس نت آمادگی در این بخش چند برابر شود، اما شواهد نشانگر آن است که تا زمان وقوع بحران هیچ برنامه‌ای برای امنیت شبکه‌ای یا وجود ندارد یا اگر هم وجود داشته باشد به شکل کلی فراگیر نیست.

از سوی دیگر به نظر می رسد که مسئولان امر بیشتر به فکر اینترنت ملی یا همان شبکه ملی اطلاعات هستند. آنها معتقدند که با به‌کار گیری این شبکه بسیاری از مشکلات این‌چنینی حل خواهد شد. حال آنکه مشکل در این بخش دسترسی به اینترنت و شبکه‌های جهانی نیست؛ چرا که چنین ویروس‌ها یا حمله هایی به راحتی و به واسطه یک درایو اطلاعاتی و به وسیله یک نیروی انسانی هم می‌توانند وارد شبکه‌های داخلی شوند.

کارشناسان حوزه امنیت شبکه در کشور معتقدند که متاسفانه نهادهای دولتی توجه چندانی به مقوله امنیت اطلاعات ندارند. استفاده و تهیه نرم‌افزارهای آنتی ویروس نمی‌تواند جوابگوی تخریب‌ها و حملات ویروسی باشد همانطور که نصب دزدگیر روی خودرو هم نمی‌تواند احتمال سرقت را صد در صد از میان بردارد. آنها می‌گویند: متاسفانه مدیران آی تی در سازمان‌های دولتی اعتقادی به خدمات پشتیبانی یا مشاوره‌ای در بخش امنیت اطلاعات ندارند.

از سوی دیگر گفته می‌شود عموم سیستم‌های رایانه‌ای دولتی و سازمانی از ویندوزهای غیراورجینال و نرم‌افزارهای قفل شکسته استفاده می‌کنند. شاید استفاده از این نرم افزارها در نگاه اول هزینه‌های مربوط به فناوری اطلاعات یک سازمان را کاهش دهد، اما در بلند مدت به دلیل غیر اصل بودن و به روز نشدن می‌تواند در بروز چنین مشکلاتی تاثیرگذار باشند. توجه به تهدیدات موجود هم می‌تواند به عنوان عامل دیگری در کاهش چنین رویدادهایی باشد.

اما نکته‌ای که به نظر می‌رسد در این بین توجهی به آن نشده باشد، تدوین یک سند جامع و الزامی برای دستگاه‌های دولتی است. در کنار آن به کار گرفتن مرکزی برای کنترل بحران‌هایی این‌چنینی در کشور و از سوی متخصصان و کارشناسان زبده در این بخش است.

همانطور که در ابتدای گزارش نیز به آن اشاره شد حملات ویروسی و اینترنتی امروزه به عنوان یکی از مشکلات اصلی کشورها تبدیل شده است. سال گذشته و در یک حمله اینترنتی بخش عظیمی از اطلاعات پنتاگون، وزارت دفاع آمریکا مورد سرقت قرار گرفت. همین امر باعث شد تا دولت آمریکا و به دنبال آن پنتاگون با انتشار یک سند چهل صفحه‌ای برنامه خود را برای دفاع سایبری از سایت‌ها و مراکز دولتی این کشور اعلام کنند. اما آیا با گذشت دو حمله نسبتا مخرب ویروسی آن هم به حساس‌ترین مراکز دولتی کشور، مدیران آی تی ایران چنین اسناد یا برنامه‌هایی در دست دارند؟

 

اینتل، از جاسوسی کاربران رایانه ای تا گسترش جنگ در آفریقا

 

آیا می دانید شرکت اینتل از ابتدا نسبت به نقص میکروپروسسورهای پنتیوم خود آگاه بود؟ آیا می دانید این شرکت متهم به آلودگی گسترده یک روستا شده است؟ آیا با سیاست شرکت در اخراج کارکنان بالای 40 سال آشنا هستید؟ آیا از نقش این شرکت در ایجاد جنگ و ناآرامی در کشورهای آفریقایی چیزی شنیده اید؟

شرکتهای آمریکایی از زمان ورود رایانه به زندگی بشر به عنوان یکی از بزرگترین تولید کنندگان این حوزه مشغول به فعالیت بوده‌اند. اگر چه کشورهای زیادی در بخش فن‌آوری رایانه‌ای مشغول به فعالیت بوده و هر روز خبر پیشرفتهای جدیدی در این حوزه از سراسر دنیا به گوش می‌رسد، اما با این حال نمی‌توان منکر قدرت و سلطه شرکتهای بزرگ آمریکایی شد. یکی از این شرکتها که به نوعی نماد غرور آمریکایی در عرصه فن‌آوری رایانه‌ای به شمار می‌رود شرکت اینتل است. در این گزارش به بررسی برخی از مسائل پشت پرده این شرکت و موضوعاتی می‌پردازیم که ممکن است تا کنون پوشش رسانه‌ای زیادی پیدا نکرده باشد ولی در عین حال در برخی موارد پرده از ماهیت این نوع شرکتها برمی‌دارد.

شرت اینتل یک شرکت چند ملیتی آمریکایی است که به تولید چیپ‌های نیمه هادی (نیمه رسانا) مشغول است. دفتر مرکزی این شرکت در سانتا کلارا در ایالت کالیفرنیای ایالات متحده واقع شده است.[1] این شرکت که به عنوان بزرگترین شرکت تولید کننده چیپ‌های رایانه‌ای در دنیا شناخته می‌شود بر اساس ارزیابی موسسه اینتربرند در سال 2011 با داشتن سهامی به 217/35 میلیون دلار و 10% افزایش نسبت به سال قبل از آن به عنوان هفتمین برند برتر دنیا شناخته شد.[2]

ریاست این شرکت در حال حاضر به عهده پاول اوتولینی(Paul Otellini) است و با داشتن 100 هزار کارمند در بیش از 60 کشور دنیا در صدد حفظ موقعیت خود است. اینتل در سال 1968 توسط سه نفر با نامهای Gordon E. Moore،Robert Noyce و Arthur Rock با سرمایه اولیه دو و نیم میلیون دلار تاسیس شد.[3] در ابتدا مور و نویس قصد داشتند که نام Moore Noyce را برای شرکت انتخاب کنند که به دلیل نا مناسب بودن آن برای صنایع الکترونیک از آن منصرف شده و در نهایت Integrated Electronic با نام اختصاری Intel را برای آن برگزیدند.[4]

این شرکت شناخته شدن برند خود در دنیا را تا اندازه زیادی مدیون تلاشهای مدیر بازاریابی خود ، دنیس کارتر (Dennis Carter) است که از سال 1991 تلاش خود در این زمینه را اغاز نمود.[5] لوگوی شرکت اینتل پس از سال 2005 تغییر یافت و شکلی به خود گرفت که افراد در حال حاضر اینتل را با آن می‌شناسند.

در سال 2007 شرکت اینتل برای تبلیغ پردازنده های دو هسته‌ای خود اقدام به چاپ نوعی تبلیغ کرد که که در آن چندین دونده سیاه پوست در دفتر کار مقابل یک فرد سفید پوست مجبور به تعظیم شده بودند. بنا به اعترافات نانسی باگات، نایب رئیس بخش بازاریابی اینتل، این نوع تبلیغ از دید افکار عمومی توهین آمیز و افراطی تلقی شده بود[6] و شرکت مجبور شد که از طریق بسیاری از مدیران و مقامات ارشد خود در رسانه های جمعی عذر خواهی کند.[7]

کسب سود به بهای قربانی کردن انسان و محیط زیست

در سال 2003 تنها از یکی از دستگاه های تصفیه گاز شرکت اینتل حدود 1.4 تن گاز تترا کلرید کربن منتشر شد. این در حالی است که این شرکت دارای تعداد زیادی از این دستگاه ها است و در عین ناباوری این شرکت در گزارشی این موضوع را انکار کرد.[8] یکی از کارخانجات این شرکت در منطقه ریو رانکو (Rio Rancho) نیو مکزیکو و در ارتفاعی بالا تاسیس شده است. موقعیت این کارخانه موجب شده که گازهای شیمیایی متصاعد شده از آن که سنگینتر از هوا هستند چاه‌های آب روستای نزدیک به این کارخانه را آلوده کند. بر اساس گزارشات انتشار این مواد شیمیایی تاثیرات زیانباری را بر روی انسان و حیوانات منطقه بر جای گذاشته است.

بر اساس تحقیقات کاهش تعداد حیوانات در این منطقه ناشی از بالا بودن سطح ایزومرهای تولوئن (Toluene)، هگزان (Hexane)، اتیل بنزن (Ethylbenzene) و زیلین (Xylene) بوده است.[9] اینتل در پاسخ به این اعتراضات درخواست نصب چندین دستگاه تصفیه کننده در اطراف کارخانه را داد. در ابتدا تصور بر این بود که هدف از این کار کاهش عوارض ناشی از این گازهای سمی است، اما بعدها مشخص شد که این شرکت قصد تولید چندین کارخانه دیگر در آن منطقه را داشته و برای کاهش اعتراضات عمومی این پیشنهاد را ارائه داده است.

 اینتل و نقض حقوق کاربران

در سال 1994 مهندسان اینتل پی به وجود ایرادی در میکروپروسسورهای پنتیوم بردند، اما از آنجا که شناسایی این نقیصه کار چندان آسانی نبود، اینتل این موضوع را رسانه ای نکرد و همچنان به تولید این میکروپروسسور ادامه داد. البته 4 ماه بعد اینتل به ظاهر متوجه این موضوع شد و این موضوع را به اطلاع رساند. اما واقعیت این بود که توماس نایسلی (Thomas Nicely) استاد ریاضی دانشکده لینچبورگ در کالیفرنیا خود پیش از این متوجه این ایراد شده بود و چندین مرتبه این موضوع را به اطلاع شرکت اینتل رسانده بود. اما از آنجا که جوابی در اینخصوص دریافت نکرده بود و شرکت همچنان به تولید این محصول ادامه می‌داد، لینچ به افشای این موضوع از طریق اینترنت پرداخت و سرانجام توجه رسانه‌های جمعی از جمله روزنامه نیویورک تایمز را نیز به خود جلب کرد. بدین ترتیب شرکت مجبور به رسانه‌ای کردن این موضوع و قبول ضرر مالی بالایی شد.

 چالش بعدی شرکت در این حوزه مربوط به سال 1999 بود. در این سال شرکت اقدام به تولید پردازنده‌ای کرد که مشخص شد دارای شماره سریال منحصر به فردی است که امکان ردیابی کاربران آنها را فراهم می‌سازد. پس از اعتراض وکلای مدافع عمومی به این موضوع، اینتل با توجه به سوء سابقه قبلی در سال 1994 به سرعت این قابلیت پردازنده را از کار انداخت تا بیش از این توجه افکار عمومی به این موضوع جلب نشود.[10]

 سیاست اینتل در اخراج کارکنان بالای 40 سال

یکی دیگر از مواردی که اینتل با ان روبرو است مربوط به سیاستهای این شرکت در قبال کارکنان خود است. بر اساس ادعای چندین تن از کارکنان سابق این شرکت اکثر اخراجهایی که در اینتل صورت می‌گیرد مربوط به کارکنانی است که دارای سن بالای 40 سال هستند.[11] حتی گروهی با نام Face Intel(کارکنان کنونی و سابق اینتل) برای مبارزه با این موضوع شکل گرفته است.

به اعتقاد این گروه 90% اخراجهای این شرکت نصیب افرادی می‌شود که دارای سن بالای 40 سال هستند. مجله Upside به بررسی این موضوع پرداخت و از اینتل خواست تا اطلاعات سنی مربوط به استخدام و یا اخراج افراد را در اختیار این مجله قرار دهد، [12]اما اینتل از این موضوع امتناع کرد و در عین حال اعلام کرد که سن و سال نقشی در سیاستهای استخدامی این شرکت ندارد![13] موسس گروه Face Intel فردی با نام کن حمیدی (Ken Hamidi) است که در 1995 در سن 47 سالگی از شرکت اخراج شد. حمیدی بر اساس رای دادگاه در سال 1999 از استفاده از سامانه پیام الکترونیکی اینتل محروم شد. گویا وی از این سیستم برای انتقاد از اینتل و اطلاع‌رسانی به کارکنان شرکت استفاده می‌کرد.[14]

موفقیت به بهای انحصار طلبی، رشوه و نقض قوانین تجاری

تاریخچه اینتل بیانگر این موضوع است که این شرکت برای کسب سود بشتر از هیچ اقدامی فروگذار نبوده و همواره در صدد است که رقبای خود را از صحنه خارج کند. شرکتهای بسیاری نیز به دلیل اتخاذ سیاستهای تجاری نادرست و بعضا غیر اخلاقی اینتل از این شرکت شکایت کرده‌اند.

در دسامبر 2005 شرکت AMD به دلیل انحصار طلبی و استفاده غیر اخلاقی از قدرتش در بازار برای غلبه بر رقبایش از اینتل شکایت کرد. این پرونده 4 سال به طول انجامید و سرانجام در 12 نوامبر 2009 AMD موافقت کرد تا با دریافت 1.25میلیارد دلار از اینتل نسبت به این پرونده رضایت دهد.[15]

در سال 2005 نیز بر اساس رای دادگاه اینتل در کشور ژاپن از سیاست انحصار طلبی برای غلبه بر رقیب خود (شرکتAMD) استفاده کرده بود که بر اساس رای دادگاه این شرکت مجبور شد که ارائه تخفیفها و پایین آوردن غیر متعارف قیمتهای خود را متوقف سازد.[16]

در سال 2007 نیز اتحادیه اروپا شرکت اینتل را به دلیل ارائه قیمتهای بسیار پایین به تولید کنندگان تجهیزات کامپیوتری، مراکز دولتی و مراکز اموزشی در اروپا و در نهایت مجبور ساختن انها به عدم استفاده از چیپ‌های شرکت AMD (رقیب اینتل) محکوم کرد.[17] این اتحادیه در تحقیقات خود متوجه شد که اینتل با پرداخت رشوه به شرکتهایی مانند Acer,Dell,HP,Lenovo و NEC از آنها درخواست کرده که در تولید محصولات خود تنها از چیپ‌های شرکت اینتل استفاده کنند و بدین ترتیب شرکتهای رقیبی مانند AMD از صحنه رقابت خارج شوند. پس از اثبات این ادعاها اتحادیه اروپا اینتل را به پرداخت 1.44 میلیارد دلار جریمه که در نوع خود رکوردی به شمار می‌رفت محکوم کرد.[18]

فساد مالی مدیران شرکت اینتل

راجیو گوئل (Rajiv Goel) یکی از مدیران اجرایی بخش خزانه داری شرکت اینتل بود که به در اختیار قرار دادن اطلاعات سری اینتل به شرکت گالن گروپ به ریاست راج راجاراتنام متهم شد. راجاراتنام همچنین در پرونده‌ای مشابه که مربوط به شرکت IBM بود نیز نقش داشت. وی پس از دستگیری مجبور به ترک شرکت در سال 2010 شد. بر اساس تحقیقات فدرال گوئل با در اختیار قرار دادن اطلاعات سری اینتل به شرکتهای فعال در بورس وال استریت بیش از 20 میلیارد دلار سود کسب کرد. این رسوایی مالی ضربه سختی بر ساختار به ظاهر قدرتمند اینتل به شمار می‌رفت.

اینتل و سرکوب آزادی بیان

موضوع دیگری که شرکت اینتل در سال 2010 با آن درگیر شد مربوط به لایحه تجارت مواد معدنی در کنگره امریکا بود. بسیاری از فعالان حقوق بشر معتقدند که تجارت مواد معدنی مانند قلع، تیتانیوم و طلا که منشا آنها عمدتا کشورهای جهان سوم و آفریقایی مانند کنگو است موجب شدت گرفتن مناقشه و درگیری در این مناطق شده و جان انسانهای بی‌گناه بسیاری را به خطر می‌اندازد. این فعالان معتقدند که شرکت اینتل از آنجا که یکی از مصرف کنندگان اصلی این مواد خام برای تولید محصولات خود به شمار می‌رود سعی در اعمال نفوذ و عدم تصویب این لایحه شده است. از این رو این فعالان با انتقاد از اینتل در صفحه فیس‌بوک و توییتر این شرکت سعی داشتند تا نظرات خود را به گوش مدیران این شرکت برسانند. اما اینتل اقدام به پاک کردن نظرات این افراد از صفحه فیس‌بوک و توییتر کردو بدین ترتیب به انتقادات دامن زد.[19]

اینتل، یکی دیگر از ارکان توسعه اسرائیل

شرکت اینتل همانند دیگر شرکتهای بزرگ آمریکایی از جدی ترین حامیان رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود. برای اثبات این ادعا اشاره به این موضوع کافی است که اولین مرکز توسعه شرکت اینتل در خارج از آمریکا در سال 1974 در شهر حیفا تاسیس شد. از آن زمان به بعد این شرکت به سرمایه‌گذاری های عظیم خود در اسرائیل ادامه داد. در حال حاضر این شرکت با دارا بودن بیش از 6000 کارمند در بخش های تحقیق و توسعه خود در حیفا، اورشلیم،کریات گات (Qiryat Gat)، پتاچ تیکوا (Petach Tikva)، یاکوم (Yakum) و یوکنیم (Yokneam) به عنوان بزرگترین کارفرمای بخش خصوصی در اسرائیل شناخته می‌شود. درآمد اینتل از کارخانجات واقع در Lachish-Qiryat Gatکه در سال 99 تاسیس شده بود روزانه 3 میلیون دلار و به صورت تقریبی سالانه به یک میلیارد دلار می‌رسد. درآمد اینتل اسرائیل در بخش صادرات نیز در سال 2005 نزدیک به 2/1 میلیارد دلار، معادل 14 درصد حجم صادرات اسرائیل در حوزه لوازم الکترونیک و صنایع های تک بود.[20]

به گفته خود شرکت اینتل، این شرکت با جذب منابع مالی و انسانی متعدد به توسعه علم و فن‌آوری در اسرائیل کمک کرده و افزایش رفاه و حمایت از مردم این رژیم را در دستور کار خود قرار داده است. در کارخانجات اینتل در اورشلیم ده ها نوع محصول میکرو الکترونیک با استفاده از فن‌آوری 6 اینچی تولید می‌شود. به علاوه با استفاده از فن‌اوری های منحصر بفرد، پایگاه های ارتباطی بی سیم در این مرکز به تولید انبوه می‌رسند. پردازنده های پنتیوم 4 مورد استفاده در رایانه های کوچک و قابل حمل نیز در مرکز کریات‌گات به تولید می‌رسند.[21]

گروه Al-Awda که اعتلافی با تلاش در راستای بازگرداندن حقوق از دست رفته مردم فلسطین است به این مطلب اشاره داشته است که کارخانه اینتل در Qiryat Gat در زمینهایی ساخته شده است که رژیم صهیونیستی از روستاهای فلسطینی Al-Manshiya مصادره کرده است. مردم این روستا که حدود 2000 نفر بودند و با داشتن دو مسجد و یک مدرسه در 300 خانه مشغول به زندگی بودند توسط رژیم صهیونیستی اخراج شده و پس از این بود که تمام روستا با خاک یکسان شده و زمینه ساخت شهرک جدید Qiryat Gat فراهم شد.[22]

در سال 2011 مقامات رژیم صهیونیستی پیشنهاد کمک 290 میلیون دلاری برای توسعه اراضی اشغالی را به این شرکت دادند. بر اساس این پیشنهاد شرکت اینتل موظف به استخدام 1500 کارمند اسرائیلی در ناحیه کریات گات و همچنین 600 الی 1000 نفر در منطقه شمال شد.[23]

منابع و مآخذ:

[1]Intel 2007 Annual Report". Intel. 2007. Retrieved July 6, 2011.

[2]http://www.interbrand.com/en/best-global-brands/best-global-brands-2008/best-global-brands-2011.aspx

[3]Intel Online Museum: Corporate Timeline". Intel Museum. Intel. Retrieved July 23, 2011.

[4]Intel Corporation". Intel Corporation. Encyclopædia Britannica. Retrieved November 26, 2008.

[5]Intel Inside Program: Anatomy of a Brand Campaign". Intel Corporation. Retrieved July 22, 2011.

[6]Bhagat, Nancy (July 31, 2007). "Views@Intel – Sprinter Ad (Blog post)". blogs.intel.com. Intel Corporation. Retrieved August 9, 2007.

[7]MacDonald, Don. "Apologies from Intel for Sprinter Ad". Intel Corporation. Retrieved August 9, 2007.

[8]SWOPblogger: 4/8/07 Corrales Comment – Intel Air Pollution Permit Revision Expected

[9]Corrales Comment – Local Village News, Issues, Events & Ads – Intel Pollution Unresolved. Corralescomment (November 25, 2006). Retrieved on July 8, 2011.

[10]http://www.thecro.com/node/707

[11]Intel Sued for Discrimination", Pittsburgh Post-Gazette, Jan. 30, 1993, B-12.

[12]Alster, Norm, (December 7, 1998). "Techies complain of age biases". , Upside Magazine Retrieved on July 8, 2011.

[13]Weinberg, Neal (September 14, 1998). "Help Wanted: Older workers need not apply". CNN Retrieved on July 8, 2011.

[14]Goodin, Dan (Apr. 28, 1999) "Court blocks former Intel employee's spam". CNET News. Retrieved on July 8, 2011.

[15]Shankland, Stephen (November 12, 2009). "What Intel just bought for $1.25billion: Less risk". CNET News. Retrieved July 29, 2010.

[16]EU files new competition charges against Intel". Reuters. July 17, 2008.

[17]Lawsky, David (July 27, 2007). "UPDATE 4-EU says Intel tried to squeeze out Advanced Micro Devices". Reuters. Retrieved July 28, 2007.

[18]The Chips Are Down: Intel's $1.45billion Fine". TIME. May 13, 2009. Retrieved May 13, 2009

[19]http://www.crn.com/news/components-peripherals/225000011/intel-feels-the-wrath-of-conflict-minerals-activists.htm;jsessionid=8KNKXTO+UHPDrcU5xKQDCQ**.ecappj01

[20]http://www.intel.com/cd/corporate/europe/emea/heb/290083.htm

[21]http://www.intel.com/cd/corporate/europe/emea/heb/290083.htm

[22]http://www.inminds.com/boycott-intel.html

[23]Peter Clarke, EE Times. "Israel offers Intel $290 million for expansion." July 27, 2011. Retrieved July 27, 2011.

 

فیشینگ چیست؟

 

امروزه این روش، معمول‌ترین راه برای کلاهبرداری از کاربران اینترنتی است. در این روش، هکر، مسیر کاربر را به یک URL (وب‌سایت) جعلی که بسیار شبیه وب‌سایت اصلی است، تغییر می‌دهد.

آیا تا به‌ حال درباره عبارت فیشینگ (Phishing) شنیده‌اید؟ حتما بسیاری از شما با مفهوم این عبارت آشنایی دارید.

ولی واقعا فیشینگ چیست؟ این عبارت ممکن است برای برخی کاربران اینترنت، عبارت جدیدی نباشد ولی نباید فراموش کنیم که میلیاردها کاربر اینترنت وجود دارد و از این میان، میلیون‌ها نفر در دام کلاهبرداری فیشینگ افتاده‌اند.

فیشینگ چیست؟

فیشینگ یک تکنیک مهندسی اجتماعی است که به‌ وسیله یک هکر یا حمله‌کننده برای دزدیدن اطلاعات حساس مانند نام کاربری، رمز عبور و رمز کارت‌های اعتباری استفاده می‌شود (در این حالت حمله‌کننده وانمود می‌کند یک شخص یا یک سازمان مورد اعتماد است).

امروزه اغلب کاربران با دنیای آنلاین عجین شده‌اند، در حالی که شاید از خطرات معمول این دنیا بی‌اطلاع باشند.

یک هکر یا یک حمله‌کننده می‌تواند هرکسی را به راحتی در دام کلاهبرداری فیشینگ خود بیندازد البته تمام این مسئله به کاربر بستگی دارد که برای شناسایی و ممانعت به عمل آوردن فیشینگ، هوشمندانه عمل خواهد کرد یا خیر. هرچند فیشینگ یک بدافزار نیست، ولی به این معنی نیست که خطر کمی برای کاربر دارد. هر کاربر اینترنت باید از خطرات این گونه کلاهبرداری آگاه باشد.

انواع مختلف حمله فیشینگ

فیشینگ فریبنده: در این نوع از روش‌های فیشینگ، یک هکر از ایمیلی فریبنده برای کلاهبرداری از کاربر استفاده می‌کند. او حجم زیادی از این ایمیل‌های به ظاهر جذاب که کاربر را مجاب می‌کند روی لینکی که در ایمیل قرار داده شده است کلیک کند، ارسال می‌کند. سپس هکر از کاربر می‌خواهد اطلاعات حساب خود را در جایی وارد کند و بعد از آن تنها کاری که هکر نیاز است انجام دهد، جمع‌آوری اطلاعاتی است که کاربر در اختیار او قرار داده است.

جعل وب‌سایت‌ها: امروزه این روش، معمول‌ترین راه برای کلاهبرداری از کاربران اینترنتی است. در این روش، هکر، مسیر کاربر را به یک URL (وب‌سایت) جعلی که بسیار شبیه وب‌سایت اصلی است، تغییر می‌دهد. هکر همچنین می‌تواند از آسیب‌پذیری وب‌سایت سوءاستفاده کند و کاربر را به دام بیندازد. آنها می‌توانند یک جاوا اسکریپت را به‌ منظور تغییر نوار آدرس به وب‌سایت تزریق کنند یا از نقاط ضعف XSS (اسکریپت‌نویسی بین سایتی) نهایت استفاده را ببرند.

فیشینگ تلفنی: در این نوع از فیشینگ، یک هکر خود را به‌عنوان شخصی مورد اعتماد و نماینده موسسه یا شرکتی معتبر معرفی ‌کرده و اطلاعات مهم را از طریق تلفن از شنونده دریافت می‌کند. این روش نه به وب‌سایت نیاز دارد و نه به هیچ‌گونه ایمیل.

قاپیدن تب: این روش جدیدترین روش فیشینگ است. قاپیدن تب، روشی است که وقتی یک کاربر چند تب باز دارد، به‌طور خودکار (و البته کاملا آرام) آن کاربر را به سایت یک حمله‌کننده هدایت می‌کند.

چگونه می‌توانیم یک کلاهبرداری فیشینگ را شناسایی کنیم؟

اول، دریافت ایمیل از بانک‌تان یا هر موسسه و سازمانی با این مضمون که “به‌ علت فعالیت‌های غیرمجاز، حساب شما در حال بسته شدن است، جهت جلوگیری از تعلیق، حساب خود را بازبینی و تایید کنید.”

اگر چنین ایمیلی دریافت کردید، نباید به آن اهمیت دهید. همچنین ممکن است ایمیلی دریافت کنید که در آن نوشته شده باشد “شما در قرعه‌کشی برنده هزار دلار شده‌اید و برای واریز این پول، اطلاعات حساب خود را وارد کنید” که نباید به‌هیچ وجه آن را باور کنید. در مقابل این‌گونه ایمیل‌ها، هوشمندانه عمل کنید.

نکته دوم این‌که ایمیل‌های فیشینگ یک شخص خاص را مورد خطاب قرار نمی‌دهد و در اغلب موارد برای حجم زیادی از کاربران ارسال می‌شود.

از آنجا که کاربران هدف به‌صورت تصادفی انتخاب می‌شوند، احتمالا در ابتدای ایمیل‌ها عباراتی نظیر “مشترک گرامی”، “کاربر گرامی سایت PayPal” و غیره را مشاهده کنید.

آنها معمولا اسم شما را خطاب قرار نمی‌دهند بنابراین اگر چیزی شبیه اینها دیدید به این فکر کنید که ممکن است در دام این شیوه‌ از کلاهبرداری اینترنتی افتاده‌اید.

و آخرین نکته درباره URL فیشینگ است. این امکان وجود دارد به وب‌سایتی هدایت شوید که کاملا شبیه سایت اصلی باشد، ولی باید بدانید ممکن است به سایت فیشینگ رفته باشید.

همواره به URL نگاه کنید تا متوجه شوید آیا در وب‌سایت اصلی هستید یا یک وب‌سایت فیشینگ (وب‌سایت تقلبی).

چگونه از فیشینگ اجتناب کنیم؟

هیچ‌گاه به ایمیل‌های مشکوک که از شما اطلاعات شخصی‌تان را می‌خواهد پاسخ ندهید. همواره قبل از پاسخ دادن یا کلیک روی لینک معرفی شده، ابتدا به منبع آن توجه کنید.

از کلیک کردن روی ابرلینک‌ها پرهیز کنید. هنگامی که یک ایمیل را بررسی می‌کنید، روی ابرلینک‌هایی که در آن وجود دارد کلیک نکنید، به ویژه اگر از یک منبع نامطمئن آن را دریافت کرده‌اید.

شما هرگز متوجه نخواهید شد به کجا فرستاده می‌شوید یا ممکن است با این کار یک کد مخرب را فعال کنید.

برخی ابرلینک‌ها ممکن است شما را به وب‌سایت‌های جعلی که اطلاعات ورود شما را درخواست می‌کنند، هدایت کنند.

همیشه سعی کنید اطلاعات‌تان را در مقابل آخرین تهدیدات امنیتی به‌روز نگه دارید.

بیاموزید چگونه آنها را شناسایی و از آنها دوری کنید. تنها کمی جستجو و تحقیق در اینترنت می‌تواند شما را در برابر خسارت‌های بزرگ حفظ کند.

 

فضای سایبر تهدید جدی امنیت ملی حاکمیت‌ها

 

از ظهور کلمه فضای سایبری نزدیک به چهل سال می‌گذرد و در طول این مدت، دانشگاهیان، نظریه‌پردازان و استراتژیست‌ها بر چگونگی بروز درگیری در این حوزه جدید متمرکز بوده‌اند. با این حال هنوز هم در مورد ویژگی‌های متفاوت آن، که در آینده باید انتظار آنها را داشته باشیم.

در این نوشتار به دنبال تبیین فضای سایبر و ویژگی‌های آن، ارتباط میان فضای سایبر، جنگ سایبری و تهدید امنیت ملی کشورها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

فضای سایبر چیست؟

فضای سایبر (Cyberspace) عبارتی است که در دنیای اینترنت، رسانه و ارتباطات بسیار شنیده می‌شود؛ به نظر می­رسد بکارگیری این اصطلاح در اینزمینه و برای ارجاع به امور فنی به آن رنگ و بویی صرفا فنی و مکانیکی داده باشد. ملاحظه دقیق‌تر این اصطلاح نشان می‌دهد که این واقعیت، وجوه و جنبه های متنوعی از جمله خصلت های روانشناختی قابل توجه نیز دارد. در منابع موجود آمده است که:واژه سایبر از لغت یونانی Kybernetes به معنی سکاندار یا راهنما مشتق شده است. نخستین بار این اصطلاح “سایبرنتیک” توسط ریاضیدانی به نام نوربرت وینر در کتابی با عنوان “سایبرنتیک و کنترل در ارتباط بین حیوان و ماشین” در سال ۱۹۴۸ بکار برده شده است. سایبرنتیک علم مطالعه و کنترل مکانیزم ها در سیستم‌های انسانی، ماشینی (و کامپیوترها) است.

سایبر پیشوندی است برای توصیف یک شخص، یک شی، یک ایده و یا یک فضا که مربوط به دنیای کامپیوتر و اطلاعات است. در طی توسعه اینترنت واژه های ترکیبی بسیاری از این کلمه سایبر بوجود آمده است که به تعدادی از آنها اشاره می­کنیم:‍ فضای سایبر (Cyberspace)، شهروند سایبر (Cybercitizen) ، پول سایبر (‍Cybercash)، فرهنگ سایبر (Cyberculture )، راهنمایی فضای سایبر ( CyberCoach ) ، تجارت سایبر ( Cyberbussines ) ، کانال سایبر ( Cyberchannel ) و ….

واژه “فضای سایبر” را نخستین بار ویلیام گیبسون نویسنده داستان علمی تخیلی در کتاب نورومنسر “Neuromancer” در سال ۱۹۸۴ به کار برده است.

تبیین اجمالی مفهوم قدرت و فضای سایبر

بنابر ادبیات کلاسیک و مدرن سیاست، قدرت همواره در زمینه معنا می‌یابد و رشد سریع فضای سایبر زمینه‌ا‌ی جدید و مهم در سیاست جهان است. هزینه‌ی پایین ورود، گمنامی و نامتقارن بودن در آسیب‌پذیری، بدین معناست که بازیگران کوچکتر در فضای سایبر نسبت به حوزه‌های سنتی‌تر سیاست جهانی ظرفیت بیشتری برای اعمال قدرت سخت و نرم دارند. تغییرات بوجود آمده در اطلاعات همیشه تاثیر مهمی بر قدرت داشته‌اند، اما حوزه‌ی سایبر یک محیط مصنوعی جدید و غیرقابل پیش‌بینی است.

ویژگی‌های فضای سایبر برخی از اختلافات قدرت بین بازیگران را کاهش داده و بدین ترتیب مثال خوبی از پراکندگی قدرت را که ویژگی سیاست جهانی در قرن حاضر است، به نمایش می‌گذارد. قدرت‌های بزرگ نخواهند توانست به اندازه‌ی حوزه‌هایی چون دریا و خشکی بر این حوزه مسلط شوند. نکته‌ی دیگری که فضای سایبر بر آن تاکید می‌کند این است که پراکندگی قدرت به معنای برابری قدرت یا جایگزینی دولت‌ها به عنوان قدرتمندترین بازیگران سیاست جهانی نیست.

جوزف نای پدر قدرت نرم درباره فضای سایبر می­گوید: قدرت بر اساس منابع اطلاعاتی چیز جدیدی نیست؛ اما قدرت سایبری حرف جدیدی به همراه دارد؛ تعاریف متعددی برای فضای سایبر وجود دارد اما عموما “سایبر” پیشوندی است که معنای فعالیت‌های مرتبط با کامپیوتر و الکترونیک را می‌رساند. بر اساس یکی از تعاریف، “فضای سایبر یک حوزه‌ی عملیاتی است که به منظور بهره‌برداری از اطلاعات از طریق سیستم‌های به هم پیوسته و زیرساخت یکپارچه‌ی آنها، با استفاده از علم الکترونیک شکل گرفته است.” قدرت به زمینه بستگی دارد و قدرت سایبری به منابعی که قلمرو فضای سایبر را شکل می‌دهند.

تازه­‌گی فضای سایبر و پیچدگی فهم روابط موجود در این فضا

بعضی وقت‌ها فراموش می‌کنیم که فضای سایبر تا چه حد تازگی دارد. در سال ۱۹۶۹، وزارت دفاع تحت پروژه‌ی ARPANET شروع به اتصال محدود چند کامپیوتر کرد، و در سال ۱۹۷۲ کدهای تبادل داده‌ (TCP/IP) ایجاد شدند تا یک اینترنت اولیه را که قادر به مبادله‌ی بسته‌های اطلاعات دیجیتال باشد، تشکیل دهند.

سیستم نام دامنه‌ی آدرس‌های اینترنتی در سال ۱۹۸۳ شروع شد و اولین ویروس‌های کامپیوتری در حدود همان زمان بوجود آمدند. شبکه‌ی جهانی (World Wide Web) در سال ۱۹۸۹ آغاز به کار کرد؛ معروفترین موتور جستجو، یعنی گوگل، در سال ۱۹۹۸ تاسیس شد و دایرة‌المعارف منبع باز ویکیپدیا در سال ۲۰۰۱ آغاز به کار کرد. در اوخر دهه‌ی ۱۹۹۰ شرکت‌های تجاری استفاده از فن‌آوری جدید را آغاز کردند تا تولید و فروش را در زنجیره‌های پیچیده‌ی تامین جهانی تغییر دهند. پهنای باند و مزارع سرور برای پشتیبانی از “پردازش ابری” ، که طی آن شرکت‌ها و افراد می‌توانند داده‌ها و نرم‌افزارهایشان را در وب ذخیره کنند، تنها همین اواخر بوجود آمده‌اند ICANN (شرکت اختصاص اسامی و شماره‌ها در اینترنت) در سال ۱۹۹۸ بوجود آمد، و دولت آمریکا تنها از ده سال پیش توسعه‌ی طرح‌های ملی جدی برای امنیت سایبری را آغاز کرده است. در سال ۱۹۹۲، تنها یک میلیون کاربر اینترنت وجود داشت؛ طی ۱۵ سال این رقم به یک میلیارد رسید. در همان اوایل، طرفداران آزادی اندیشه اعلام کردند که “اطلاعات می‌خواهد آزاد باشد” و اینترنت را به عنوان پایان کنترل حکومت‌ها و “مرگ فاصله‌” ترسیم کردند. در عمل، حکومت‌ها و قلمروهای جغرافیایی هنوز نقش مهمی ایفا می‌کنند، اما پراکندگی قدرت چیزی است که در این حوزه بارز است.

با توجه به رشد روز افزون کاربران سایبری و عدم شناسایی کاربران در این فضا و همچنین حرکت جهان به سمت استفاده فراگیر از تکنولوژی سایبر در کنار دیگر ویژگی­های فضای سایبر، عملا زمینه تغییر رقابت­های دو طرفه وحتی چند طرفه از زمین، هوا، دریا و حتی فضا، به سمت عرصه پنجم رقابت سوق پیدا می­کند، لذا جنگ سایبری یا نبرد مجازی در این صورت اهمیت پیدا می­کند.

نمونه­‌هایی از نگرانی و تلاش آمریکا برای بدست آوردن امنیت فضای سایبر

اگر چه ایالات متحده مبدع اولیه فضای اینترنت بوده است و هنوز جای این سوال باقی است که چرا ایالات متحده اقدام به گسترش اینترنت در عرصه جهانی کرده است، لکن با توجه به حجم گسترده داده در این فضا، به نظر می­رسد ایالات متحده نیز یکی از طرف­هایی باشد که در عرصه پنجم نبردها، ضربه پذیر و قابل نفوذ باشد و تا حدودی رصد و یا نظارت بر فضای سایبر از کنترل آمریکا خارج شده است.

با توجه به پراکندگی قدرت و بهم خوردن توازن قدرت­ها در فضای سایبری، دیگر بزرگ یا کوچک بودن طرف­های درگیر در فضای سایبر مهم نبوده و تنها تخصص، هوش، خلاقیت در استفاده از فضای سایبر مورد استفاده قرار می­گیرد؛ از همین رو، قرارگاه سایبری آمریکا به دنبال اهمیت فضای سایبری تشکیل می­شود تا با آموزش نیرو در سطوح مختلف سنی، برای آینده­ای نه چندان دور آمادگی­های لازم برای مقابله با تهدید سایبری را کسب کند.

“قرارگاه فرماندهای سایبری آمریکا” (USCYBERCOM) یکی از قرارگاه‌های فرعی نیروهای نظامی آمریکا است که زیر نظر “قرارگاه فرماندهی استراتژیک آمریکا” (USSCOM) فعالیت می‌کند. در ۲۳ ژوئن ۲۰۰۹، رابرت گیتس (Robert Gates)، وزیر دفاع وقت، به فرمانده قرارگاه استراتژیک آمریکا دستور تأسیس قرارگاه سایبری را داد.

این قرارگاه در مجموعه “فورت‌مید” (Fort Meade) مریلند واقع شده و فرماندهی آن بر عهده ژنرال کیث بی. الکساندر است. قابل ذکر است که این قرارگاه در ساختمان “آژانس امنیت ملی آمریکا” (NSA) قرار داشته و فرمانده آن به طور همزمان ریاست آژانس امنیت ملی را نیز برعهده دارد.

ژنرال الکساندر از سال ۲۰۰۵ ریاست آژانس و از سال ۲۰۱۰ نیز به عنوان فرمانده قرارگاه سایبری منصوب گشت. قرارگاه سایبری فرماندهی عملیات‌های فضای مجازی را متمرکز کرده، منابع سایبری موجود را سازماندهی نموده، دفاع از شبکه‌های نظامی آمریکا و نیز تهاجم به شبکه‌ها کشورهای دیگر را هماهنگ می‌کند

در همین راستا، استراتژی جدید آمریکا نیز در فضای سایبر در سال ۲۰۱۱ منتشر می­شود و وزارت دفاع آمریکا به بازتعریف فضا و تهدید سایبری پرداخته است.

این راهبرد، آمریکا را ملزم می­کند، در صورت بروز هرگونه تهدید سایبری از جانب هر کشوری، پس از برآورد سایر گزینه ها از تمام ظرفیت قدرت نظامی خود علیه کشور تهدید کننده استفاده کند؛ از سوی دیگر، تشکیل سازمان­ها و مؤسسات علمی دیگر همچون یارپا و دارپا نیز، از دیگر تلاش­های آمریکا برای مقابله با تهدیدات سایبری است.

بخش تحقیقات فنی وزارت دفاع آمریکا موسوم به آژانس پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفته دفاعی (DAPRA) هم ‌اکنون در حال تکمیل پروژه میدان سایبری ملی است: ماکت اینترنتی برای شبیه‌سازی جنگ و اطلاعات سایبری. پروژه میدان سایبری با هدف آزمایش تاکتیک‌ها و تکنیک‌های جدید از طریق بازیهای جنگ سایبری و نیز آموزش نیروهای سایبری طراحی شده است. ضمناً، راهبرد جدید مستلزم توسعه سلاح‌ها و ابزارهای سایبری جدید از قبیل ویروس‌های غیرفعال‌، برجهای دیده‌بانی سایبری و غیره است.

(IARPA)” فعالیت پروژه­های تحقیقات پیشرفته اطلاعات ” نیز به عنوان بازوی اطلاعاتی در خدمت دارپا و وزارت دفاع امریکا به دنبال جمع آوری و تحلیل داده­ها در سطوح مختلف از جمله فضای سایبری است.

تمام این اقدامات، تنها گوشه­ای از فعالیت­های ایالات متحده امریکا در راستای بالا بردن امنیت، دفاع و مقابله با تهدیدات سایبری است.

جنگ سایبری چیست؟

در طول تاریخ، جنگ به انواع گوناگونی دسته‌بندی و طبقه‌بندی شده است. انواع جنگ و ترکیب دیگر مفاهیم با آن، برای خلق یا تعریف پدیده‌ای جدید در عرصه منازعات انسانی، چنان گسترش یافته است که رسیدن به دریافتی مناسب از همه آنها بر اساس تنها یک نگرش خاص یا یک زاویه دید معین، بعید به نظر می‌رسد

در کنار انواع نبردهای کلاسیک و مدرن و با تسهیل روش‌های ارتباطات و بالا رفتن ارزش اطلاعات نسبت به قبل، دستیابی، حفاظت و حتی تغییر در اطلاعات حریف، سبب تغییراتی در راهبردها و روش‌های جنگی شده است، جنگ اطلاعات بدون نیاز به زمینه‌های قبلی در جنگ کلاسیک همچون زمین، هوا و دریا، تنها به دنبال کسب سه عامل بالاست و از هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف خود بهره می‌برد.

با توجه به شکل گیری جنگ اطلاعات و از سوی دیگر، ایجاد فضای مجازی یا فضای سایبر، عملا فضای سایبر به عنوان عرصه پنجم نبردها تعیین شده و جنگ اطلاعاتی بیشتر در این فضا در جریان است؛ با توجه به ویژگی‌های فضای سایبری (کم هزینه بودن، تبادل سریع اطلاعات، ناشناس بودن کاربر سایبری و…) عملا فضای سایبری در کنار کمک به عصر ارتباطاتف تهدیدی جدی روبروی امنیت ملی حکومت‌ها تلقی می‌شود و کشوری همچون آمریکا به دلیل رشد در عرصه فناوری اطلاعات و گره زدن خود با امکانات فضای سایبر، عملا تهدیدات سایبری را جدی گرفته و حمله سایبری را در حکم حمله نظامی دانسته و اعلام می‌کند به صورت جنگ سخت با تهدیدات سایبری برخورد خواهد کرد.

تبلیغی درباره جنگ سایبری

فارق از اینکه راهبرد سایبری آمریکا تا چه اندازه تبلیغاتی، روانی و یا جدی است، توجه به ویژگی‌ها، نکات مثبت و تهدیدات فضای سایبری برای کشوری همچون جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم جلوه می‌کند، با وجود ورود اینترنت به ایران، با توجه به رشد فناوری ارتباطات و کاربران سایبری در سراسر کشور، ایران برای ورود کامل به عرصه سایبری چند قدمی فاصله داردغ لذا به نظر می‌رسد قبل از مواجهه با تهدیدات سایبری، می‌بایست خود را از هر جهت بیمه کرده و برای مقابله با تهدیدات سایبری اماده شود.

مسئله امنیت ملی

در یک نظام سیاسی، وظیفه دولت تامین امنیت ملی است. در واقع، برآیند تمامی وظایف و کارکردهای دولت در یک نظام سیاسی، تامین امنیت ملی به مفهوم امنیت تمامی افراد جامعه است. بنابراین می توان گفت که دولت، کارخانه ای است که محصول آن، امنیت است و بر اساس برداشت و تعریفی که از آن دارند، سیاست ها و راهبردهای خاصی را تدوین می کنند. بنابراین، اتخاذ یک سیاست امنیتی، مبتنی بر پیش فرض ها و انتظاراتی است که نخبگان سیاسی یک کشور در مورد امنیت ملی و موضوع و مصداق آن دارند. اینجاست که اهمیت نوع نظام سیاسی در تعیین موضوع و مصداق امنیت ملی مشخص می شود.

مسئله دنیای مجازی و فضای سایبر

با توجه به گستردگی و پیچده شدن و اهمیت فضای سایبری در جهان، ضرورت دارد قدرت برد استراتژیک و برد تاکتیکی نظام جمهوری اسلامی ایران در یک جنگ اطلاعاتی و سایبری بیش ار پیش افزایش یابد. بنابر این لازم است تا بسترهای لازم برای یک جنگ تمام عیار اطلاعاتی را به طور فزاینده تقویت نماییم و در مقابل برد استراتژیک و تاکتیکی دشمنان را در یک جنگ اطلاعاتی کاهش دهیم.

لازم است تا نظام جمهوری اسلامی به کمک نخبگان بتواند دکترین امنیتی خود را بطور جامع تر و با قبول حضور گسترده تر در فضای سایبر و جامع اطلاعاتی پی ریزی نماید. به نظر می‌رسد ایجاد سازمان پدافند غیر عامل و پلیس سایبری گامی مثبت لکن کوچکی است تا در عرصه فضای سایبر به منظور افزایش برد استراتژیک و راهبردی نظام، مسیری را به صورت پویا پی‌ریزی نماییم و مهمتر از همه خود در صدد آن براییم تا عمده ترین و بنیادی ترین نیازهای کاربران را در این فضا تولید و بازتولید نماییم.

هر چند این مسیر در میان بسیاری از نخبگان کشوری به انحاء مختلف پی ریزی شده است، اما سرعت فزاینده تحولات ما را بر آن خواهد داشت تا با جدیت و سرعت بیشتری به این امر همت گماریم. بدون تردید در حال حاضر، علم و تکنولوژی ای که روز به روز در کشورمان رو به شکوفایی خواهد رفت، قدرت ملی مان را در این عرصه نیز به تثبیت خواهد رساند. چرا که رسیدگی به افزایش سطح کیفی نیازهای کاربران از یک سو و تقویت پدافند غیر عامل در فضای سایبر از سوی دیگر، قدرت بخشی و قدرت افکنی ویژه ای را ترسیم خواهد کرد.

 

بی نظمی‌های ژئوپولیتیکی آینده

 

یکی از نتایج روانی بحران مالی سپتامبر 2008 ، شتاب گرفتن ایده‌های مربوط به افول ایالات متحده از راس نظام جهانی بود. این بحران و سرایت شتابان آن به پیکره اقتصاد جهانی تعداد بیشتری از مردم را متقاعد کرد که ایالات متحده برای مدت زیادی نمی تواند ابرقدرت باقی بماند. همانطور که گزارش مشهور اقتصاددانان گلدمن ساچ نشان داده است، بخش مهمی از این نگرانی‌ها در جامعه آمریکا به رشد سریع اقتصاد‌های در حال رشد در آسیا بازمی گردد. طبق این گزارش چین در سال 2027 جایگزین اقتصاد آمریکا خواهد شد و گروه BRIC ( برزیل، روسیه، هند و چین) تا سال 2032 اقتصادی بزرگتر از گروه G8 خواهند داشت. این گروه از کشورها بین سال‌های 2000 تا 2008، 30 درصد در رشد اقتصاد جهانی سهم داشتند در حالیکه یک دهه قبل سهم آنها 16 درصد بود.تا سال 2050 نزدیک به 50 درصد از دارایی‌های بازارهای جهانی متعلق به این گروه از کشورها خواهد بود. افول آمریکا ممکن است دچار ساده سازی‌های بیش از اندازه شود. مهمترین بخش ساده سازی شده موضوع، عبارت است از: تصور دوره انتقال سریع نظام جهانی از وضعیت تک قطبی به یک جهان چند قطبی؛ فرضی که تاکنون با چالش جدی مواجه نبوده است. در عوض، احتمال بیشتری دارد که در آینده نزدیک درجه ای از آشوب و هرج و مرج جایگزین نظام تک قطبی به رهبری ایالات متحده گردد. این دوره به منزله برزخی در دوره انتقال قدرت از یک جهان تک قطبی به جهان چند قطبی، می تواند شامل خطراتی برای صلح و امنیت جهانی باشد؛ اما خبر بدتر از آن، اینکه کاهش توان و تمایل ایالات متحده به مداخله در امور جهانی همزمان با عدم آمادگی قدرت‌های رو به رشد در حل و فصل بحران‌های آینده تاثیرات منطقه ای این تهدیدات را افزایش می دهد.

با وجود بحران مالی جهانی و کم شدن فاصله ایالات متحده و دیگران، برتری آمریکا مانع از انتقال قدرت فوری به قدرت‌های نوظهور می گردد اما این بدان معنا نیست که ایالات متحده می تواند موقعیت خود را در نظام جهانی حفظ کند. کاهش قدرت آمریکا هرچند بطور نسبی تاثیرات قابل توجهی بر صلح و امنیت جهانی برجای می گذارد که لزوماً خوشایند نیست. این تاثیرات طیف وسیعی از مشکلات امنیتی را به دنبال دارد که برخی از آنها نتیجه عقب نشینی ایالات متحده از مناطقی است که تاکنون به دلیل نظارت و بازدارندگی قدرت‌های بزرگ از افتادن در دام کشمکش‌های مرزی، جنگ‌های داخلی، رقابت‌های تسلیحاتی و جنگ بر سر منابع حیاتی بازداشته شده بودند و برخی دیگر مانند افزایش فقر، تجارت غیرقانونی انسان و کالا و تخریب محیط زیست به دلیل شیوه مدیریت نادرست ایالات متحده برجای مانده اند.آشفتگی‌های آینده بادربرگیری هر دو دسته از مشکلات، کره زمین را برای زیست جامعه بشری به شدت نامتعادل خواهد نمود. مقابله با این تهدیدات نه تنها برای صلح و ثبات جهانی بلکه به منظور پیشروی تمدن انسان ضروری است. خوشبختانه هنوز امیدواری‌هایی برای اجتناب از این آشفتگی‌ها وجود دارد و مهمترین آن، همکاری‌های بین المللی در دنیایی است که به یاری تکنولوژی ارتباطاتی و اقتصاد به هم پیوسته، تا اندازه کوچک است که نارسایی‌ها در یک بخش از نظام جهانی دامان نقاط دیگر را به سرعت خواهد گرفت.اگر در طول دوران جنگ سرد موازنه وحشت و بیم از نابودی متقابل بواسطه شلیک موشک‌های هسته ای، دوابرقدرت را ناگزیر کرد تا به منظور اجتناب از نابودی متقابل به مذاکرات طولانی و همکاری‌های بین المللی تن بسپارند، بنابراین اکنون «دکترین نابودی متقابل» نیز می تواند برای اشاره به دنیایی بسیار کوچک تر،شلوغ تر و خطرناک تر مورد استفاده قرار بگیرد. در چنین مقیاسی، فرسایش محیط زیست، انفجار جمعیت، شیوع فقر و نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی و در نهایت ستیز نظامی میان قدرت‌های بزرگ در بخشی از جهان می تواند همان نقشی را برای امنیت و صلح ایفا کند که تسلیحات هسته ای در نیم قرن گذشته ایفا کردند؛ با این توجه که سایه تهدید جنگ هسته ای همچنان برفراز نظام جهانی باقی مانده است. تاجایی که به بحث ما در اینجا مربوط می شود، پیامدهای افول ایالات متحده بسیار مهمتر از درگذشتن بزرگترین ابرقدرتی که تاریخ پس از امپراتوری‌های باستان به خود دیده از چیرگی و سروری بر منابع و ملت‌های جهان است. بسیاری به ویژه در جهان غیرغربی افول هژمونی ایالات متحده را به فال نیک می گیرند اما متاسفانه شمار بسیاری کمی از آنها اطلاع دارند که قدرت‌های غیرغربی اغلب آماده مواجهه به دنیای پس از آمریکا نیستند و تعداد بسیار کمتری به دولت‌هایشان هشدار می دهند که نظام‌های جهانی پس از هر دوره انتقال قدرت خودبه خود به وجود نیامده بلکه توسط قدرت‌های نوظهوری که طرح روشنی برای آینده اداره جهان داشتند، برنامه ریزی شده است.

منابع آشفتگی

اگر تغییرات در محیط بین المللی متاثر از شکل توزیع قدرت در سیستم بین المللی باشد در اینصورت تغییرات آینده نیز باید از افول ایالات متحده سرچشمه بگیرد. چهار عامل مرتبط با تغییر در توزیع قدرت جهانی آشفتگی‌ها را تقویت می کند:

1) توزیع ثروت در مقیاس جهانی و کم شدن فاصله ایالات متحده و دیگران : در 1978 که درهای چین به روی اقتصاد جهانی گشوده شد، تولید ناخالص داخلی چین 4 درصد ایالات متحده بود اکنون این مقدار به 19 درصد افزایش یافته است. کشورهای کوچکتر در آسیای دور با سرعتی به همان اندازه شگفت آور در حال کم کردن فاصله با کانون ثروت جهانی در دویست سال گذشته هستند. اکنون تولید ناخالص داخلی سنگاپور 21 درصد بیشتر از آمریکا و ژاپن و تایوان به ترتیب 25 و 36 درصد کمتر از آن است. با وجود اینکه آسیای شرقی شهرت بیشتری در رشد اقتصادی داشته اما این آمریکای جنوبی و اروپا نیز سرعت مشابهی از فاصله خود با ایالات متحده کاسته اند. تولید ناخالص داخلی هند از 317 میلیارد دلار در 1990 به بیش از 727/1 تریلیون دلار رسید. تولید ناخالص داخلی برزیل نیز در همین زمان رشد 20 درصدی را تجربه کرد و از 462 میلیارد دلار به بیش از 2 تریلیون دلار افزایش یافت. همچنین اتحادیه اروپا با گشت سرگذاشتن ایالات متحده در آستانه هزاره سوم، بیشترین میزان تولید ناخالص داخلی را در جهان به خود اختصاص داده است. این ارقام خیره کننده به معنای برتری ژئوپولیتیکی آنها بر ایالات متحده نیست اما نشان دهنده انتقال آرام کانون ثروت از ایالات متحده به سایر نقاط جهان است که احتمالا در بلند مدت به انتقال قدرت نظامی نیز خواهد انجامید.

2) رقابت ژئوپولیتیک میان قدرت‌های در حال ظهور: توزیع عادلانه تر ثروت که نظام اقتصاد جهانی، تبعاتی برای قدرت نظامی خواهد داشت. نه تنها کشورهایی که از ثروت بیشتری برخوردار شده اند تلاش خواهند کرد تا قدرت نظامی خود را به منظور تضمین ورود جریان انرژی، جلوگیری از بی ثباتی‌های منطقه ای و ارتقای جایگاه خود در نظام جهانی افزایش دهند بلکه برخورداری از قدرت نظامی را برای افزایش ضریب نفوذ خود در میان سایر کشورها بکار خواهند گرفت.شایع بودن بی اعتمادی با ریشه‌های تاریخی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه به ویژه در آسیا، تنگنای امنیت را تقویت خواهد کرد. برای مثال افزایش قدرت نظامی چین هرچند که در ادبیات رهبران این کشور به منظور حمایت از صلح و ثبات منطقه ای و تضمین ادامه رشد اقتصادی باشد از نگاه رهبران هند اقدامی بالقوه زیان بار تلقی خواهد شد. در اینصورت ممکن است هند بکوشد با برقراری موازنه نظامی از خطرات چین نیرومندتر بکاهد اما احتمالا همین نگرش منفی از سوی رهبران چین، تقویت بنیه نظامی هند را خطری برای امنیت چین برخواهد شمرد. وارد شدن هند و چین در گردونه رقابت‌های تسلیحاتی هرچند که مانع از ادامه رشد اقتصادی این کشورها نشود اما می تواند زمینه‌های برخورد را افزایش داده و از همکاری‌های منطقه ای آنها بکاهد.

در وجه دیگر از رقابت‌های ژئوپولیتیک، کاهش تسلط ایالات متحده بر مناطق جهانی، بلندپروازی قدرت‌های منطقه ای و سایر قدرت‌های بزرگ را در مناطق ویژه ای مانند خاورمیانه و آسیای شرقی تحریک خواهد کرد. این قدرت‌ها تلاش خواهند کرد تا در شرایط عدم تمایل ایالات متحده به مداخلات غیرضروری از امکان شکل دادن به محیط استراتژیک خود بهره بگیرند. از آنجایی که مهمترین نیاز قدرت‌های در حال ظهور تامین منابع خام، انرژی و بازارهای خارجی است، مناطقی که دارای بیشترین منابع و بزرگترین بازارهای تجاری هستند، بیش از سایر مناطق در معرض رقابت‌های جدید خواهند بود.این مناطق عبارتند از آفریقا به استثنای جنوب صحرا، خاورمیانه، آسیای جنوبی و آسیای شرقی. تا زمانی که ایالات متحده برتری خود را در اروپای غربی، و نیمکره جنوبی حفظ کند احتمال کشیده شدن آمریکای لاتین و حوزه اتحادیه اروپایی به دامن این رقابت‌ها ناچیز است.

3) بیداری سیاسی: به اراده مردم نسبت به کسب آزادی، استقلال و حق حاکمیت اشاره دارد. روشن است که این وجه از بیداری سیاسی تازه نیست و در گذشته نیز وجود داشت. انقلاب‌های آمریکا و فرانسه، استقلال بلژیک از هلند،شورش بوکسورها در چین، قیام‌های ضد استعماری، جنبش پان عربیزم و حتی جنبش صهیونیزم و خیزش ناسیونال سیوسیالیست‌های آلمان نازی و ناسیونالیزم ژاپن در قرن بیستم همه متاثر بیداری مردم رخ دادند اما برخی از آنها موجب رفاه، صلح و آزادی شدند و برخی دیگر ویرانی‌های فراوانی به بار آوردند.بیداری سیاسی در جهان کنونی به دلیل وجود تکنولوژی ارتباطات و شمار فزاینده نهادهای غیردولتی که در بسیج کردن هوادارانشان حتی فراتر از مرزهای ملی مهارت دارند و شکل گیری آنچه که جامعه مدنی جهانی نامیده می شود، سهولت بیشتری یافته است. اما روشن نیست که امکانات تکنولوژیک بتواند جنبش‌های بیداری را در مسیری صلح آمیز پیش ببرد. قوم گرایی و ناسیونالیزم در بخش‌هایی از آفریقا،خاورمیانه و آسیا یعنی مناطقی که مرزهای جغرافیایی اغلب بطور مصنوعی و علیرغم رضایت مردمانی با ریشه‌های قومی و تاریخی متفاوت ترسیم شده، ممکن است به یکباره مشتعل شود. گروه‌های قومی خواستار استقلال که در چند کشور همسایه پراکنده شده اند، خطرات به مراتب بیشتری را متوجه صلح بین المللی می سازد و در مواردی مانند کردها در خاورمیانه، جدایی طلبان آچه در اندونزی و گروه‌های قومی آراکان، چین و کاچین،کارن و شان در برمه حوزه درگیر در بحران می تواند بسیار گسترده تر باشد.

می دانیم که از 1950 تا کنون منازعات قومی به چندین برابر افزایش یافته است. در 1990 مجموعا سی و یک کشور درگیر کشمکش‌های قومی بود. در سال 2002 از مجموع 15 میلیون پناهندگان بین المللی دو سوم آنها از جنگ‌های قومی در کشورشان گریخته بودند. تا سال 2001 عمده منازعات قومی متعلق به سه منطقه بزرگ آفریقای جنوب صحرا، آسیای پاسیفیک و اروپای شرقی بود اما احتمالا در سال‌های آتی این قبیل کشمکش‌ها در خاورمیانه و آسیای جنوبی افزایش خواهد یافت.مهمترین دلیل آن را می توان تغییرات جمعیتی و ناکارامدی دولت‌ها در نوسازی نظام‌های سیاسی و اقتصادی ذکر کرد. به هر روی، گسترش جهانی شدن‌های ارتباطاتی، رشد طبقه متوسط و شهری شدن جوامع لزوماً پدیده‌هایی که مروج صلح و ثبات باشند، نیستند.

4) تغییرات جمعیتی: عصاره تغییرات جمعیتی در قرن بیست و یکم عبارت است از پیرتر شدن جهان توسعه یافته در برابر جوان تر شدن جهان در حال توسعه. در طول انقلاب صنعتی و گسترش امپریالیستی غرب جمعیت کشورهای توسعه یافته امروز شامل کشورهای اروپای غربی، بریتانیا و مستعمراتش به همراه ژاپن سریع تر از سایر نقاط رشد کرد و از 17 درصد در 1820 به 25 درصد در 1930 رسید. آهنگ کاهش رشد جمعیتی کشورهای توسعه یافته از 1930 شدت گرفت و در سال 2005 به 15 درصد افت کرد. طبق پیش بینی‌ها با ادامه روند کاهش جمعیت به پایین تر از 10 درصد خواهد رسید. همچنین تولید ناخالص داخلی کشورهای توسعه یافته از 54 درصد در سال 2005 به 50 درصد در 2015 و 31 درصد در 2050 تنزل خواهد یافت.در میان کشورهای توسعه یافته، تنها جریان تغییرات جمعیتی در ایالات متحده است که روند رو به رشدی را تجربه می کند. جمعیت آمریکا نسبت به سایر کشورهای توسعه یافته از 6درصد در 1820 به 34 درصد در 2008 افزایش داشته است. مطابق با پیش بینی سازمان ملل در سال 2050، ایالات متحده 403 میلیون جمعیت خواهد داشت که 21 درصد آن بالای 65 سال خواهد بود. در همین دوره جمعیت اروپا از 497 میلیون به 493 میلیون تقلیل خواهد یافت که 28 درصد از آن را افراد بالای 65 سال تشکیل خواهند داد. روند کاهش جمعیت در ژاپن با سرعت بیشتری از 127 میلیون به 101 میلیون خواهد رسید که 37 درصد از آن را افراد بالای 65 سال تشکیل می دهد.

روند کاهش و همچنین پیری جمعیت بر کشورهای توسعه یافته، نه تنها واجد تاثیرات منفی بر قدرت اقتصادی از جمله کاهش تولید ناخالص ملی، در نتیجه کاهش پس انداز و افزایش هزینه بیمه‌های بازنشستگی است بلکه توان نظامی این کشورها بواسطه کاهش شمار داوطلبان ارتش و تغییر در ساختار دفاعی با تکیه بر نیروی غیرانسانی را نیز متاثر می سازد. کاهش جمعیت کشورهای توسعه یافته نفوذ ایالات متحده را در میان این کشورها افزایش خواهد داد اما به همین ترتیب از تفوذ آمریکا بر کشورهای در حال توسعه خواهد کاست. در برخی موارد افزایش جمعیت چالش‌های تازه ای را پیش روی ایالات متحده قرار می دهد که احتمالا کنترل آنها بسیار دشوار خواهد بود. برای مثال افزایش جمعیت در آسیای جنوبی و خاورمیانه که احتمالا با افزایش فقر، بیماری و ناآرامی‌های سیاسی نیز همراه است،نقش آفرینی ایالات متحده را بواسطه هرج و مرج‌های ناشی از بنیادگرایی و دولت‌های درمانده از اداره امور که باغلب در زمره متحدان ایالات متحده هستند، محدود خواهد کرد. جمعیت اعراب تا سال 2050 به دو برابر خواهد رسید و در برخی کشورهای کمترباثبات و فقیر مانند فلسطین،سومالی و یمن به سه برابر افزایش خواهد یافت. درگیری‌های قومی، افزایش فقر و بزهکاری‌های اجتماعی همچنین کمبود منابع و کشمکش‌های مرزی مهمترین نتیجه این تغییر دموگرافیک هستند. بلحاظ سیاسی جوامعی با رشد انفجاری جمعیت احتمال بیشتری دارد که بازتولید کننده دولت‌های اقتدارگرا باشند. بدیهی است که چنین تغییرات جمعیتی و آشوب‌های بالقوه تنها به کمک حکومت قوی و نه لزوماً دموکراتیک قابل مهار هستند.از آنجایی که جوامع توسعه یافته نمی خواهند شاهد بی نظمی‌های افسارگیخته باشند رهبران اقتدارگرایی که بتوانند از نظم و ثبات سیاسی حمایت کنند را به رهبران دموکراتیک ترجیح خواهند داد.

ترکیب این آشفتگی‌ها در مناطقی که در معرض تغییرات آب و هوایی، فرسایش خاک و نابودی جنگل‌ها نیز قرار دارند، وضع را وخیم تر می سازد. برای مثال، زمین لرزه 9/. ریشتری در بستر اقیانوس هند در سال 2004 که موجب شکل گیری تسونامی با امواجی به بلندی 30 متر شد بیش از 14 کشور را از آسیای شرقی تا شمال شرقی آفریقا تهدید کرد و طی آن بیش از 300 هزار نفر جان باختند ده‌ها هزار آواره شدند.رانش زمین در آمریکای لاتین در اواخر دهه 1990 تلفات مشابهی برجای گذاشت. آنچه ما امروز می دانیم این است که تنها در موارد نادری مانند سونامی که در سال 2011 سواحل ژاپن را در نوردید، یک دولت نیرومند و شایسته می تواند، ضایعات آن را کنترل کند اما این قبیل دولت‌ها در سرتاسر کشورهای در حال توسعه به ندرت یافت می شوند. بنابراین تنها موضوعی که می توان به آن اندیشید این است که مردم در معرض این خطرات چگونه باید به تنهایی با مشکلاتی که بخش اعظم آن را کشورهای ثروتمند شمال ایجاد کرده اند، مقابله کنند.

به سوی آینده

هرکدام از چهار عامل آشفته کننده فوق،کابوس ایالات متحده در راه سروری بر جهانی از هم گسیخته و نامتعادل است. اگرچه آمریکا همچنان تا دهه‌ها قدرت بزرگ باقی خواهد ماند اما بدون تردید نمی تواند در دوران جدید چیرگی سابق خود را بر سرتاسر جهان حفظ کند. با این وجود، میزان دخالت آمریکا در مناطق جهانی به اجماع درون نخبگان واشنگتن پیرامون استراتژی کلان آمریکا برای جهان پس از نظام دوقطبی بستگی دارد. همزمان با بی نتیجه ماندن این مباحث در آمریکا طی دودهه گذشته، شکاف در جامعه آمریکایی بین راست گرایان معتقد به مداخله جهانی آمریکا به منظور شکل دادن به جهان تک قطبی و گروهی از سیاستمداران، دانشگاهیان و روشنفکرانی که خواستار سازگاری ایالات متحده با مختصات جدید ژئوپولیتیک هستند، نیز در حال افزایش است. با تمایل افکار عمومی آمریکا به سوی انزوا گرایی احتمالاً متاثر از بحران مالی و ناکامی در جنگ افغانستان، تا مدت‌ها کشاندن شهروندان آمریکا به میدان‌های جنگ و ماجراجویی‌های خارجی دشوار خواهد شد. مطابق با نظر سنجی انجام شده توسط مرکز تحقیقات Pew در سال 2011، 76 درصد از پرسش شوندگان پاسخ دادند که آمریکا باید «به مسائل ملی خود توجه داشته باشد». حتی اگر تمایل به انزواگرایی مانند دوره‌های پیشین یعنی بعد از جنگ ویتنام، شوک نفتی 1973 و پس از حوادث تروریستی 11 سپتامبر، موج احساسی گذرا هم باشد، آنگاه در آینده به دلیل ناکامی‌هایی که از دست دادن کنترل جهانی به بارخواهد آورد، آونگ انزواطلبی سریع تر از پیش حرکت خواهد کرد.

عقب نشینی تدریجی ایالات متحده برای قدرت‌های در حال ظهور خبر خوشایندی است اما بی نظمی‌های آینده نه تنها به این دلیل که قدرت‌های منطقه ای اغلب فاقد آمادگی برای رویارویی با آن هستند بلکه به دلیل عدم توافق قدرت‌های در حال ظهور درباره شکل نظام جهانی آینده می تواند بسیار بی ثبات کننده باشد. در طول حیات نظام دو قطبی، دو ابرقدرت با تقسیم ایدئولوژیک جهان و نگریستن به مسئله امنیت در یک مقیاس جهانی و همچنین برپایی نهادهایی که برای حل مشکلات امنیتی جنگ سرد مفید بودند، جهان را به مدت نیم قرن اداره کردند.امروزه بسیاری از این نهادها اعتبار خود را بصورت سابق از دست داده و یا قادر به حل مسائل جدید امنیتی نیستند. اگرچه برخی از این نهادها مانند سازمان ملل متحد با اصلاحاتی می تواند به بقای خود ادامه دهد اما برخی دیگر مانند صندوق بین المللی پول با ساختاری ناکارآمد برای فهم و بهبود وضعیت اقتصادی کشورهای در حال توسعه با تنوع قابل توجه در کیفیت موضوعاتی مانند فرهنگ سیاسی، ترکیب جمعیتی، منابع اقتصادی، تهدیدات زیست محیطی و آسیب پذیری مردم در برابر تغییرات اقتصادی و همچنین وجود دولت‌های ضعیفی که قادر به تخصیص منابع نیستند، نمی توانند با کمک استاندارد لیبرال غربی به حیات خود در جهانی که قدرت‌های غیرغربی در حال پیشی گرفتن از غرب هستند،تداوم ببخشند و برخی دیگر مانند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی با از دست دادن فلسفه وجودی خود و عدم تناسب آن با مسائل امنیتی دنیای جدید باید بکلی کنار نهاده شوند. شکست صندوق بین المللی پول در پروژه آزادسازی اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین در 1990 که به موجی از نارضایتی‌ها نسبت به عملکرد بی ملاحظه آن در قبال افزایش فقر ناشی از شکاف درآمدها، فساد اقتصادی و نابودی نظام اقتصادیی که با همه نواقص، به بخشی از زندگی روزمره میلیون انسان تبدیل شده بود؛ عملکرد بانک جهانی در ایجاد حباب اقتصادی در شرق آسیا و پیامدهای ویرانگر سازمان تجارت جهانی در ایجاد مقررات آزادسازی شامل از میان برداشتن تعرفه‌ها و کنار نهادن سیاست‌های اقتصادی حمایتی دولت‌ها از مردمی که مقررات پولادین بازار، امرار معاش آن را مختل کرده بود، همه بخشی از علایمی دال بر ناسازگاری نهادهای اقتصاد جهانی است که از دل توهم پیروزی ابدی لیبرالیزم بر سایر الگوهای مدیریت اقتصادی برآمد. نه تنها جهان لیبرال غربی که غرب را تنها کانون ایده‌ها و اندیشه‌های اقتصادی و سیاسی دوران مدرن می پندارد، در پیش بردن امنیت و رفاه اقتصادی بطرز غافلگیر کننده و فاجعه آمیزی شکست خورد بلکه همین نحوه تفکر در برقراری ثبات و صلح نیز عواقب گزنده ای برجای گذاشت. در حالیکه نیم قرن جنگ سرد با هراس دائمی از وقوع جنگ هسته ای میان دوابرقدرت و چشم بستن بر آلام ملت‌های جهان سوم که در بحبوحه رقابت‌های دو ابرقدرت به حاشیه رانده شده بودند، به پایان رسید، نظام تک قطبی در سرآغاز خود شاهد نسل کشی در آفریقا و اروپای خاوری در اندازه‌هایی بی سابقه و دردناک بود. پاکسازی قومی در صربستان، رواندا،چاد، سودان و لیبریا به قیمت زندگی صدها هزار تن تمام شد. در جنگ داخلی کنگو طی کمتر از یک دهه سه میلیون نفر جان خود را از دست دادند. با این توصیف عبارت «صلح طولانی»که به عنوان شاهدی بر شیوه درست مدیریت جهانی توسط ایالات متحده بکار برده می شود تنها برای کمتر از 20 درصد از جمعیت جهان مصداق دارد. در سایر نقاطی که مردم عادت دارند همراه با ترس از جنگ داخلی، شورش‌های محلی، نسل کشی، افزایش فقر و بیماری‌های مسری زندگی کنند، صلح پس از 1945 چندان هم طولانی نبوده است.

تردیدی نیست که جهان جدید به نهادهای سازی‌های جدیدی نیز نیاز دارد اما نخستین پرسش این است که این نهادهای بر چه مبنایی باید استوار باشند. منطقه گرایی به منزله پاسخی معقول و ضروری به این پرسش تا مدت‌ها اعتبار خواهد داشت. ریچارد فالک میان منطقه گرایی مثبت به معنای همسویی در مناطق با هدف کاهش خشونت سیاسی،ارتقای رفاه اقتصادی،تشویق حقوق بشر، حمایت از تنوع اکولوژیکی و پایدار و حفاظت از ثروت‌ها و منابع تجدیدپذیر و همچنین منطقه گرایی منفی به مفهوم نابود کردن تمامی این اهداف از طریق جنگ،فقر، نژادپرستی، تخریب اکولوژیک، ظلم،آشوب و تبعیض تفاوت قائل می شود. این تمایزگذاری همزمان با تاکید بر منطقه گرایی تا جایی می تواند مفید باشد که از هسته مرکزی ژئوپولیتیک یعنی رئالیزم فاصله نگیرد. منطقه گرایی‌های آینده نیز به مثابه ابزاری به منظور پیشبرد منافع ملی قدرت‌های بزرگ عمل خواهد کرد. اما همزمان می توان با تعمیق مفهوم امنیت ملی دربردارنده توجهات بیشتری نسبت به موضوعات آشفته کننده ای مانند فقر، تروریزم، نابودی محیط زیست، ستیزهای قومی، بدرفتاری نسبت به انسان‌ها به ویژه اقلیت‌ها مبذول کرد. به سه دلیل عمده مناطق باید در دستور کار ژئوپولیتیکی قرار بگیرد. 1) قدرت‌های بزرگ بازتاب دهنده موفقیت آنها در غلبه بر رقبای منطقه ای هستند. هیچیک از قدرت‌ها نمی توانند بدون آنکه در منطقه خود بالقوه یا بالفعل تفوق کسب کرده باشند، به قدرت بزرگ تبدیل شوند. 2) به رغم همه پیشرفت‌ها در یکدست کردن جهان، تهدیدات امنیتی و بیشترین سطح تجارت بین الملل همچنان در مناطق یا مناطق مجاور تمرکز دارد. 3) حفظ جایگاه قدرت‌های بزرگ به عملکرد آنها در مناطق خودشان بستگی دارد؛ بطوریکه اگر این قدرت‌ها نتوانند بحران‌های منطقه ای را کنترل کنند و یا توسط قدرت‌های مداخله کننده به چالش کشیده شوند، اعتبارشان را به عنوان قدرت بزرگ تا حدی زیادی از دست خواهند داد. سه دلیل دیگر را نیز می توانیم در ارتباط با عصر افول هژمونی آمریکا اضافه کنیم: نخست به دلیل شکاف در سطح برخورداری از قدرت میان کشورهای جهان ، قدرت‌های منطقه ای مانند چین، هند و ژاپن داعیه رهبری در مناطق را بیشتر خواهند داشت تا نقاط دوردست.دوم؛ عقب نشینی تدریجی ایالات متحده موضوعاتی به ویژه اختلافات مرزی و منابع اقتصادی که به مدت نیم قرن در مناطق بالقوه خطرناک کنترل شده بود، بار دیگر مطرح خواهد شد و سرانجام از آنجایی که بحران‌های آینده ناشی از وضعیت آشفته توصیف شده جنبه محلی و منطقه ای دارند، نیازمند نگرش منطقه ای نیز هستند.

متناسب با این روندها انتظار می رود، نقش آفرینی گروه بندی‌های منطقه ای مانند سارک در آسیای جنوبی، اتحادیه ملت‌های آمریکای جنوبی (UNASUL)، اتحادیه اروپا، سازمان همکاری ملت‌های جنوب شرقی آسیا (ASEAN) و اتحادیه آفریقا در مدیریت جهانی افزایش یابد. در بستر این کثرت گرایی ژئوپولیتیکی، نه تنها امکانات بیشتری برای مقابله با آشوب‌های آینده فراهم می شود بلکه انتقال قدرت در قرن بیست و یکم چهره متفاوتی در مقایسه با دیگر نمونه‌های تاریخی انتقال قدرت می یابد؛ چهره ای که بواسطه تخفیف هراس تنها ابرقدرت از ظهور دیگران از یک طرف و موازنه متقابل قدرت‌های در حال ظهور از طرف دیگر، احتمال انتقال خشونت آمیز قدرت از غرب به شرق را به حدقل کاهش می دهد.

 

فضای سایبر کلید قدرت در قرن ۲۱ خواهد بود

 

“جوزف نای” در مقاله‌ای به تبیین “قدرت سایبری” در جهان امروز می‌پردازد و در این باره می‌نویسد: قدرت در جهان امروزی معنای گذشته خود را از دست داده است و این تغییر مفهوم از قدرت به دلیل رشد سریع فضای سایبر و ایجاد زمینه‌ها‌ی جدید و مهم در سیاست است … عرصه قدرت از “قدرت فیزیکی” به “قدرت سایبری” تغییر ماهیت خواهد داد.

به نقل از اندیشکده بابل، “جوزف نای”، استاد برجسته دانشگاه “هاروارد” آمریکا در مقاله‌ای به تبیین “قدرت سایبری” در جهان امروز می‌پردازد و در این باره می‌نویسد: قدرت در جهان امروزی معنای گذشته خود را از دست داده است و این تغییر مفهوم از قدرت به دلیل رشد سریع فضای سایبر و ایجاد زمینه‌ها‌ی جدید و مهم در سیاست است.

- مهمترین ویژگی‌های قدرت سایبری

ویژگی‌هایی همچون هزینه‌ پایین ورود، گمنامی و نامتقارن بودن در آسیب‌پذیری موجب ‌شده، بسیاری از کشورها در عصر کنونی بر این بعد از قدرت تمرکز کنند، به خصوص اینکه بازیگران کوچک‌تر در فضای سایبر نسبت به حوزه‌های سنتی‌تر سیاست جهانی ظرفیت و توان بیشتری برای اعمال قدرت سخت و نرم دارند.

اما ویژگی‌های محیط سایبر به این محدود نمی‌شود، تغییرات ایجاد شده در اطلاعات همواره تاثیر مهمی بر قدرت داشته‌اند، اما حوزه‌ سایبر یک محیط مصنوعی جدید و غیرقابل پیش‌بینی است؛ از جهت دیگر ویژگی‌های فضای سایبر برخی از اختلافات قدرت بین بازیگران را کاهش داده و نمونه مناسب و خوبی از پراکندگی قدرت که ویژگی سیاست جهانی در قرن حاضر به شمار می‌آید را به نمایش می‌گذارد، این موضوع موجب می‌شود، قدرت‌های بزرگ در عرصه سایبری هیچ‌گاه نتوانند به اندازه‌ حوزه‌هایی چون دریا و خشکی مسلط شده و قدرت نمایی کنند.

نکته‌ دیگری که در فضای سایبر بر آن تاکید می‌شود، این است که پراکندگی قدرت در این عرصه به معنای برابری قدرت یا جایگزینی دولت‌ها به عنوان قدرتمندترین بازیگران سیاست جهانی نیست.

- روند جدید پراکندگی قدرت در جهان

نای با اشاره به روند جدید پراکندگی قدرت در جهان توضیح می‌دهد که اگرچه انتقال قدرت از یک کشور قدرتمند به کشور ضعیف برای ما یک رویداد تاریخی آشناست، اما پراکندگی قدرت موضوعی نیست که برای همه روشن باشد، چون روندی جدیدی در عرصه سیاست جهانی است. مهمترین مشکل کشور‌ها در عصر کنونی که عصر اطلاعات جهانی به شمار می‌آید، این است که هر روز رویدادها و حوادث بیشتری رخ می‌دهند که کنترل آنها حتی از توان قدرتمندترین کشور‌ها نیز خارج است، به گفته یکی از مدیران سابق برنامه‌ریزی سیاسی وزارت خارجه آمریکا “به همان اندازه که گسترش تسلیحات به قطبی شدن جهان کمک کرد، توسعه و گسترش سریع اطلاعات به غیر قطبی شدن جهان کمک می‌کند “.

برخی کارشناسان از این روند استقبال می‌کنند و آن را نشانه‌ افول “مدل کشوری” در عرصه جهان می‌دانند که از زمان “صلح وستفالی” در سال ۱۶۴۸ میلادی به نهاد حاکم و رایج در جهان تبدیل شد.

این صاحبنظران انتظار دارند، “انقلاب اطلاعات” سلسله بندی‌های بروکراتیک را براندازد و “سازمان‌های شبکه‌ای” را جایگزین آن کند، در این سیستم بیشتر وظایف حکومتی به عهده‌ بازارهای خصوصی و نهادهای غیرانتفاعی گذاشته می‌شوند، از سوی دیگر با گسترش “جوامع مجازی” که از مشحصه‌های توسعه و گسترش استفاده از اینترنت تلقی می‌شود، قلمروهای سرزمینی حذف کرده و الگوهای حاکمیت جدیدی در جهان شکل خواهد گرفت، در این شرایط دولت‌ها نیز محوریت خود را در زندگی مردم از دست خواهند داد و مردم با قراردادهای داوطلبانه زندگی خواهند کرد و به سادگی یک کلیک به جوامع وارد یا از آن‌ها خارج خواهند شد.

- نمونه جدید دولت در قرن بیست و یک

این الگوی جدید تغییر جوامع و حاکمیت‌ را می توان نمونه امروزی‌تر و مدرن‌تر دنیای فئودالی به شمار آورد که پیش از ظهور “دولت مدرن” در جهان وجود داشت، اگرچه چنین تغییراتی هنوز در حد یک فرضیه و تئوری هستند و محقق نشده‌اند، اما انقلاب اطلاعاتی جدید در حال تغییر ماهیت قدرت و افزایش پراکندگی آن است.

در انقلاب اطلاعاتی جدید اگرچه دولت‌ها بازیگران غالب در عرصه‌ جهانی باقی خواهند ماند، اما این عرصه برای آنها خیلی شلوغ‌تر و کنترل آن برایشان بسیار مشکل‌تر خواهد بود، موضوعی که هم اکنون برخی از کشورها هم اکنون به دلیل دسترسی تعداد بیشتری از جمعیت به اطلاعات با آن مواجه هستند و موجب شده در برخی موارد دولت‌ها را به چالش نیز بکشد.

حکومت‌ها همواره درباره جریان و کنترل اطلاعات نگران بوده‌اند و دوره‌ کنونی اولین دوره‌ای نیست که از تغییرات چشمگیر در فن‌آوری اطلاعات شدیدا متاثر می‌شود، به عنوان مثال، گفته می‌شود که اختراع دستگاه چاپ توسط “یوهان گوتنبرگ” در قرن پانزده که منجر به چاپ انجیل و قرار گرفتن آن در دسترس بخش بزرگی از اروپا شد، نقش عمده‌ای در شروع اصلاحات داشت.

- انقلاب صنعتی سوم یا انقلاب داده‌ها

انقلاب اطلاعاتی کنونی در برخی مواقع از آن تحت عنوان “انقلاب صنعتی سوم ” نیز یاد می‌شود، ریشه در پیشرفت‌های تکنولوژیکی سریع کامپیوتری، ارتباطات و نرم‌افزار دارد که منجر به کاهش اساسی هزینه‌ ایجاد، پردازش و انتقال اطلاعات نیز شده است، به عنوان مثال در حالی‌که در طول سه دهه سرعت محاسبات در هر ۱۸ ماه دو برابر می‌شد، اما در آغاز قرن بیست ‌و یک هزینه‌ آن هزار برابر کاهش یافته و حتی از هزینه اوایل دهه‌ ۱۹۷۰ نیز کمتر شده بود.

در حالی‌که در سال ۱۹۹۳ حدود ۵۰ وب‌سایت در جهان وجود داشت تا انتهای دهه نود این رقم پا را حتی از ۵ میلیون وب‌سایت هم فراتر نهاد، بر اساس آمارهای موجود در سال ۲۰۱۰ چین به تنهایی نزدیک به ۴۰۰ میلیون کاربر داشت و با اینکه هر روز بر پهنای باندهای مخابراتی به سرعت افزوده می‌شود، با این حال هزینه‌های مخابراتی حتی از هزینه‌های قدرت محاسباتی نیز سریع‌تر کاهش می‌یابند.

در حالی‌که در سال ۱۹۸۰ تماس‌های تلفنی روی سیم‌های مسی در هر ثانیه می‌توانستند تنها یک صفحه اطلاعات را منتقل کنند، امروزه یک رشته‌ باریک فیبر نوری می‌تواند نود هزار جلد کتاب را در یک ثانیه انتقال دهد. در سال ۱۹۸۰ یک گیگا بایت حافظه فضایی به اندازه‌ یک اتاق را اشغال می‌کرد، اما امروز ۲۰۰ گیگا بایت حافظه در جیب پیراهن شما جای می‌گیرد.

مقدار اطلاعات دیجیتال هر پنج سال ده برابر می‌شود، این موضوع برای قدرت و حاکمیت در قرن بیست ‌و یک چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ فضای سایبر یک حوزه‌ جدید و مهم از قدرت است به همین دلیل باید انتظار داشت، در عصر حاضر از “قدرت ” به عنوان مضمونی بسیار وسیع و گسترده استفاده شود، به همین دلیل نمی‌توان در این شرایط تعریف واحدی از قدرت ارائه داد که مورد قبول همه باشد، بلکه تعریفی که در این دوره از قدرت توسط افراد ارائه می‌شود، منعکس کننده‌ منافع و ارزش‌های آنهاست.

- تغییر ماهیت قدرت

فرهنگ لغت به ما می‌گوید که قدرت ظرفیت انجام کارها است، اما اگر به مسائل سیاسی علاقمند باشید، می‌دانید که قدرت به معنای توانایی تاثیر بر افراد دیگر به منظور نیل به نتایج مورد نظر هم معنا می‌دهد. این تعریف موجب شده تا برخی این توانایی را “نفوذ” بنامند و قدرت را از نفوذ متمایز کنند، اگرچه برخی آن را به جای یکدیگر هم به کار می‌برند. اما باید توجه داشت اظهار نظر درباره قدرت همیشه به زمینه بستگی دارد و فضای سایبر یک حوزه‌ جدید و مهم از قدرت است.

جوزف نای معتقد است: تعاریف علوم اجتماعی نوین از قدرت رفتاری، برخی مواقع در “سه روی قدرت” خلاصه می‌شوند؛ اولین جنبه یا “روی” قدرت در دهه‌ ۱۹۵۰ توسط “رابرت دال” ارائه شد؛ تمرکز دال بر وادار کردن افراد به انجام کاری صورت گرفته بود که در شرایط دیگر آن را انجام نمی‌دهند و این تعریف امروزه کاربرد وسیعی دارد، اگر چه تنها بخشی از رفتار قدرت را شامل می‌شود.

در دهه‌ ۱۹۶۰ دو دانشمند علوم سیاسی به نام‌های “پیتر باچراچ” و “مورتون باراتز″ تاکید کردند که تعریف دال فاقد چیزی است که آنها آن را “روی دوم قدرت” ‌نامیدند و آن همان بعد تعیین برنامه یا تنظیم مسائل به نحوی است که مسئله‌ تحمیل و اجبار هرگز مطرح نشود.

در دهه‌ ۱۹۷۰ یک جامعه‌شناس به نام “استیون لوکز ” عنوان کرد که عقاید و باورها نیز در شکل دادن به سلایق دیگران موثر هستند و فرد با تعیین خواسته‌های دیگران نیز می‌تواند اعمال قدرت کند.

در سال ۱۹۹۰ نای قدرت سخت و نرم را همراه با دامنه‌ای از رفتار اجباری تا انتخابی از یکدیگر متمایز کرد؛ بالطبع در تعریف نای رفتار قدرت سخت بر پایه‌ اجبار و پرداخت قرار داشت، در حالی‌که رفتار قدرت نرم بر اساس تدوین دستور کار، جذب یا ترغیب افراد استوار بود؛ حتی کشورهای بزرگی مانند آمریکا که منابع عظیمی از قدرت سخت و نرم در اختیار دارند، خود را در حال تقسیم عرصه با بازیگران جدید و مواجه شدن با مشکلات بیشتر در کنترل مرزهایشان در حوزه‌ سایبر می‌بینند.

اگرچه فضای سایبر جای فضای جغرافیایی را نخواهد گرفت و حاکمیت دولت را منسوخ نخواهد کرد، اما بی‌تردید شاهد پراکندگی قدرت در فضای سایبر خواهیم بودو همین اعمال قدرت در هر یک از این ابعاد را به شدت پیچیده خواهد کرد.

بر این اساس باید گفت، اگرچه مفهوم قدرت چیز جدیدی در عرصه سیاست داخلی و خارجی نیست؛ اما قدرت سایبری چرا و به همین دلیل است که تعاریف متعددی برای فضای سایبر ارائه شده است.

به طور کلی “سایبر” پیشوندی است که معنای فعالیت‌های مرتبط با کامپیوتر و الکترونیک را می‌دهد و بر اساس یکی از این تعاریف “فضای سایبر یک حوزه‌ عملیاتی است که به منظور بهره‌برداری از اطلاعات از طریق سیستم‌های به هم پیوسته و زیرساخت یکپارچه‌ آنها، با استفاده از علم الکترونیک است”؛ در این تعریف ملاحظه می‌شود که قدرت به زمینه و قدرت سایبری به منابعی بستگی دارد که قلمرو فضای سایبر را شکل می‌دهند.

در سال ۱۹۶۹ وزارت دفاع آمریکا در قالب پروژه‌ ARPANET اقدام به ارتباط و اتصال محدود چند کامپیوتر با یکدیگر کرد. در سال ۱۹۷۲ کدهای تبادل داده‌ و اطلاعات (TCP/IP) ایجاد شدند تا یک اینترنت اولیه را تشکیل دهند که قادر به مبادله‌ بسته‌های اطلاعات دیجیتال باشد. در سال ۱۹۸۳ سیستم دامنه‌ آدرس‌های اینترنتی پای به عرصه گذاشت و اولین ویروس‌های کامپیوتری نیز همان زمان بوجود آمدند.

در سال ۱۹۸۹ شبکه‌ جهانی آغاز به کار کرد. معروفترین موتور جستجو، یعنی گوگل، در سال ۱۹۹۸ تاسیس شد و دایرة‌المعارف منبع باز “ویکیپدیا” در سال ۲۰۰۱ آغاز به کار کرد. اواخر دهه‌ ۱۹۹۰ شرکت‌های تجاری استفاده از فن‌آوری جدید را آغاز کردند تا تولید و فروش را در زنجیره‌های پیچیده‌ تامین جهانی تغییر دهند. همچنین در اواخر این دهه پهنای باند و مزارع سرور برای پشتیبانی از “پردازش کلان” به وجود آمدند تا طی آن شرکت‌ها و افراد بتوانند داده‌ها و نرم‌افزارهایشان را در وب ذخیره کنند. در سال ۱۹۹۸ همچنین شرکت اختصاص اسامی و شماره‌ها در اینترنت نیز تاسیس شد تا پس از آن آمریکا توسعه‌ طرح‌های ملی امنیت سایبری را آغاز کند.

در سال ۱۹۹۲ تنها یک میلیون کاربر اینترنتی در جهان وجود داشت، اما ظرف ۱۵ سال این رقم به یک میلیارد رسید. در همان اوایل طرفداران آزادی اندیشه اعلام کردند که “اطلاعات می‌خواهد آزاد باشد” و اینترنت را به عنوان پایان کنترل حکومت‌ها و “مرگ فاصله‌ها ” عنوان کردند.

در عمل اگرچه حکومت‌ها و قلمروهای جغرافیایی هنوز نقش مهمی ایفا می‌کنند، اما پراکندگی قدرت خصوصیتی است که در این حوزه به شکلی بارز به چشم می‌خورد.

-نگاهی به ویژگی‌های فضای سایبر

نای در توصیف فضای سایبر می‌نویسد: فضای سایبر را می‌توان به صورت لایه‌های زیادی از فعالیت‌ها تصور کرد، اما برداشت ساده و اولیه آن را به صورت یک رژیم مرکب منحصر به فرد از خصوصیات فیزیکی و مجازی به تصویر می‌کشد.

در تعریف نای لایه‌ زیر ساخت فیزیکی از قوانین اقتصادی “منابع رقیب و افزایش هزینه‌های جانبی “؛ و از قوانین سیاسی “قدرت عالیه و کنترل” پیروی می‌کند. لایه‌ مجازی یا اطلاعات نیز از ویژگی‌ اقتصادی “بازده فزاینده نسبت به مقیاس″ برخوردار بوده و عرصه و حوزه سیاسی آن به گونه‌ای است که کنترل قانونی را مشکل می‌سازد. از حوزه‌ اطلاعاتی که هزینه‌ها در آن پایین است، می‌توان حملاتی را علیه حوزه‌ فیزیکی انجام داد که منابع آن کمیاب و گران هستند، اما برعکس، کنترل لایه‌ فیزیکی می‌تواند آثار سرزمینی و برون‌ مرزی بر لایه‌ اطلاعاتی داشته باشد.

رفتار قدرت سایبری بر مجموعه‌ای از منابع استوار است که به ایجاد و کنترل و انتقال اطلاعات بر اساس الکترونیک و کامپیوتر منجر می‌شود، یعنی زیرساخت، شبکه‌ها، نرم‌افزار و مهارت انسانی. اگر بخواهیم این مطلب را از بعد رفتاری تعریف کنیم، می‌توانیم بگوییم که قدرت سایبری عبارت است از توانایی کسب نتایج مطلوب با استفاده از منابع اطلاعاتی الکترونیکی در حوزه‌ سایبری.

قدرت سایبری می‌تواند برای حصول نتایج مطلوب در داخل فضای سایبر استفاده شود یا می‌تواند از ابزارهای سایبری برای کسب نتایج مطلوب در حوزه‌های دیگر خارج از فضای سایبر استفاده کرد و این خصوصیتی است که دیگر انواع قدرت نیز از آن برخوردار هستند، به عنوان مثال قدرت دریایی به استفاده از منابع در حوزه‌ دریا برای پیروزی در نبردهای دریایی، کنترل نقاط بازرسی کشتیرانی نظیر تنگه‌ها و نمایش حضور در دریاها اتلاق می‌گردد، اما همچنین توانایی استفاده از دریاها برای تاثیر گذاشتن بر نبردها، تجارت و افکار در خشکی را نیز شامل می‌گردد.

در سال ۱۸۹۰، “آلفرد تایر ماهان ” بر اهمیت قدرت دریایی را در زمینه‌ فن‌آوری‌های جدید موتور بخار، زره و توپ‌های دوربرد تاکید کرد. در سال ۱۹۰۷ “تئودور روزولت ” نیروی دریایی آب‌های آزاد خود را به شکل قابل‌توجهی گسترش داد و آن را به سراسر جهان گسیل نمود. پس از معرفی هواپیما در جنگ جهانی اول، نظامیان شروع به نظریه پردازی درباره حوزه‌ قدرت هوایی و قابلیت آن برای حمله‌ مستقیم به مرکز ثقل شهری دشمن بدون نیاز به عبور ارتش از مرزها کردند.

سرمایه‌گذاری‌های فرانکلین روزولت در قدرت هوایی در جنگ جهانی دوم امری غیر قابل انکار بود، پس از ساخت موشک‌های قاره‌پیما و ماهواره‌های شناسایی و مخابراتی در دهه‌ ۱۹۶۰ نویسندگان شروع به نظریه‌پردازی درباره حوزه‌ خاصی از قدرت، یعنی قدرت فضایی کردند. “جان اف کندی ” برنامه‌ای آغاز کرد تا از پیشگامی آمریکا در فضا مطمئن شود، به همین منظور یک انسان را به ماه فرستاد.

در سال ۲۰۰۹، “باراک اوباما ” خواستار یک پیشقدمی بزرگ و جدید در زمینه‌ قدرت سایبری شد و کشورهای دیگر نیز این رویه را پیش گرفته‌اند. به محض اینکه تغییرات تکنولوژیک حوزه‌های قدرت را تغییر ‌دهند، رهبران سیاسی نیز با آن همراهی می‌کنند و حوزه‌ سایبر از این نظر حوزه‌ای منحصر به فرد است که هم مصنوعی و جدید بوده و هم به مراتب سریع‌تر از محیط‌های دیگر در معرض تغییرات تکنولوژیکی است. جغرافیای فضای سایبر بسیار ناپایدارتر از محیط‌های دیگر است. جابجا کردن کوه‌ها و دریاها مشکل است، اما با فشردن یک کلید می‌توان بخش‌هایی از فضای سایبر را خاموش و روشن کرد. گسیل کردن الکترون‌ها به سراسر جهان ارزان‌تر و سریع‌تر از جابجایی کشتی‌های بزرگ در فواصل طولانی است. هزینه‌های ساخت هواپیمابرها و ناوگان‌های زیردریایی، موانع عظیمی را برای ورود کشورها به این حوزه ایجاد می‌کنند و ما را قادر می‌سازد تا از تسلط دریایی آمریکا دم بزنیم.

به همین ترتیب، با اینکه بازیگران دولتی و خصوصی بسیاری در حوزه‌ هوایی وجود دارند، یک کشور هنوز هم می‌تواند به دنبال کسب برتری هوایی از طریق سرمایه‌گذاری‌های کلان در جنگنده‌های نسل پنجم و سیستم‌های پشتیبانی ماهواره‌ای باشد. اما همانگونه که قبلا ذکر شد، موانع ورود به حوزه‌ سایبر آن‌قدر کم هستند که بازیگران غیردولتی و دولت‌های کوچک نیز می‌توانند با هزینه‌ای پایین در آن نقش برجسته‌ای ایفا کنند، بر خلاف دریا، هوا و فضا، حوزه‌ سایبر در سه ویژگی با جنگ زمینی مشترک است – ولو در ابعادی حتی بزرگتر؛ این ویژگی‌ها عبارتند از تعداد بازیکنان، آسان بودن ورود و شانس اختفا.

اگرچه سلطه یا تسلط معیاری نیست که به سادگی بتوان آن را اندازه‌ گرفت و با اینکه کشورهای معدودی نظیر آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه و چین نسبت به دیگر کشورها توانمندی بیشتری جهت سلطه بر دیگران را دارند، اما صحبت از تسلط در فضای سایبر، به طوریکه در مورد قدرت‌های دریایی و هوایی رایج است، بی‌معناست و حتی اگر چنین چیزی وجود هم داشته باشد، وابستگی به سیستم‌های سایبری پیچیده برای پشتیبانی از فعالیت‌های نظامی و اقتصادی، نقاط ضعف جدیدی را در کشورهای بزرگ بوجود می‌آورد که می‌تواند مورد بهره‌برداری بازیگران غیر دولتی واقع شود.

- وضعیت مناقشات و اختلافات کشورها در حوزه سایبری

اما درباره مناقشات و اختلافات در حوزه سابیری باید گفت که مناقشه‌ شدید در حوزه‌ سایبر یا “جنگ سایبری” با مناقشه شدید یا جنگ در حوزه فیزیکی تفاوت بسیار دارد.

در جهان فیزیکی، دست حکومت‌ها در استفاده‌ از نیرو در مقیاس وسیع تقریبا باز است، کشور مدافع شناخت کامل از عوارض دارد و حملات در نتیجه‌ فرسایش یا خستگی پایان می‌یابند. منابع و تحرک، هر دو هزینه‌بر هستند. اما در دنیای مجازی، بازیگران متنوع و برخی مواقع ناشناس هستند، فاصله‌ فیزیکی بی‌اهمیت است و یک “تهاجم مجازی تقریبا مفت تمام می‌شود “. طرف بزرگتر توانایی محدودی در خلع سلاح یا نابودی دشمن، اشغال سرزمین، یا استفاده‌ موثر از سلاح‌های راهبردهای دارد.

قدرت سایبری می‌تواند بسیار از حوزه‌های دیگر – از جنگ تا تجارت – را تحت تاثیر قرار ‌دهد، همانطور که در قدرت دریایی می‌توان قدرت دریایی در اقیانوس‌ها را از قدرت دریایی در خشکی متمایز کرد، در قدرت سایبری هم دو نوع قدرت “داخل فضای سایبری” و “بیرون فضای سایبری” قابل تمایز هستند. به عنوان مثال، هواپیمای مستقر در ناو هواپیمابر می‌تواند در نبردهای خشکی شرکت کند؛ در نتیجه‌ کارآیی نسل جدید کشتی‌های کانتینربر تجارت و بازرگانی می‌توانند رشد کنند؛ و قدرت نرم یک کشور می‌تواند با شرکت کشتی‌های بیمارستانی در ماموریت‌های بشردوستانه افزایش یابد. در داخل حوزه‌ سایبر ابزار اطلاعاتی می‌توانند برای تولید قدرت نرم از طریق تدوین دستورکار، جذب یا ترغیب به کار روند، برای نمونه می‌توان به ترغیب جامعه‌ برنامه‌نویسان برنامه‌های منبع باز برای اتخاذ یک استاندارد جدید از یک هدف نرم در داخل فضای سایبر اشاره کرد.

منابع سایبری همچنین می‌توانند در داخل فضای سایبر قدرت سخت تولید کنند. برای مثال، بازیگران دولتی یا غیردولتی می‌توانند با استفاده از “بات‌نت‌های” مرکب از صدها هزار کامپیوتر آلوده یک حمله‌ انکار سرویس توزیع شده را سازماندهی کنند، به طوریکه سیستم اینترنت یک شرکت یا کشور را زیر حمله گرفته و آن را از کار بیاندازد. سازمان دادن یک بات‌نت با نفوذ دادن یک ویروس به کامپیوترهای بدون محافظ کار نسبتا ساده‌ای است و با چند صد دلار می‌توان به طور غیرقانونی بات‌نت‌ها را در اینترنت کرایه کرد. گاهی اوقات تبهکاران با هدف اخاذی به این کار مبادرت می‌ورزند.

موارد دیگر می‌تواند “هکتیویست‌‌ها ” را شامل شود. هکتیویست‌ها هکرها یا نفوذگرانی هستند که انگیزه‌های ایدئولوژیک دارند. برای مثال، هکرهای تایوانی و چینی مرتبا سایت‌های یکدیگر را هک می‌کنند. در سال ۲۰۰۷، استونی دچار یک حمله‌ “انکار سرویس توزیع‌شده ” شد. این حمله به “هکرهای میهن‌پرست ” روسی نسبت داده شد که از برداشتن یادبود سربازان شوروی مربوط به جنگ جهانی دوم آزرده‌خاطر شده بودند.

در سال ۲۰۰۸، درست کمی پیش از تهاجم نیروهای روس، گرجستان مورد یک حمله‌ انکار سرویس قرار گرفت که دسترسی به اینترنت را از کار انداخت و اگرچه دولت روسیه تکذیب می‌کند، ولی به نظر می‌رسد که در هر دو مورد دولت روسیه هکرها را تشویق به این کار کرده باشد.

شکل‌های دیگر قدرت سخت در داخل فضای سایبر شامل جاسازی کدهای مخرب برای اخلال در سیستم‌ها یا سرقت دارایی‌های اطلاعاتی می‌شود. گروه‌های تبهکار این کار را برای سود انجام می‌دهند و حکومت‌ها ممکن است آن را به عنوان راهی برای افزایش منابع اقتصادی خود انجام دهند، مثلا چین از سوی تعدادی از کشورها به انجام چنین فعالیت‌هایی متهم شده است. اثبات ریشه یا انگیزه‌ چنین حملاتی اغلب خیلی مشکل است چرا که حمله کنندگان می‌توانند نفوذهای خود را از طریق سرورهایی در کشورهای دیگر انجام دهند، برای مثال، بیشتر حملات صورت گرفته علیه استونی و گرجستان از سرورهای آمریکایی صورت گرفته بودند.

اطلاعات سایبری همچنین می‌توانند در فضای سایبری گردش کنند تا به وسیله‌ جذب شهروندان کشورهای دیگر قدرت نرم بوجود بیاورند. یک برنامه‌ تبلیغات سیاسی در اینترنت مثالی برای این موضوع است. اما اطلاعات سایبری همچنین می‌توانند به یک منبع قدرت سخت تبدیل شوند که می‌تواند به اهداف فیزیکی در یک کشور دیگر صدمه وارد کند، برای مثال، بیشتر صنایع مدرن و خدمات دولتی فرایندهایی دارند که توسط کامپیوترهای متصل به سیستم‌های کنترل نظارتی و جمع‌آوری داده‌ها پردازش می‌شوند. نرم‌افزار مخربی که به این سیستم‌ها وارد می‌شود، می‌تواند برای خاموش کردن فرایندی که آثار کاملا فیزیکی دارد برنامه‌ریزی شده باشد، برای مثال، اگر یک هکر یا یک حکومت برق یک شهر شمالی مانند شیکاگو یا مسکو را در وسط ماه فوریه (بهمن) قطع کند، خسارت وارده خیلی بیشتر از بمباران این شهرها خواهد بود. در برخی تاسیسات نظیر بیمارستان‌ها، مولدهای اضطراری می‌توانند در صورت قطعی برق اوضاع را به حالت اول برگردانند، اما بر آمدن از عهده‌ خاموشی‌های گسترده‌ منطقه‌ای مشکل‌ خواهد بود.

به این ترتیب ابزار فیزیکی می‌توانند منابعی از قدرت باشند که از طریق آن دنیای سایبر را هدف قرار داد. برای نمونه، روترها و سرورهای فیزیکی و کابل‌های فیبر نوری منتقل‌کننده‌ الکترون‌های اینترنت، موقعیت‌های جغرافیایی در داخل قلمروهای حکومتی دارند، و شرکت‌های گرداننده و استفاده کننده‌ اینترنت تابع قوانین آن حکومت‌ها هستند. حکومت‌ها می‌توانند اجبار مادی بر شرکت‌ها و افراد اعمال کنند – چیزی که “نشانه‌ نظام‌های حقوقی سنتی ” نامیده می‌شود. پیگرد قانونی یاهو را وادار کرد آنچه را که به فرانسه می‌فرستد کنترل کند، و گوگل مجبور شد ادبیات ضد یهود را از جستجوهای آلمان حذف کند. اگرچه در کشور محل این شرکت‌ها، یعنی آمریکا “دفاع از آزادی بیان ” شعار رایج بود، اما زندان، جریمه، و کوتاه کردن دست آن‌ها از این بازارهای مهم تاوانی بود که در صورت عدم برآوردن این خواسته‌ها می‌بایست بپردازند. حکومت‌ها از طریق تهدید فیزیکی سنت واسطه‌هایی چون ISPها، مرورگرها، موتورهای جستجو و واسطه‌های مالی، رفتار را در اینترنت کنترل می‌کنند. در رابطه با سرمایه‌گذاری در منابع فیزیکی بوجود آورنده‌ قدرت نرم، باید گفت که حکومت‌ها می‌توانند با راه‌اندازی سرورها و نرم‌افزار ویژه‌ به فعالان حقوق بشر در کشورهای مختلف کمک کنند تا با وجود تلاش‌ دولت‌های آنان برای بایکوت کردن آن‌ها، پیام‌های خود را منتشر سازند. در نهایت می‌توان گفت، ابزارهای فیزیکی می‌توانند هر دو منبع قدرت سخت و نرم را فراهم نمایند و می‌توانند علیه اینترنت به کار روند. لایه‌ اطلاعات سایبری بر روی یک زیرساخت فیزیکی قرار دارد که در مقابل حمله‌ مستقیم نظامی یا خرابکاری از سوی حکومت‌ها یا بازیگران غیردولتی نظیر جنایتکاران و تروریست‌ها آسیب‌پذیر است. سرورها می‌توانند منفجر شوند و کابل‌ها می‌توانند قطع گردند. و در حوزه‌ قدرت نرم، بازیگران غیردولتی و NGOها می‌توانند با ترتیب دادن تظاهرات‌های فیزیکی شرکت‌ها (و حکومت‌هایی) را که به زعم آن‌ها از اینترنت سوءاستفاده می‌کنند، رسوا نمایند. به عنوان مثال، در سال ۲۰۰۶ تظاهر کنندگان در واشنگتن علیه یاهو و شرکت‌های دیگری که اسامی فعالان چینی را ارائه کرده و به دستگیری آن‌ها توسط دولت چین منتهی شده بودند، دست به راهپیمایی زدند.

 

جنگ نرم در سیمای خرافات

 

یکی از شیوه‌های جنگ نرم برای غرق کردن انسان و جامعه در مرداب اندیشه‌های باطل و نفی اصالت فرهنگی جامعه، خرافات است که می‌تواند تأثیرات منفی و نابهنجاری چون عقب‌ماندگی به همراه داشته باشد.

امروزه یکی از بحران ها و نکات ژرف و قابل تأمل در حوزه های فرهنگی و اجتماعی، مسئله جنگ نرم و یا به عبارتی تهدید نرم است. جنگ نرم، یک اقدام پیچیده و پنهان متشکل از عملیات های فرهنگی، اطلاعاتی و سیاسی از سوی قدرت‌های بزرگ برای ایجاد تغییرات دلخواه و مطلوب در کشورهای هدف است.

جنگ نرم و عملیات روانی به نقل از گرداب -در جنگ نرم قرار است روی انتخاب ها، فرایند تصمیم‌گیری و الگوهای رفتاری فرد تأثیر گذاشته شود و در نهایت هویت فرهنگی سلب شود و البته این مسئله یک آغاز و مقدمه برای فروپاشی سیاسی و امنیتی به صورت غیرمستقیم و به تدریج محسوب می شود.

یکی از مصادیق و شیوه‌های جنگ نرم برای غرق کردن انسان و جامعه در مرداب پندارها و اندیشه های باطل و جاهلی و البته آغازی برای نفی اصالت فرهنگی جامعه، خرافات است که می تواند تأثیرات منفی و نابهنجاری چون عقب‌ماندگی از جهات مختلف، رکود، بی‌هویتی، انحرافات اخلاقی و عقیدتی، شرک، غفلت و… را به همراه داشته باشد.

از آنجا که جنگ نرم افکار عمومی و آرمان‌ها و باورهای عمومی را نشانه رفته است و یکی از لوازمات اصلی در تأثیرگذاری بر افکار عمومی، رسانه‌های جمعی است، بنابراین موضوع خرافات و باورهای نادرست در همنشینی با رسانه های جمعی از اهمیت خاصی برخوردار می شود.

خرافات چیست؟ در یک تعریف لغوی، خرافات به سخنان بیهوده، پریشان و نامربوط و هر نوع عقیده نامعقول و بی‌اساس گفته می شود.

از بعد هستی‌شناسی، خرافات یعنی محصور شدن در حصارهای پوچ‌گرایی و مادیت. محدود شدن هستی تنها در عالم ماده و زمینی و به دست موجود انسانی. در واقع در جهان خرافات، از سرچشمه خداپرستی و نور و قدرت الهی دور می شویم و باورها و اندیشه های خرافی و باطل و بی‌اساس و زمینی را جانشین معارف و احکام و هنجارهای الهی می‌سازیم و به این شکل، به تدریج پایه ها و نمادهای هویت و فرهنگ دینی و قدرت حسابگری و عالم بودن خداوند را نیز زیر سوال می بریم. گویا فراموش کرده ایم این ماییم که در قرآن کلیدهای غیب را تنها نزد خداوند می دانیم و بیان می داریم که هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه خداوند از آن آگاه است.

از لحاظ انسان‌شناسی نیز انسان خرافی، با واقعیت و حقیقت متعالی بیگانه است. بسیار سطحی و ساده و بدون دلیل، منطق، علت و معلول می اندیشد و از روی غفلت، سرنوشت خود را به دست مخلوق ناتوان زمینی و توهماتی می سپارد که خود مخلوق موجودی برتر و قدرتمند است و در نتیجه، روحیه امید، پویایی ، تحرک، خلاقیت و تلاش نیز از او سلب می شود و به این شتل ناخواسته به یکی از اهداف اصلی جنگ نرم، یعنی روحیه‌زدایی و از بین بردن عزم و اراده نزدیک می شود.

علت اصلی رواج خرافات و باورهای باطل، جهل و نادانی و کمبود اطلاعات است. البته سودجویی و منفعت‌طلبی و تقلیدهای کورکورانه نیز می تواند به عاملی جهت ترویج خرافات تبدیل شود اما باز هم ریشه اصلی همه این موارد، به عدم آگاهی و ناآشنایی با عقاید اصیل اسلامی و دینی برمی گردد.

مصادیق خرافات

۱٫ با توجه به آنچه در چیستی خرافه توضیح داده شد، یکی از مصادیق اصلی و قابل توجه خرافه می تواند شرک باشد که باعث می شود گوهر گرانبهای توحید از انسان ها ربوده شود. شرک باعث عدم توجه و عقیده به معاد می شود و وجود بت‌ها در اداره عالم موثر و نافع در زندگی قلمداد می شوند. عبادت بت‌ها نیز به منظور جلب نفع و دفع ضرر دنیوی انجام می شود، یعنی همان هستی‌شناسی خرافات.

اما در جاهلیت مدرن امروز، خرافه شرک و بت پرستی، تحت عناوین عرفان های کاذب و معنویات نوپدید به منصه ظهور می رسد.

2. فال گیری، بخت و طالع بینی، رمالی، نحس خواندن بعضی روزها یا ستاره ها، عطسه کردن و… که ترجمان تطیر در اصطلاح قرآن است، یعنی فال بد زدن در مقابل تفال (فال نیک) که غالبا موجب امیدواری و پویش و حرکت می شود. فال بد همانطور که پیامبر اکرم می‌فرمایند نوعی شرک به خداوند محسوب می شود، چرا که آن را موثر در سرنوشت آدمی می دانند.

3. تحقیر و پست شمردن زنان و دختران یکی دیگر از نمونه های ملموس و غیرقابل انکار خرافات است. در گذشته و عصر جاهلی این مسئله با زنده به گور کردن دختران، بی توجهی و خوار و ذلیل شمردن آنان و… قابل مشاهده و دریافت است که نشانه ها و وصف آن در تاریخ، اندک و قابل چشم‌پوشی نیست اما شکل امروزی تحقیر زنان و دختران، برخورد و رفتار با آنان به شکل یک کالا و نه یک انسان است. امروز هویت زنانه از آن رو اهمیت پیدا می کند که تنها می تواند یک وسیله و ابزار دم‌دستی برای استفاده ظاهری از جاذبه‌های زن باشد.

یکی از راهکارهای اصلی برای از بین بردن خرافات جاهلی، ارسال فرستادگانی از سوی خداوند بوده است. خداوند پیامبران را مبعوث کرده و به آنها مأموریت داده است تا در مقابل خرافات و مروجان آن بایستند و مردم را نسبت به باورهای غلطی که مبنای عقلی و علمی و دینی نداشته، هوشیار و آگاه سازند و جامعه را به علل و عوامل اصلی حوادث و با معارف الهی آشنا سازند. «ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.»

با عنایت به این مسئله اکنون نیز رسالت رسانه ها باید در امتداد رسالت انبیا و اولیای الهی شکل بگیرد. “لاسول”، یکی از برجسته ترین محققان رسانه سه کارکرد برای رسانه ها ذکر می کند که عملکرد صحیح آنها خواهد توانست به عنوان یک ابزار موثر در مقابل جنگ نرم باشد: ۱٫ نظارت بر محیط ۲٫ همبستگی ۳٫ انتقال فرهنگ

در نظارت بر محیط، رسانه وظیفه نظارت، مراقبت و رساندن اخبار را بر عهده دارد؛ در انتقال فرهنگ، در حکم انتقال‌دهنده فرهنگ برای انتقال ارزش ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر قلمداد می شود و در مرحله همبستگی به انتخاب و تفسیر اطلاعات دست می زند و باعث کنترل افکار عمومی شده و به ثبات اجتماعی کمک می کند.

اما نکته مهم اینجاست که کارکردهای ذکر شده شامل کژکارکرد هم هستند. نتایجی که مطلوب جامعه و اعضای آن نیست و در نهایت علاوه بر اینکه نخواهد توانست به مبارزه و مقابله با باورهای باطلی بپردازد، بلکه به آن دامن نیز خواهد زد که در ادامه، آنها را در بستر رسانه های صوتی و تصویری مورد بررسی و تشریح قرار خواهیم داد.

اگر از بحث سانسور و ارائه اخبار و اطلاعات بر اساس ایدئولوژی سازمان رسانه ای چشم بپوشیم، شاید بتوان در یک نگاه کلی، اطلاع رسانی و شیوه آگاهی بخشی رسانه ها را پذیرفت اما آنچه در اینجا مهم تلقی می شود، بی اثر شدن نظام امنیت اطلاعات به علت وجود منطق موزاییکی در رسانه است.

“جان کندری” و “نیل پستمن” بر این باورند که آنچه رسانه ارائه می کند غالبا منقطع، مشخص و مجزا است، چون از ساعت فرمان می گیرد و وقت و زمان را بر حسب ثانیه و دقیقه می فروشد و معمولا فکر و احساسی که از برنامه قبل حاصل شده به برنامه آینده منتقل نمی شود و به علت این عدم پیوستگی و انفکاک، انتظار هیچ گونه چارچوب فکری و عملی را از آن نمی توان داشت.

همچنین عدم وجود یک نگرش و تصویر منسجم و مشترک باعث نادیده گرفتن تناقضات می شود و نتیجه این می شود که هر چیزی را می توان به مخاطب خوراند و نگران فکر در هم ریخته او نبود!

به عنوان مثال، در اخبار از دستگیری رمالات صحبت می شود و کارشناسان رسانه ای پیرامون بی‌پایه و اساس و بی‌مبنا بودن مسئله خرافات صحبت می کنند، ولی در مدتی زمانی بعد به آسانی این سخنان نقض می شود و سریالی با عنوان “خانه شماره ۱۳″ ساخته می شود و به صورت ضمنی به یک نحوست خرافی پرداخته می شود.

یا حتی روز سیزدهم فروردین در اخبار و گزارش ها آنقدر تکرار می شود که این تصور برای مخاطب به وجود می آید که حتما عدد سیزده نحس است که رسانه به این اندازه آن را تکرار می کند و باید این روز را در خانه نباشد و یا فیلمی ساخته می شود که افراد به یک وسیله و یا یک مکان متوسل می شوند تا مثلا دروغگویی یک نفر روشن شود و دروغگو رسوا شود و یا حتی فیلم هایی ساخته می شود که قهرمان اصلی فیلم، خانمی فالگیر است و از این راه مسائلی چون چگونگی وصال، جدایی و… را مطرح می کند و جالب اینجاست که این کار به منبع درآمد خوبی برای فرد تبدیل می شود و همچنین است بزرگ‌نمایی و برجسته ساختن و گرامیداشت شب یلدا حتما با خوردن هندوانه و آجیل و میوه و شیرینی و فال حافظ، خرید شب عید و پریدن از روی آتش به عنوان نمونه سالم و بی‌خطر بزرگداشت چهارشنبه سوری!

و البته مهم‌تر و قابل تأمل‌تر زمانی است که افکار زمان جاهلیت مورد نکوهش قرار داده می شود و گذشتگان به علت زنده به گور کردن دختران و تحقیر زنان در برنامه های معارفی و دینی و تاریخی به نقد کشیده و مذمت می شوند اما غافل از اینکه خواسته یا ناخواسته همین موضوع در زمان حال تکرار می شود؛ با تبدیل کردن زن به یک ابزار و کالای جنسی با جلوه های بصری و حتی صوتی در فیلم ها و پیام های بازرگانی یا به صورت مجری و گوینده در رادیو و تلویزیون که تمام ابعاد و توانمندی هایش در جلوه های زنانه اش هضم شده و حضورش تنها برای این است تا بار دراماتیک برنامه بالا رود و وسیله ای برای جذب مخاطب شود!

البته پیرامون توضیحات مطرح شده ذکر چند نکته لازم است:

1. همیشه لازم نیست که طرح مسئله خرافات در مصادیق مختلف آن به صورت خواسته و برجسته به شکل پررنگ مطرح شود، بلکه بازنمایی خرافات می تواند شکل ناخواسته نیز داشته باشد و این مسئله هنگامی اتفاق می افتد که باورهای باطل تنها مطرح می شود و بدون تحلیل و بررسی و با سکوت از کنار آن گذشته می شود. در نتیجه، موضوع ناخواسته به نفع دفاع از اندیشه های جاهلی و باطل خاتمه پیدا می کند.

2. در برخی مسائل مطرح شده، آنچه اهمیت پیدا می کند، مسئله جهت‌گیری در طرح موضوعات است مانند: شب یلدا، عید نوروز، خرید شب عید و…

در این گونه موارد بهتر است به جای تمرکز و توجه به جنبه های صرفا مادی و باستانی، جهت‌گیری های دینی صورت بگیرد و به این شکل، افکار عمومی مدیریت شود. رسانه باید اهتمام خود را بر روی این موضوع قرار دهد و کارکرد همبستگی خود را به این شکل هدایت کند که جهت‌گیری های توده مردم برای واکنش نسبت به حوادث بر اساس آموزه های دینی و مبانی اسلامی شکل بگیرد، مثلا طرح بحث صله رحم، احترام به والدین و نیکی کردن در شب یلدا، طرح روایات موجود در باب عید نوروز، آداب و مناسک مربوط به این عید و… .

اما راه حل چیست؟ وظیفه رسانه برای رسیدن به این اهداف و مبارزه با خرافات چیست، به طوری که با موضع‌گیری مخاطب و پس زده شدن پیام ها از سوی او روبه رو نشود؟

همانطور که گفته شد، یکی از کارکردهای رسانه، همبستگی است، یعنی گزینش و تفسیر اطلاعات که باعث ایجاد ثبات اجتماعی و تقویت عادات و ارزش های اجتماعی و افشای انحرافات می شود. حال این کارکرد زمانی به کژکارکرد تبدیل می شود و نمی تواند وظایف اصلی خود را انجام دهد که “نقد” به حداقل برسد. بنابراین راه حل رسانه نیز افزایش نقد و بیان علت و ریشه اصلی وقوع حوادث است و فرارفتن از علل مادی و زمینی و رسیدن به علت آسمانی برای وقوع یک رویداد به صورت منطقی، عینی و ملموس٫ همان طور که خداوند نیز در چندین مورد در قرآن کریم انسان ها را به تعقل و اندیشه در امور توجه داده است.

سال ها است که بر طبل تشکیل رسانه دینی کوبیده می شود و به لحاظ فنی شبکه های مختلف رادیویی و تلویزیونی برای مبارزه در یک جنگ نرم رسانه ای تأسیس می شود اما متأسفانه محتواها و پیام هایی عرضه می شود که نتیجه آن جدایی و حتی تضاد با باورهای دینی و بعضا ایرانی است.

فراموش نکنیم برای تشکیل رسانه دینی، باید مبانی و اجزا بر اساس هدف اصلی شکل بگیرد و به آنها جهت داده شود تا بتوان به آرمان بزرگ‌تر دست پیدا کرد و البته در طی این مسیر باید محکم و استوار و دقیق گام برداشت. برای انجام این کار باید با سیاست‌گذاری های هماهنگ و همه جانبه روبه رو شد تا بتوان از معضل منطق موزاییکی و تضاد میان پیام ها در قالب های مختلف جلوگیری کرد. در ضمن، به این نکته دقت شود که رسانه برای دست‌یابی به هدف همواره علاوه بر وظایف اثباتی و بایدها، وظایف سلبی و نبایدهایی هم بر عهده دارد، یعنی دوری از دروغ، تحریف حقایق، دوری از پخش منکرات، خرافات و… . همانطور که قرآن نیز این مسئله را هشدار داده و فرموده است: «باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.»

 

“جنگ محدود” علیه ایران، تصور پوچ و خطرناک استراتژیست‌های اسرائیلی

 

پایگاه تحلیلی آمریکایی با بررسی طرح “جنگ محدود” اسرائیل و آمریکا در حمله به ایران نوشت: راه‌اندازی جنگ محدود علیه ایران به دلیل توان دفاعی و نظامی بالای ایران از نظر زمانی و ژئوگرافیکی محال و ناممکن است.

پایگاه آمریکایی “اینفووارز″ در مقاله‌ای نوشت: واشنگتن و تل آویو ادعا می‌کنند که قصد دارند علیه ایران جنگ محدودی را با اهداف مشخص و محدود راه بیندازند.

تهدید به حمله نظامی به ایران از چند جهت مهم و قابل تامل است:

۱- تاریخ نظامی اخیر آمریکا و اسرائیل در منطقه

۲- اظهارات رهبران اسرائیل و آمریکا درباره حمله به ایران

۳- حملات اخیر به لبنان و سوریه

۴- متحدان برجسته ایران

۵- حملات مسلحانه و ترور دانشمندان ایران توسط گروه‌های تروریستی تحت کنترل موساد

۶- شکست تحریم‌های اقتصادی و دیپلماتیک علیه ایران

۷- درخواست از ایران برای پایان دادن به غنی سازی اورانیوم

۸- مانورهای نظامی در نزدیکی مرزهای ایران و راه اندازی بازی جنگ و تمرین حملات پیشگیرانه

۹- حمایت لابی‌های قدرتمند آمریکا و اسرائیل از جنگ علیه ایران.

این گزارش افزود: پروپاگاندای جنگی آمریکا در راستای دو عامل مهم عمل می‌کند: عامل اول تاکید بر نزدیکی جنگ و اراده آمریکا به استفاده از نیروی زور و خشونت و عامل دوم اهداف عمومی لیبرال آمریکا و اینکه تعداد کمی از این موضوع آگاهی دارند که ایران نه دارای تسلیحات هسته‌ای است و نه اینکه توان ساخت آن را در آینده نزدیک دارد. هدف از این موضوع به اشتباه انداختن افکار عمومی آمریکا و اسرائیل و جلوگیری از رشد فعالان ضد جنگ و جلوگیری از شکل گیری جنبش ضد جنگ است.

اینفووار در ادامه به بررسی ناتوانی آمریکا و اسرائیل در عملیاتی کردن جنگ محدود علیه ایران میپردازد و مینویسد: در شرایط کنونی نظام بین‌المللی حمله نظامی به ایران توسط اسرائیل و با حمایت آمریکا بحران اقتصادی وخیمی را به اقتصاد بحران زده جهان در چند دهه آینده دیکته می‌کند.

* محاسبات غلط آمریکا و اسرائیل در زمینه توانایی ایران

سیاستگذاران آمریکایی و اسرائیلی درباره نتیجه مقاومت ایران در برابر حمله نظامی توافق ندارند. رهبران اسرائیل توانایی ایران و احتمال آسیب به اسرائیل توسط قابلیتهای نظامی را دست کم تلقی می‌کنند. آنها فاصله میان ایران و اسرائیل، توان سپر موشکی اسرائیل و حمایت نیروی هوایی آمریکا در خلیج فارس را دلیل این ادعای خود می‌دانند.

اما استراتژیست‌های نظامی آمریکا توان نظامی ایران را بسیار بالا می‌دانند و معتقدند که ایران می‌تواند به ناوهای جنگی آمریکا در خلیج فارس حمله کند.

* ناممکن بودن جنگ محدود از نظر ژئوگرافیک

تل آویو و واشنگتن ادعا می‌کنند که قصد دارند علیه ایران جنگ محدودی را با هدف ضربه به تاسیسات نظامی و هسته‌ای ایران راه بیندازند.

اما تصور جنگ محدود از نظر زمانی و مکانی پوچ و خطرناک است و حماقت و نژاد پرستی طراحان آن را نشان می‌دهد.

برای نزدیک شدن نیروهای نظامی اسرائیل و آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران، آنها با پایگاه‌های قدرتمند مجهز مانند پایگاه‌های موشکی، زیردریایی‌های دفاعی و استحکامات دفاعی ایران در مقیاس بزرگ که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کارگردانی می‌شود مواجه خواهند شد.

علاوه برآن تاسیسات هسته‌ای ایران با بزرگراه‌های شهری، بنادر و تاسیسات شهری-نظامی محصور شده‌اند که شبکه بزرگی از پالایشگاه‌ها و سازمان‌های دولتی را نیز دربرمیگیرد. ضربه به تاسیسات هسته‌ای ایران نیازمند دید وسیعی از نظر ژئوگرافیک جنگ دارد.

علاوه برآن ظزفیت‌های تکنولوژیک و علمی برنامه هسته‌ای ایران شامل ردیف گسترده‌ای از تاسیسات تحقیقاتی شامل دانشگاه‌ها، آزمایشگاه‌ها و سایت‌های کارخانه‌ای است که بسیاری از آنها پنهانی و در میان کوه‌ها مستقر شده است.

این عوامل همگی باعث می‌شوند که حمله به ایران نیازمند رویکرد چندجانبه با هدف دربرگیری همه کشور یا به عبارت دیگر “جنگ همه جانبه” است.

* ناممکن بودن جنگ محدود از نظر زمانی

کارشناسان نظامی اسرائیل با اطمینان سخن از منهدم کردن اهداف مورد نظر در ایران طی چند روز یا چند هفته می‌کنند. آنها انتظار دارند در مدت کمی جشن پیروزی خود را در خیابان‌های تل آویو و واشنگتن برگزار کنند.

اما آنها به خاطر حس برتری جویی خود دچار فریب و تشویش شده‌اند. ایران یک دهه در جنگ عراق علیه این کشور که از حمایت‌های آمریکا، اسرائیل و کشورهای غربی هم برخوردار بود مقاومت کرد بنابراین بعید است که در مقابل حملات محدود هوایی و موشکی اسرائیل عرصه را واگذار کند.

ایران یک جامعه جوان و از نظر علمی غنی است که می‌تواند میلیون‌ها نفر را از نظر مذهبی، جنسیتی، نژادی و سیاسی در حمایت از کشور بسیج کند.

در یک جنگ خارجی مثل حمله آمریکا و اسرائیل به ایران، همه اختلافات در ایران به خاطر دفاع از فرهنگ و تاریخ ۵ هزار ساله این کشور ناپدید می‌شوند.

بنابراین جنگ هم از نظر زمانی و هم از نظر ژئوگرافیکی تداوم خواهد داشت و به طول خواهد انجامید.

 

جنگ نرم و رویارویی انقلاب اسلامی با رویکردهای ستیزه جویانه غرب علیه ایران(۳)

 

طی ۳۰ سال پس از انقلاب اسلامی ایران به دلیل ماهیت جدیدی که در منطقه خاورمیانه تحت تأثیر ایران شکل گرفته بود، جنگ نرم با روند سریع تری دنبال شد.

الزامات اجتماعی در مواجهه با جنگ نرم

طی ۳۰ سال پس از انقلاب اسلامی ایران به دلیل ماهیت جدیدی که در منطقه خاورمیانه تحت تأثیر ایران شکل گرفته بود، جنگ نرم با روند سریع تری دنبال شد. استعمارگران غربی به صراحت و وضوح، میزان تأثیر گذاری ایران را بر افکار داخلی خود و به ویژه بر دیگر ساکنان منطقه مهم و استراتژیک خاورمیانه که به گفته بسیاری از کارشناسان سیاسی، ژئوپلیتیک ترین منطقه در کل جهان برای تمامی اهداف استعماری به شمار می رود، لمس می کردند و با توجه به دورانی که موسوم به جنگ سرد بود و با توجه به راه انداختن جنگ های وسیع نظامی در منطقه نیز نتوانسته بودند از میزان این اثر گذاری بکاهند، اندک اندک به این نتیجه رسیدند که برای از دست نرفتن بیش از پیش اهداف استعماری شان در منطقه از طریق ایران، به عنوان مهم ترین کشور فارسی زبان، ابزارهای جنگ نرم را بیش از قبل برای مقابله با این روند رو به رشد به کار بگیرند.

این رویکردهای غرب، برای ما در داخل کشور الزاماتی را به همراه خواهد داشت. مناسب است در ابتدای این بخش به رهنمودهای رهبر انقلاب در این زمینه توجهی دوباره داشته باشیم.

رهنمودهای مقام معظم رهبری در دیدار با رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری:

نظام اسلامی تجربه سی ساله مقابله با چالش های مختلف را دارد اما با توجه به پیشرفت های نظام و پیچیده تر شدن دستاوردهای آن، توطئه ها و طراحی های مخالفان نیز پیچیده تر شده است که باید ابعاد و جوانب مختلف آن شناخته شود تا بتوان بر آنها غلبه کرد.

در مقطع فعلی دشمن با یک جنگ روانی که جنگ نرم نامیده می شود به مقابله با نظام اسلامی آمده و در این جنگ هدف اصلی دشمن تبدیل نقاط قوت نظام به تهدید می باشد. مخالفان نظام در جنگ نرم با استفاده از ابزارهای فراوان تبلیغاتی و ارتباطاتی، ایمان ها، معرفت ها، عزم ها و پایه ها و ارکان یک نظام و کشور را مورد تهاجم قرار می دهد که مقابله با آن نیازمند حضور هوشیارانه، آگاهانه و همراه با تدبیر در وسط میدان است که البته چنین حضوری، کمک الهی را به همراه خواهد داشت.

زیر ساخت های مستحکم و آمادگی کشور برای یک حرکت جهش وار، پیشرفت های چشمگیر علمی، تجربه سی ساله نظام، نسل جوان پر انرژی، تحصیل کرده و دارای اعتماد به نفس و سند چشم اندازی که حرکت پیشرفت کشور را تا سال ۱۴۰۴ مشخص کرده، همه قله های برجسته ای هستند که معارضان جمهوری اسلامی می خواهند با القای سیاه نمایی و بن بست، آنها را به نقاط ضعف و یأس تبدیل کنند. (۱)

رهنمودهای مقام معظم رهبری در دیدار با فرهیختگان و شعرای جوان:

حوادث اخیر قبل و بعد از انتخابات در کشور مانند یک رزمایش، موجب آشکار شدن نقاط ضعف و قوت و در مجموع یک نعمت بزرگ بود. یک انسان هنری و فرهنگی وظیفه سنگین و خطیر بازگویی حقیقت و «تبیین و تبلیغ» را بر عهده دارد و باید برای درک حقیقت، تلاش و مجاهدت کند چرا که در حوادث فتنه گون، شناخت عرصه و اطراف آن و تشخیص «مهاجم و مدافع» و «دوست و دشمن» دشوار است.

بصیرت، لازمه تشخیص و شناخت عرصه و میدان بوده و اهل فرهنگ و ادب گوشه ای از حرکت عظیم و مستمر انقلاب اسلامی هستند که باید آنچه را به عنوان حقیقت می فهمند با فصاحت و بلاغت، بیان کنند چرا که با شیوه سیاستمداران نمی توان در عالم فرهنگ حرکت کرد بلکه باید با تبیین و رساندن حقایق، گره گشایی کرد.

وقتی انسان، تجهیز، صف آرایی، دهان های با حقد و غضب گشوده شده و دندان های با غیظ فشرده شده علیه انقلاب، امام خمینی و آرمان های نظام اسلامی را می بیند وجود این جنگ نرم را باور می کند هرچند ممکن است عده ای اینها را نبینند.

در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به میدان آورد تا اثر گذار شود. (۲)

چنانچه دولتمردان بخواهند در راستای تحقق فرمایشات رهبری به عنوان یک ایرانی دغدغه مند و سرباز ولایی، گامی مؤثر بردارند بایستی مراحل زیر را به صورتی هدفمند طی نمایند:

۱٫ داشتن کانال های چند گانه ارتباطی داخلی و خارجی؛

۲٫ حرکتی آرام، پراکنده و مداوم در جهت تسخیر افکار عمومی توسط رسانه های همراه و همگام با مردم (نه رسانه ای که قصد مدیریت افکار را داشته باشد)؛

۳٫ ایجاد گفتمان های خبری- رسانه ای در خارج و داخل به زبان های مختلف؛

۴٫ توجه به طراحی و انعکاس برنامه هایی که تفکر جهانی شدن از محلی شدن را منعکس کند (جهانی شدن برنامه ها؛ باید از پنجره خارج به داخل نگریست نه از پنجره داخل به خارج)؛

۵٫ اعلام برنامه ها و اصول کلی اجرایی و تشریح دیدگاه ها در مورد مسائل حساس جهانی و منطقه ای و معرفی تیم اجرایی سیاست خارجی مشخص جهت تبیین آنها.

قرآن کریم می فرماید: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» (۳) یعنی وقتی دشمنان با شما وارد جنگ شدند، شما هم با آنها مقابله به مثل کنید. اگر جنگ، جنگ نظامی است باید از طریق نظامی وارد شد؛ «و أعدوا لهم ما استطعتم من قوه». (۴) اگر جنگ، جنگ اقتصادی است، به همان شیوه و اگر جنگ فرهنگی و فکری است باید مقابل به مثل ما هم به همان صورت شکل بگیرد. بنابراین در کنار موارد پیش گفته و شاید به عنوان یک محور اساسی، باید برای مقابله به مثل هم با همان شیوه های فکری- فرهنگی و تقویت افکار سالم در ضمیر جامعه اقدام کرد. تلاش برای تقویت روز به روز باورهای سالم، هجمه های فرهنگی و نرم را نیز خنثی خواهد کرد.

باید این نکته را در نظر داشته باشیم که چون قشر دانشگاهی بیشتر با مقوله فکر و فرهنگ ارتباط دارد، در جنگ نرم دشمن نیز این قشر در اولویت های بالای آنها قرار می گیرد. حال اگر در قشر تجار، بازرگانان و… وارد شویم، مباحث اقتصادی و جنگ اقتصادی همچون تحریم و… بیشتر مدنظر است و مباحث ایدئولوژیک و فکری چندان موضوعیت پیدا نمی کند. بنابراین دانشگاهیان که بیشتر با دانش، کتاب، ایدئولوژی، فرهنگ و… سر و کار دارند، مخاطب و هدف اصلی دشمن در جنگ نرم هستند.

نقش روشنگر اساتید دانشگاه در مقابله با جنگ نرم برای دانشجویان بسیار اساسی است. استادان دانشگاه می توانند ادراک مناسب از وضعیت موجود را به دانشجویان خود منتقل کنند. بدون شک اگر دشمنان ما از جمله آمریکا و اسراییل، حرف های جذابی می زنند، دلشان برای این کشور نسوخته یا به دنبال منافع ملی ما نیستند. نتیجه توجه آنها به کشورهای خاورمیانه را می توان در عراق و افغانستان مشاهده کرد؛ بنابراین جذابیت های ظاهری که در قالب القائات دشمن ایجاد می شود، باید توسط اساتید برای دانشجویان کالبد شکافی شود.

 

نتیجه گیری

 

هر چند انقلاب اسلامی در نیل به آرمان های خود مسیر پرفراز و نشیبی را پشت سر نهاده است، اما امروزه نحوه آرایش پیچیده نظام سلطه سرمایه داری اقتضا می کند نظام جمهوری اسلامی ایران واکنش هوشمندانه تری را اتخاذ نماید. با توجه به راهبرد جنگ نرمی که ابعاد و مؤلفه های آن در این تحقیق، بازشناسی و تعریف شد، به طور مقتضی باید نقاط آسیب احتمالی در حوزه جنگ نرم در زمینه های مدیریتی و اقتصادی و هنری به طور جدی بررسی و تدابیر و تمهیدات لازم تدوین شود.

از دیگر سو، ضمن احصای فرصت های داخلی، نقاط آسیب جبهه دشمن نیز شناسایی و زمینه تدارک اقدامات آفندی در خصوص جنگ نرم مهیا شود. فتنه حوادث پس از انتخابات نشان داد آنچه باید مورد توجه نخبگان سیاسی جامعه قرار گیرد مسئله بصیرت است که بارها در کلام رهبری متبلور شده، چرا که گاهی در جنگ نرم با همه نخبگی و فراستی که افراد از خود نشان می دهند، فریب پیچیدگی طرح دشمن را می خورند و وارد گردونه ای می شوند که زیان جبران ناپذیری به بدنه نظام اسلامی وارد می کند.

امروزه استفاده از قدرت نرم برای تأمین منافع ملی و تمامیت ارضی کشور، ضروری و مراقبت از کشور در برابر تهدید نرم، حیاتی است. استفاده از قدرت نرم علیه تمامیت ارضی، استقلال و هویت ملی کشور تنها در شرایط ضعف نظام اتفاق نمی افتد بلکه در «پیروزی های خیره کننده» نیز دیده می شود؛ از این رو رهبر معظم انقلاب اسلامی برای خنثی کردن تهدیدهای دشمن، دانشجویان، اساتید دانشگاه ها و هنرمندان را به میدان فراخوانده اند. در جنگ نرم دشمن از ادبیات خاص یعنی «تاریک نشان دادن آینده» استفاده می کند و با ایجاد شک و تردید در اصول و دستاوردها تلاش می کند مردم را دچار ترس و اضطراب کند و نیروهای اصلی را خسته نماید. رهبر معظم انقلاب اسلامی، برای خنثی شدن این ترفند به اساتید دانشگاه ها فرمودند: «لازم نیست شما از افراد نام ببرید ولی لازم است که به دانشجویان امید بدهید تا دستاوردهای بزرگ کشورشان را کوچک نبینند». در جنگ نرم، از «احساسات» و «مظلوم گرایی» به عنوان چاشنی اقدامات خطرناک استفاده می شود. در این میدان آن دسته از نیروهای جوان که به دلیل برخورداری از هوشیاری سیاسی، دست فتنه گران را می خوانند وظیفه ای مهم بر عهده دارند. رهبر معظم انقلاب با تأکید بر رسالت دانشجویان به عنوان «افسران جوان» و اساتید دانشگاه به عنوان «فرماندهان خودی جبهه نرم» مسئولیت آنان را یادآور شدند.

جنگ نرم، صحنه رویارویی دروغ های بزرگ با واقعیت های تردید ناپذیر است. در این جنگ کافی است که هواداران جبهه حق بیدار باشند و بیکار ننشینند چرا که زبان حق همیشه مؤلف مؤثرتر از زبان باطل است.

 

پی نوشت ها :

۱- برای مطالعه بیشتر در مورد جزییات این دیدار رک:

۸۹۴۷ http://www.farsi.khamenei.ir/news-content?id =

2- برای مطالعه بیشتر رک:

Htm#other302 .3/880616 http://www.kayhannews.ir//

3- قرآن کریم، ۱۹۴/۲

۴- قرآن کریم، ۶۰/۸

 

بررسی دلایل شکست سدها در جنوب شرق کشور

 

با آغاز فصل بهار استانهای جنوب شرق کشور شاهد شکست متوالی سدها بودند که در نتیجه سیلابهای بزرگ در استانهای کرمان و یزد رخ داد که هر یک ضمن هدر رفت آب در اوج خشکسالی خسارات میلیاردی نیز به جای گذاشت.

سال جاری با سه خبر پی در پی شکست سد که در طول یک هفته اتفاق افتاد آغاز شد، اولین سد در نزدیکی شهر راین با ظرفیت 1.5 میلیون مترمکعب از جنس خاکی ناهمگن به دلیل نقص در دریچه تحتانی دچار مشکل شد و و پس از شکست دریچه سد حجم عظیمی از آب به مناطق پائین دست سد سرازیر شد.

 

هر چند این امر در روز 13 فروردین ماه روی داد اما دقیقا چند ساعت مانده به حضور گردشگران از ورود مردم به مناطق پائین دست سد جلوگیری شد این بزرگترین حادثه از نوع خود در سال جاری بود که علیرغم خسارات سنگین به بخش راهها، کشاورزی و در محاصره سیل قرار گرفتن شش روستا و ریشه کن شدن هزاران درخت بارور خوشبختانه هیچ تلفات جانی در بر نداشت.

 

چنار منشاد یزد شکست/ فرسودگی دلیل تخریب سد

 اما این حادثه آخرین مورد شکست سد نبود و این بار در یزد سد خاکی "چنار منشاد" دچار سانحه شد و همان رخ داد که در بخش راین کرمان روی داد و خسارات سنگینی را به بخش کشاورزی وارد کرد.

 این سد سه هزار متر مکعبی که بعد از سالها خشکسالی تکمیل ظرفیت شده بود نیز چند روز بعد از حادثه نخست شکست و هزاران مترمکعب آب به دشتهای پائین دست سرازیر شد.

 اما این بار دریچه تحتانی در کار نبود بلکه اعلام شد که این سد به دلیل فرسودگی و سرریز شدن آب دچار شکست شده است.

 هر چند در این سانحه میزان خسارات به صورت ریالی و جداگانه اعلام نشد اما از سوی فرماندار مهریز حجم خسارات بر اثر بروز سیلاب گسترده گزارش شد.

 باغهای کشاورزی، راهها، معابر، قنوات و جاده های پائین دست دچار خسارت شدید شدند.

 سد مدوارت سوراخ شد و سدهای پائین دست مملو از گل و لای شد

 اما داستان سدهای جنوبشرق کشور به اینجا ختم نشد بلکه چهارشنبه هفته گذشته سد مدوارات در شهرستان شهربابک از توابع کرمان نیز سوراخ شد!

 این بار هم پس از تجمع سیلاب پشت این سد که برای ذخیره آب و مهار سیلابهای احداث شده بود حفره ای بزرگ در سد ایجاد شود.

 این سد که سنگ و سیمان ساخته شده بود پنج هزار متر مکعب حجم داشت.

 سوراخ شدن این سد نیز در سومین حادثه تلفات جانی در برنداشت اما 300 میلیون تومان به امکانات پائین دست سد خسارت وارد کرد.

 حجم خسارات این سد تا حدی گزارش شد که سه بند خاکی در مسیر سیلاب از گل و لای لبریز شدند.

 از سوی دیگر امکانات کشاورزان در مسیر سیلاب دچار خسارت شدید شد و به این ترتیب هفته شکست سدها در استانهای کرمان و یزد به اتمام رسید.

 

سیلاب و عدم نظارت و کارشناسی در هنگام ساخت دلیل شکست سدها

 

اما بررسی در خصوص دلایل شکست و یا نقص فنی در این سه سد نتیجه فنی یکسانی را نمایان نمی کند و تنها می توان به یک نکته رسید و آن نیز عدم کارشناسی مناسب در زمان احداث سد و در مرحله دوم عدم کنترل و نظارت دقیق سد در زمان بروز سیلاب و همچنین کنترل کیفیت اجزا مختلف سازه است.

 به دلیل نوع ساخت متفاوت این سدها دلایل بروز حادثه در هر سازه را جداگانه مورد تحلیل بررسی قرار می دهیم.

 

سد راین نباید آبگیری می شد/ دریچه تحتانی پاشنه آشیل سد راین

 

در سد راین که ساخت آن از سال 85 عملا توسط جهاد کشاورزی استان کرمان آغاز شده است به سادگی می توان نقص فنی در دریچه تحتانی سد را دلیل اصلی بروز سیلاب دانست.

 اما نباید در این میان از سهل انگاری صورت گرفته در خصوص آبگیری سد نیز چشم پوشی کرد هر چند که حجم قابل توجهی از این آب به دلیل سیلاب روز قبل از حادثه بوده است که حجم آب موجود در سد را به یکباره افزایش داده است.

 به سادگی با بررسی هواشناسی و با توجه به بارشها مسئولان این سد می توانستند ورود این حجم از آب را پیش بینی کنند.

 قبل از سیلاب هم آب موجود در سد 20 درصد ظرفیت اسمی سد بوده است که این ظرفیت نیز 1.5 میلیون مترمکعب اعلام شد.

 نکته قابل توجه این است که سد راین تحویل موقت شده بود است و هر چند قرار بوده که در بهمن ماه سال 90 به بهره برداری برسد اما بعد از کارشناسی های صورت گرفته در همان زمان مشخص شده بود که دریچه تحتانی تحمل فشار حجم آب پشت سد را ندارد با این وجود گفته می شود به دلیل ورود تدریجی آب به سد حجم این سازه به 20 درصد ظرفیت رسیده و سیلاب شب قبل از حادثه نیز که در پشت سد جمع شده بوده است فشار بر دریچه را افزایش داده و در نهایت ساعت 4 صبح 13 فروردین دریچه سد از جا کنده شده و آب پشت سد به یکباره در مسیر رودخانه سرازیر شده است گفته می شود اگر این سد در حداکثر ظرفیت اسمی خود قرار داشت سیل شهر راین را نیز در بر می گرفت.

 

خشکسالی سد یزد را فرسوده کرد/ احتمال تکرار حادثه در سدهای خاکی مناطق کم باران

 

اما ماجرا در سد "چنار منشاد" استان یزد که چند روز بعد از نخستین حادثه از این نوع روی داد از نوع دیگر است، در همان ابتدا دلیل بروز شکست در این سد سه هزار مترمکعبی فرسودگی سد خاکی اعلام شد.

 کارشناسان در خصوص دلایل بروز این حادثه نیز دو بعد مختلف را مطرح کرده اند در ابتدا فرسودگی و مشکلات سازه این سد خاکی مطرح شد و عامل دیگر بروز سیلاب ناگهانی و سرریز شدن سد دلیل شکست چنار منشاد عنوان شده است.

 هر چند مسئولان در توجیه دلیل شکست سد در ابتدا نام سد را از این سازه ها برداشته نام سیل بند را بر آنها می گذارند باید عنوان کرد که این سدها با هزاران مترمکعب آب که به طور معمول در بالا دست روستاها بنا شده اند به سادگی می توانند خسارات هنگفتی را به جای بگذارند و اینکه این سدها نیز خسارت جانی نداشته اند تنها باید سپاسگذار این امر باشیم که هر سه سد در نیمه شب دچار حادثه شده اند.

 در این میان سد چنار منشاد نیز بر اثر سیلاب نیمه شب سرریز می شود و سازه این سد که توان تحمل این حجم آب را نداشته است به یکباره می شکند.

 نکته نگران کننده در خصوص سدهای خاکی از نوع همگن و غیر همگن که طی سالهای گذشته در مناطق کویری که طی سالهای اخیر نیز شاهد خشکسالی بوده اند این است که به دلیل خشکسالی و آبگیری نشدن این سدها به مدت طولانی به تدریج این سدها دچار فرسودگی شده اند و احتمال بروز مشکل مجدد در سدهای خاکی از این نوع با آغاز بارشها در فصل بهار و آبگیری آنها همچنان وجود دارد و مسئولان باید به صورت جدی در استانهای مختلف در این خصوص چاره اندیشی کنند.

 نکته خوشحال کننده در خصوص سد یزد نیز این است که این سد خاکی نیز که بر روی یک منطقه گردشگری احداث شده نیز تلفات جانی نداشته است.

 اما در آخرین حادثه سد مدوارات در شهرستان شهربابک از توابع استان کرمان دچار سانحه شد.

 

سوراخهای سد مدوارات را کسی ندیده بود/ سهل انگاری در ساخت سد

 

این سد نیز که مسئولان سعی کردند از آن به عنوان بند سنگی و سیمانی نام ببرند پنج هزار مترمکعب ذخیره اسمی دارد.
جالب اینکه این سد نه نقص فنی پیدا کرد و نه شکست بلکه سد سوراخ شد!  سد مدوارات نیمه شب چهارشنبه هفته گذشته پس از بروز سیلاب و آبگیری کامل دچار حادثه شد.   گفته می شود که در زمان ساخت این سد چند حفره در سد وجود داشته است که به دلیل پر شدن از شن دیده نشده اند و پس از افزایش فشار بر سد این سوراخها باز شده و آب با سرعت 300 لیتر در ثانیه از آنها خارج شده و در مسیر رودخانه سرازیر شده است که به سادگی می توان بی توجهی به اصول ساخت را در زمان احداث در حادثه این سد دخیل دانست.

 

نکات مشترک سدهای سه گانه

 

در هر سه حادثه دو نکته مشترک وجود دارد سانحه در نیمه های شب رخ داده که همین امر از بروز تلفات انسانی جلوگیری کرده است و از سوی دیگر در هر سه مورد سدها بعد از بروز سیلاب دچار مشکل شده اند.

 با توجه به خشکسالی سالهای اخیر در استانهای شرقی کشور از جمله کرمان، یزد، سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی دولت برای رفع مشکل کم آبی تصمیم به استحصال روان آبها گرفته است و در این راستا نیز هزینه های زیادی شده است.

 دلیل این امر هم این است که بعد از خشکسالی کشاورزان و مصرف کنندگان آب برای تامین نیاز خود به استفاده از آبهای زیر سطحی روی آوردند و نتیجه آن هم کاهش شدید سطح آبهای زیر زمینی شد.

 لزوم بررسی استحکام سدهای با ظرفیت کم

  با ساخت این سدها در مناطق مختلف به خصوص مناطق روستایی سعی شده است ضمن ذخیره این آبهای سفره های آب زیر زمینی نیز به نوعی تغذیه شوند.  تعدد این سدها در مناطق مختلف این حساسیت را ایجاد می کند که آیا استانداردهای لازم در ساخت آنها انجام شده است. با توجه به اینکه از ساخت برخی از این سدها چند سال می گذرد به دلیل عدم بارش باران تاکنون بسیاری از آنها در مناطق شامل خشکسالی آبگیری صد درصد ظرفیت نشده اند اما با آغاز بارشهای قابل قبول در بهار سال جاری و بروز سیلاب آب در پشت برخی از این سدها جمع شده است که در اینجا بحث استحکام سدها مطرح می شود و باید با برنامه ریزی ویژه توسط ادارات متولی این سدها که اکثرا منابع طبیعی و جهاد کشاورزی هستند بررسیهای کارشناسی در خصوص استحکام آنها صورت گیرد.

 این درحالی است که علم رفتار شناسی سدها با توجه به حساسیت موجود در ساخت آنها طی سالهای اخیر مورد توجه ویژه کارشناسان این عرصه قرار گرفته و به علت بالا بودن هزینه ساختمان سدها و نیز شدت وخامت عواقب ناشی از ناپایداری سدها، مسئله حفاظت و نگهداری و ارزیابی مستمر پایداری سدها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. 

 اما با توجه به این واقعیت که افزایش ضریب ایمنی در پروژه ها، متناسب با افزایش صعودی هزینه هایی را در بر دارد، تضمین وضعیت پایداری سد در کلیه مراحل طراحی، اجرا و بهره برداری ضروری است.

 بسیاری از سدها در بالادست آبادی ها و یا شهرهای پرجمعیت بنا شده که عدم ایمنی آنها منجر به خطرها و تلفات جبران ناپذیری خواهند شد در غیر این صورت نیز، با توجه به وابستگی شدید جامعه و صنعت به آب، تضمین امکان بهره برداری منظم و درازمدت از سدها حایز اهمیت است و هرگونه اقدامی به منظور حفظ پایداری و کارآیی آنها امری اجتناب ناپذیر است.

 

آمار عملکرد سدها بیانگر این واقعیت است که یک درصد سدها ناپایدار هستند.

 

از عوامل ناپایداری سدها می توان هجوم ناگهانی آب به بدنه سد، افت ناهمسان کیفیت پی و مصالح سد، فشار بالابرنده آب در پی، شکست سازه ای در بدنه سد را نام برد.

  بسیاری از این پدیده ها به مرور زمان و بطور طبیعی تداوم یافته و صورت می پذیرد، چنانکه نمی توان روند گسترش آن را به وسیله بازرسی چشمی تشخیص داد اما معمولا، رفتارنگاری مداوم تشخیص به موقع هرگونه نقص و پدیده های منفی که ممکن است به گسیختگی منجر شود را امکان پذیر می سازد.

 آمار ناپایداری سدها همچنین نشان می دهد که بیشترین تعداد خرابی سدها به ترتیب مربوط به سدهای خاکی، وزنی، سنگریزه ای، چند قوسی و قوسی است.

 در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که اکثر سدهایی که در دشتهای کرمان و یزد برای استحصال آبهای سطحی بنا شده اند از نوع اول و دوم هستند که نگاه دقیق نظارتی و کنترلی مسئولان را می طلبند.

 

در مواجهه با تغییرات ناگزیر؛ ایران نو، خاورمیانه نو، چالش‌های نو

 

همیشه غرب، مدتی جمهوری آذربایجان، چند هفته ترکیه و چند صباحی چالش با رژیم های عربی حوزه خلیج فارس. ایران در دوره جدید خود و خاورمیانه، برای تعامل با همسایگانش چه برنامه ای دارد؟

 

اغلب تحلیلگران داخلی و به خصوص نزدیکان به جریان اصولگرا بر این باورند که پایه و مبنای چالش های جمهوری اسلامی با غرب و حتی برخی همسایگان مسلمانش، پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و رشد جریان اسلام گرایی شیعی در منطقه از این تاریخ به بعد بوده است. اغلب کارشناسان نیز وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله و حمایت قدرت های غربی از رژیم صدام حسین را ناشی از همین مساله می دانند و می گویند چنانچه مشکلات ایران و عراق بر سر تعیین خطوط مرزی بود، چرا صدام پیش از انقلاب 57 و در زمان محمدرضا پهلوی به ایران حمله نکرد؟ البته در این میان پاسخی هم وجود دارد و آن اینکه رژیم پهلوی در اواخر عمرش با وجود چالش هایی که با امریکا و بریتانیا پیدا کرده بود و دیگر از پشتیبانی بی حد و خصر آنها برخوردار نبود، همچنان مقتدرترین حکومت منطقه به حساب می آمد و صدام فکر رویارویی با ارتش قوی و ایران ثروتمند آن زمان را به ذهنش راه نمی داد. پس از انقلاب، صدام تصور کرد که با فروپاشی رژیم پهلوی و روی کار آمدن نظام نوپای جمهوری اسلامی، شرایط مهیاست و می تواند آمال عربی خود را جامه عمل بپوشاند و رهبری خود را در جهان عرب تثبیت و تحمیل کند.

پس از انقلاب، ایران از یکسو افکار عمومی ملل تحت سلطه را به خود جلب کرد و هم پیمان ها و رهروانی پیدا کرد و در سوی دیگر، حمایت برخی دولت ها و قدرت ها نیز از آن کنار رفت. ایران به امریکا و مجموع ابرقدرت های شرق و غرب به عنوان دشمنان استقلال و آزادی خود نگاه کرد و غرب نیز به ایران به چشم خاری در گلو نگریست که می توانست اوضاع منطقه را دگرگون کند و با اثرگذاری بر افکار عمومی کشورهای مسلمان، الگویی از تغییر نظام های سیاسی مستقر به سمت دولت هایی شبه سوسیالیستی و انقلابی به دست دهد.

ایران جدید که با شعار "نه شرقی نه غربی" کار خود را شروع کرده بود، در جنگ تحمیلی با مجموعه ای از مخاصمان پیدا و پنهان می جنگید که با تمایلاتی متفاوت به هم پیوسته بودند تا بلکه این نهال نورس را از بن قطع کنند و مانع شکل گیری پارادایمی نوین در خاورمیانه شوند. آن زمان بیم از پیوستن ایران به بلوک شرق و تقویت نظام کمونیسم نیز از دغدغه های جهان سرمایه داری به شمار می رفت و روی همین اصل، دشمنی با ایران و تلاش در جهت کودتا یا سرنگونی جمهوری اسلامی جزو برنامه های آنها به شمار می رفت.

می توان گفت جز سوریه، سایر کشورهای عرب خاورمیانه در جریان جنگ تحمیلی، امید به جاه طلبی و شهوت نژادپرستانه صدام حسین بسته بودند تا جلو پیشرفت اندیشه و الگوی جمهوری اسلامی را در منطقه بگیرد و خاورمیانه پس از سقوط پهلوی را عاری از قدرت ایران و چه بسا یک قدرت مبتنی بر روحانیت شیعه ببینند. ایران از جنگ به سلامت بیرون آمد و خیلی زود صلابتی سیاسی به دست آورد و با منظم کردن اوضاع داخلی خود، قدم به مسیر سازندگی و توسعه گذاشت.

دوران سازندگی و توسعه، دوران بهبود و ترمیم روابط با جهان خارج هم بود. دولت هاشمی رفسنجانی ضمن نشان دادن علاقه خود به تعامل با کشورهای اروپایی، روابط خود را با همسایگان آسیایی استحکام بخشید. در دوره او حتی مکاتباتی نیز با دولت صدام حسین با هدف تبادل اسرا، پایان خصومت ها و سهولت رفت و آمدهای تجاری و دیپلماتیک به انجام رسید.

دولت هاشمی رفسنجانی نه فقط در حوزه اقتصاد و احداث زیرساخت ها و صنایع جدید، بلکه از جهت آغاز یک دیپلماسی معتدل با رویکرد انقلابی نیز موفق عمل کرد و برای اولین بار در زمان پس از انقلاب، تجربیات و تحولاتی را پشت سر گذاشت. هاشمی رفسنجانی تصمیم داشت الگویی از روند توسعه مالزی و دولتمداری ماهاتیر محمد را در ایران پیاده کند. برنامه ها و طرح هایی که از زمان دولت هاشمی برای پیشرفت و آبادانی ایران ریخته شد، مبتنی بر الگوی سرمایه داری دولتی (با کنترل و هدایتگری دولت) بود که طبق پیش بینی ها تا پایان دولت سیدمحمد خاتمی دنبال شد.

با پایان عمر دولت اصلاحات، عمر سیاست ورزی و توسعه از جنس تفکر و تدبیر هاشمی رفسنجانی نیز به اتمام رسید و ایران به مسیری جدید گام گذاشت. بسیاری بر آن هستند که دوره محمود احمدی نژاد دوره حذف جریان فکری پیشین و تغییر نگرش و نحوه تعامل با جهان بوده است. در آستانه ورود احمدی نژاد به عرصه سیاست، کشمکش ها بر سر برنامه هسته ای ایران قدم به مرحله تازه ای گذاشته بود و ایران تصمیم داشت گویش و برخورد دیگری را در مواجهه با غرب اتخاذ کند.

هفت سال از روی کار آمدن تفکر جدید سیاسی و اقتصادی در پهنه قدرت ایران می گذرد و چالش های این کشور نیز در تعامل با جهان، دیگرگون و متحول شده است. اکنون دوره ای است که وزیر خارجه می گوید ایران قصدی برای قطع رابطه با بریتانیا ندارد و همه چیز براساس رفتارهای متقابل تعیین می شود. دوره ای انقلابی است که بار دیگر حمله ای به یکی از سفارتخانه های قدرت های غربی صورت گرفته و فشارهای سیاسی و اقتصادی به بهانه توسعه برنامه هسته ای ایران به قدری افزایش یافته که آن را با فشارها و تنگناهای زمان جنگ قیاس می کنند. دوره ای است که رژیم های عربی حاشیه خلیج فارس بار دیگر به ایران هراسی دامن می زنند و خود را تا بن دندان مجهز می کنند و با غرب همراه و همدست شده اند و روزی نیست که اتهامی روانه ایران نکنند. دوره ای است که به قول رسانه ها، چند ساعت مذاکره هسته ای می تواند بازار را تکان دهد و در روز باران سیل آسای تهران، بهای ارز و سکه را شناور کند.

در هفته های اخیر، پس از بگومگویی مختصر با دولت ترکیه درخصوص حمایتش از مخالفان دولت سوریه، نمایندگان ایران به استانبول رفتند و گفتگوهایی برای رفع ابهام ها و تحریم ها صورت دادند که ظاهرا جز اسرائیل، همه طرف ها را راضی کرده است. در شرایطی که همه حواس ها معطوف نشست ایران و 1+5 بود، سفر محمود احمدی نژاد به جزیره ابوموسی، کشورهای جنوبی خلیج فارس را برآشفته و صورتشان را گلگون ساخته است. پس از آن سفیر عربستان به وضعیت ناگوار تعدادی از اتباع ایرانی در زندان شهر دمام، به وزارت خارجه ایران احضار شده و سفیر ایران در امارات نیز به دلیل اعتراض به آنچه سفر تحریک آمیز احمدی نژاد به ابوموسی خوانده شده، به وزارت خارجه امارات فراخوانده شده. اماراتی ها با ادعای حاکمیت شان بر این جزیره اعلام کرده اند که ایران به نقض حاکمیت ایشان پرداخته و توافقات دو طرف را نادیده گرفته است! امارات همچنین خواستار حل مساله جزایر سه گانه از طریق گفتگوهای دو جانبه یا مراجعه به دادگاه لاهه شده است.

با نگاهی به آنچه در ماه های گذشته در جریان روابط ایران و عربستان، ایران و بحرین، ایران و آذربایجان، ایران و ترکیه و نیز روابط با اروپا پیش آمده است، می توان گفت که شرایط امروز نسبت به زمان های دورتر موقعیت دشوارتری را پیش روی دست اندرکاران سیاست خارجی گذاشته است. از طرف دیگر، وقوع تغییرات بنیادین در خاورمیانه، تحولات در قرائت های حقوقی شورای امنیت و سازمان ملل، رشد قدرت های نوظهور و پیوستگی روزافزون دولت ها به یکدیگر از طریق نظام های مالی و اتحادیه های منطقه ای و...، ضرورت های جدیدی را در حوزه رفتار و عمل می طلبد که باید دید تا چه اندازه و چه زمان به تحقق می پیوندد. بی تردید تغییر یا عدم تغییر در این مسیر، بر چگونگی زیستن در چنین جهانی اثرات کوتاه و درازمدت خواهد داشت.

 

جنگ نرم و رویارویی انقلاب اسلامی با رویکردهای ستیزه جویانه غرب علیه ایران(۲)

 

جنگ نرم و دیپلماسی عمومی غرب

از آنجایی که بخش قابل توجهی از عملیات روانی غرب معطوف به افکار عمومی توده مردم جهان اسلام است، تلاش های تبلیغاتی غرب برای این گروه در سطح چند فن و تکنیک نفوذ و مجاب سازی محدود نمانده است. غربی ها درصدد تغییر بنیادی باورها، الگوهای رفتاری، نگرش و سبک زندگی مردم کشورهای اسلامی هستند. به تغییر هرت (۱) آمریکا در پی ایجاد فرهنگ نوین در جهان اسلام است. (۲)

زمانی که گسست های فرهنگی در جهان اسلام شکل بگیرد، طبیعی است که جلوه هایی از افول مقاومت را مشاهده خواهیم کرد. در قرن هجدهم و نوزدهم، انگلستان برای ایجاد تفرقه در کشورهای اسلامی، درصدد تجزیه سیاسی، ایدئولوژیک، فرهنگی و استراتژیک آنان بود. چنین الگویی، هم اکنون با تغییرات قابل توجه محتوایی همراه شده است. آنچه را انگلستان با عنوان «تفرقه بینداز و حکومت کن» (۳) به کار گرفت، آمریکایی ها در دوران موجود از طریق ایجاد موج های محتوایی برای انشعاب اجتماعی پیگیری می کنند.

در جریان فتنه پس از انتخابات که به سرکردگی برخی از خواص فریب خورده رخ داد، شاهد نشانه های بارزی از گسست ارزشی و فرهنگی بودیم. اگر آنچه در کشور بروز پیدا نمود مسئله انتخابی قلمداد نماییم بسیار ساده لوحانه اندیشیده ایم. شواهد نشان می دهد میزان فعالیت های تبلیغاتی و هنجارهای کشورهای غربی، طی سال های ۱۹۹۰ افزایش یافته است و متأسفانه بسیاری از این به اصطلاح نخبگان خود فروخته در این منجلاب غربی فرو رفتند و به تعبیر رهبر انقلاب در این آزمون بزرگ مردود شدند.

ماهیت رویکرد جدال های غرب در قبل و پس از جنگ سرد یکسان، اما دارای اهداف متفاوتی بوده است. در دوران نظام دو قطبی، اصلی ترین جدال استراتژیک فرهنگی کشورهای غربی علیه ایدئولوژی کمونیسم و اتحاد شوروی سابق صورت می پذیرفت. این جهت گیری ها موجب افزایش بحران در اندیشه های مارکسیستی و سوسیالیستی شد؛ همین امر به گسست فرهنگی و ایدئولوژیک در بین گروه های یاد شده منجر شد.

در دوران پس از جنگ سرد مراکز مطالعاتی زیادی در غرب وظیفه دارند تا جدال گرایی علیه کشورهای اسلامی را از طریق نرم افزارها و فرآیندهای غیر مستقیم پیگیری کنند. به طور کلی شواهد نشان می دهد که دیپلماسی عمومی علیه کشورهای جهان اسلام، جایگزین جنگ سرد فرهنگی شده است. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن۱۹ میلادی وقتی مدرنیته خود را به عنوان واقعیتی آشکار و غیرقابل اغماض بر مسلمانان تحمیل کرد، جهان اسلام با گفتمانی مواجه شد که در مقابل سیطره غرب، خویش را تعریف می کرد. کشورهای غربی، گفتمان مدرنیته را برای قطبی سازی نظام بین الملل به کار گرفتند. آنان ادبیات و جهت گیری سیاسی خود را در قالب یک تمدن ارایه کردند و از این منظر، زمینه را برای رسوخ ادبیات و هنجارهای غربی در کشورهای اسلامی فراهم آوردند. طبعاً نهادهای دینی و اجتماعی در کشورهای اسلامی با چنین فرآیندی مقابله کردند. در آن مقطع زمانی، اسلام گرایی بیش از آنکه ماهیت مبارزه جویی داشته باشند، در وضعیت مقاومت قرار داشت لیکن هم اکنون جهان اسلام با ابزارهای جهانی شدن، برای خلق «امتی واحد» تلاش می کند.

زمانی که قالب های گفتمانی اسلام گرایی، ماهیتی پویا و مقاومت گرا داشته باشند، طبیعی است که در برابر گفتمان های رقیب در فرآیندی مبارزه جویانه قرار گیرند. جهان غرب برای کاهش قابلیت جهان اسلام از الگوی تجزیه قالب های گفتمانی بهره می گیرد. الگوی دیپلماسی عمومی یکی از نشانه های محدودساز قابلیت استراتژیک گروه های اسلام گرای دارای ماهیت و جهت گیری مبارزه جویانه است. به طور کلی باید رسانه را ابزار دیپلماسی عمومی دانست. شکل های مختلفی از ابزارهای رسانه ای در این روند به کار گرفته شده اند. محور اصلی دیپلماسی عمومی در دوران موجود را می توان از طریق نهادهای استراتژیک آمریکایی قابل نقد و بررسی دانست.

برخی از متفکران اسلامی که از انجام اصلاحات در راستای غرب گرایی جانبداری می کنند، از پیش بینی هر گونه اسلام گرایی و فوران طغیان های خشونت آمیز بازمانده اند. رویکردهای احزاب سیاسی دوم خرداد در این چارچوب قابل بررسی هستند. از سوی دیگر، بخش دیگر جامعه اسلامی همواره نسبت به این گونه رویکردهای غرب محور واکنش نشان می دادند؛ این امر نشان می دهد که اسلام گرایی محور اصلی ادبیات اعتراضی علیه جلوه هایی از نوسازی غربی است. این گونه روندها که به اصطلاح مدرنیزه کردن جامعه نام گرفته اند بر اساس قالب های غربی طراحی شده اند. به این ترتیب، فرآیندهای معطوف به دیپلماسی عمومی، زمینه های لازم را برای حداکثر سازی انعطاف پذیری کشورهای اسلامی در برابر موج های نوسازی و مدرنیزاسیون غربی به وجود می آورد.

اجرایی سازی انقلاب های رنگین

در دهه اول قرن ۲۱ این الگو در ارتباط با کشورهایی که در حوزه منافع استراتژیک روسیه قرار داشتند، از سوی ایالات متحده به کار گرفته شد. هنگامی که این کشورها پیوندهای خویش را با روسیه از دست دادند و نسل جدیدی از سیاستمداران طرفدار غرب در نظام های حکومتی آنها را بر سریر قدرت نشستند، غرب نیز ترغیب شد که از الگوی انقلاب های رنگین برای تغییر ساختارشان و کمرنگ نمودن منافع روسیه در این منطقه استفاده نماید. بنابراین دستگاه تبلیغاتی و سیاستگذاری غرب، برای ایجاد دگرگونی سیاسی از طریق تغییر و جهت در افکار و آرای اندیشمندان و جوانان کشور هدف، تلاش فراوانی انجام داد.

در مورد جوامع اسلامی راهبرد آنان از سه مرحله تشکیل یافته است؛ در مرحله اول، غرب با استفاده از الگوی شبیخون فرهنگی و ارسال پیام ها، فیلم ها و تصاویر مستهجن و تحریک کننده سعی در تحت تأثیر قرار دادن جوانان و نوجوانان نمود. در مرحله دوم آنان تلاش نمودند تا با استفاده از مفاهیم و کار ویژه های عصر رنسانس همچون سکولاریسم، عقلانیت، آزادی بی حد و حصر بیان، نقد سنت گرایی و پرداختن به امور دنیا و روی برتافتن از جریانات ماهوی، زمینه های واکنشی اپوزیسیون و روشنفکران وابسته به خود را فراهم آوردند. پس از این و در مرحله آخر ضمن حمایت از این تغییر ایدئولوژی ها، مقدمات گسترش آشوب های سیاسی را در جوامع هدف پیاده کردند. منظور از جوامع هدف در اینجا کشورهایی می باشد که از قابلیت و قدرت مقاومت در برابر هنجارهای غربی و الگوهای دگرگون ساز ساختاری برخوردارند. (۴) طبیعی است که هر قدر این کشورها از قدرت مقاومت گرایانه نزولی، انسجام سیاسی و ساختاری محدود بهره ببرند، فشارهای بین المللی غرب افزایش خواهد یافت.

آمریکایی ها برای کاستن از بار مقاومتی جوامع اسلامی و به ویژه جمهوری اسلامی، سعی نمودند تا در این سال های اخیر ضمن کاستن راهبردهای مقاومت گرایانه ایران در منطقه، زمینه مواجهه برخی نیروهای اجتماعی وابسته به خویش را با حاکمیت فراهم آورند. این رهیافت غربی ها از طریق تزریق ایدئولوژی و ادبیات سیاسی جدید به فضای اجتماعی کشورهای اسلامی پیگیری می شود. (۵) رویکردهای مقابله جویانه در ایران با استفاده از ابزار رسانه و حضور سرویس های اطلاعاتی در طول ماه های قبل و پس از انتخابات و در راستای پروژه استحاله از درون نظام صورت گرفته است. روند تداومی این پروژه در بخش های زیادی از گزارش اوباما به کنگره در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۲ قابل مشاهده می باشد. (۶)

لاورنس دیویدسون، (۷) استاد دانشگاه وست چسبر، (۸) در مصاحبه با پایگاه اندیشه، حضور سرویس های غربی را در ایران در دو شکل مورد بررسی قرار داده است؛ حضور سخت و حضور نرم.

از منظر دیویدسون حضور سخت این سرویس ها به واسطه حمایت از گروه های ناراضی صورت می گیرد که به اقداماتی همچون ترور و خرابکاری دست می زنند، او معتقد است این حمایت (مادی و پولی) از طریق عملیات سری وزارت دفاع آمریکا و سازمان سیا انجام می گیرد. موارد مشابهی از این گونه رفتارها در کشورهای حوزه قفقاز که گرفتار انقلاب های رنگین شده بودند، قابل مشاهده بود.

این استاد دانشگاه تأکید می نماید که شکل دوم این حضور در ایران از الگوی برخورد نرم پیروی نموده است. در این الگو حمایت مالی از سوی یک سازمان دولتی آمریکا تحت عنوان «سازمان ملی اعطای دموکراسی» صورت می گیرد. البته او برای اثبات حرف هایش به یک جمله از مقام معظم رهبری اشاره می کند و می گوید:

من توجه شما را به اظهارات اخیر آیت الله خامنه ای جلب می کنم که گفت من رهبران حوادث اخیر را به همکاری با خارجی ها مانند آمریکا و انگلیس متهم نمی کنم زیرا این موضوع هنوز برای من اثبات نشده است. (۹)

این نشان می دهد که همکاری نکردن برخی از این افراد هم هنوز اثبات نشده است. دو رهیافتی که از سوی سران فتنه پس از انتخابات پیگیری می شد، تأکید بر القای حس ناامیدی و تقویت نگرش تردیدگونه مردم به ساز وکارهای اجرایی نظام و به ویژه دولت بود.

به این ترتیب به وضوح می توان گفت که القای حس ناامیدی نسبت به آینده از سوی برخی سران فتنه و با پشتیبانی ایالات متحده از جمله شرایطی است که قصد ایجاد زمینه های لازم برای تغییرات ساختاری را در درون نظام داشته است.

به هر میزان که کشورهای اسلامی در شرایط بیگانگی از ساخت های حکومتی و سنت های سیاسی قرار گیرند، طبعاً بسترهای لازم و مناسب برای دگرگونی اجتماعی مورد نظر غرب فراهم می شود؛ به همین دلیل آنها در تلاش اند تا زمینه رویارویی سیاسی و هنجاری از برخی به اصطلاح روشنفکران ایران را با گروه های ساختاری و حکومتی فراهم کنند. (۱۰)

طرفداران انقلاب های رنگارنگ در کشورهای اسلامی و به ویژه ایران، معتقدند که اهداف خود را از طریق ایجاد تردید نسبت به آموزه های ساختاری در بین گروه های اجتماعی پیگیری می کنند. در فتنه پس از انتخابات به کرات شاهد آن بودیم که استوانه های نظام اسلامی به وضوح منادی این هدف غربی ها قرار گرفتند و اصرار نمودند که در جامعه تردید به وجود آمده است. از این رو ادبیات سیاسی جدیدی در کشورهای اسلامی در حال ترویج است. تئوری گذار به دموکراسی را می توان از جمله موارد و مؤلفه هایی دانست که زمینه ساز ایجاد آموزه های جدید سیاسی در مقابله با اصولگرایی می باشد.

در یک جمع بندی کلی برای این بحث می توان گفت که الگوی انقلاب های رنگارنگ بر اساس تقویت نیروهایی انجام می گیرد که از یک سو نسبت به قالب های تئوریک دموکراسی غربی تأکید دارند و از سوی دیگر تمایل دارند از شکل بندی های سیاسی و ساختاری جامعه خود فاصله بگیرند. در این راستا مجموعه های تحلیلی، مراکز پژوهشی و نیز ساخت های امنیتی جهان غرب آموزه های خود را در قالب ادبیات سیاسی مدرن در اختیار مراکز اندیشه ای وابسته به خویش در داخل قرار داده اند.

پروفسور مولانا در وصف این کانون های وابسته می گوید:

آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در انقلاب های رنگی بر تبلیغات، جنگ های روانی، تهاجم رسانه ای، تشکل و بسیج افراد و گروه ها و احزاب تکیه می کنند. معماران و نقشه پردازان این گونه تحرکات به دنبال کسانی هستند که از صفات مشخصی برخوردار باشند: ۱٫ جاه طلبی و خودخواهی ۲٫قدرت طلبی و تکبر سیاسی ۳٫ ضعف در ایمان و باورها ۴٫ علاقه فراوان به ثروت ۵٫ حقارت در برابر قدرت آمریکا و اروپایی ها و نداشتن اعتماد به نفس ۶٫ تقلید و پذیرش الگوهای غرب. (۱۱)

 

پی نوشت ها :

T.F Hart-1

2004(Boston: McGraw-Hill), Cultural Diffusion, T.F Hart-2

Divide and Rule-3

4- ابراهیم متقی، همان، ص۱۹۳٫

۵- همان.

۶- خبرگزاری فارس، ۱۳۸۹/۲/۷٫:

 http://www.farsnews.com/

Lawerence Davidson-7

West Chester University-8

9- برای مطالعه بیشتر رک:

http://www.bashgah.net /modules.php?name=Articles&op=show&aid=

&query=2KzZhtqv INmG2 36120

10- ابراهیم متقی، همان، ص۱۹۴-۱۹۳٫

۱۱- حمید مولانا، «ظهور و سقوط کودتای مخملی»، ویژه نامه کودتای مخملی، تهران، معاونت پژوهشی و تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۸۸٫

 

عملیات روانی در فضای مجازی بر ضد ایران

 

«رونی» و «میشل»، عکس‌های کاربران اسراییلی و ایرانی از سراسر جهان و پیغام آن‌ها را پوستر کرده و در صفحه‌ی «فیسبوک» منتشر می‌کنند. گویی پیامشان به مردم ایران چنین است: ما از شمایی که «هسته‌ای» و «خطرناک» شده اید نمی‌هراسیم و با این که موجوداتی خطر آفرین هستید، اما این قدر خوبیم که دوستتان داریم!

طی ماه اخیر، زوج اسراییلی کمپینی برای ابراز محبت و دوستی به شهروندان ایرانی و مخالفت با جنگ به راه انداخته‌اند. رونی ایده‌ی خود را در ویدیوی کوتاهی که در تاریخ ۱۵ مارس در سایت «یوتیوب» به اشتراک گذاشته است، در پیامی اقدام به دعوت عمومی از مردم ایران و اسراییل جهت شرکت در فراخوان عمومی صلح و دوستی کرده است. «رونی» و «میشل» عکس‌های کاربران اسراییلی و ایرانی از سراسر جهان و پیغام آن‌ها را پوستر کرده و در صفحه‌ی «فیس‌بوک» این کمپین منتشر می‌کنند. تنها چند روز بعد از ویدیوی کوتاه رونی، صدها شهروند اسراییلی از عکس‌های خود پوسترهایی با پیام «مردم ایران، اسراییلی‌ها شما را دوست دارند» ساخته و در وبلاگ‌ها یا شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده‌اند.

کاربران ایرانی هم از همان شعار و قالب پوستر پیشنهادی رونی استفاده کردند و از سراسر دنیا شروع به انتشار پیغام دوستی خود خطاب به اسراییلی‌ها کردند. بعضی از آن‌ها نیز عکس و پیغام خود را برای رونی و همسرش میشل فرستادند. به ظاهر کاربران ایرانی در توضیح صفحه‌ی فیس‌بوکی به سه زبان فارسی، انگلیسی و عبری نوشته‌اند: «ایرانیان هرگز از اسراییلی‌ها نفرت ندارند.»

عملیات روانی به دو روش اعمال می‌شود. یکی تأسیس رسانه‌های ویژه و با اهداف تعریف شده و دیگری هدایت جریان رسانه‌های موجود در کشور یا در سطح جهان به سمت اهداف مطلوب. عملیات روانی اسراییل بر ضد ایران با استفاده از رادیو را شاید بتوان یکی از قدیمی‌ترین ابزارهای مورد استفاده‌ی اسراییل دانست که از سال ۱۹۵۸م. با عنوان «رادیو فارسی اسراییل»، فعالیت‌‌های خود را با هدف تحکیم روابط ایران و اسراییل آغاز کرده است. در زمان حاضر عملیات روانی اسراییل بر ضد ایران اغلب از راه شبکه‌های رادیویی با عنوان‌های «رادیو اسراییل» و همکاری با سایر شبکه‌ها و رسانه‌های آمریکایی نظیر «رادیو فردا» و «رادیو صدای آمریکا» و همین طور شبکه‌های تلویزیونی خبری دیگر که دقیقاً در راستای منافع دولت‌های غربی و در رأس آن‌ها آمریکا و اسراییل است، صورت می‌گیرد.

«رادیو پیام دوست» [۱] و تلویزیون مربوط به آن که توسط بهاییان در کوه «کرمل» واقع در فلسطین اشغالی اداره می‌شود نیز از این جمله است. از نظر مقام‌های رژیم صهیونیستی این رسانه‌ها باید افکار عمومی ایران را بر ضد نظام جمهوری اسلامی برانگیزانند و آنان را برای حمایت از اقدام‌های احتمالی اسراییل آماده نمایند.

در یک تحلیل انجام شده از برنامه‌های این شبکه‌ها (که می‌‌توان آن را به شبکه‌های تلویزیونی،ماهواره‌ی و شبکه‌های مجازی ضد ایران نیز تعمیم داد) مشخص شد که چندین موضوع داخلی بیش از همه مورد توجه آن‌ها قرار داشته است. این موضوعات عبارت‌اند از: «خدشه در صلح آمیز بودن پروژه‌ی هسته‌ای، مردمی نبودن حکومت، بی‌کفایتی مسؤولان کشور و جنگ قدرت بین مسؤولان کشور.» در واقع عملیات روانی رسانه‌ای اسراییل و آمریکا تلاش کرده است تا به مخاطبان خود القا کند که جمهوری اسلامی ایران به دنبال تسلیحات کشتار جمعی است و نیز فاقد مشروعیت است و توجهی به خواسته‌های مردمی ندارد، هم‌چنین مسؤولان ایرانی فاقد مهارت و توانایی کافی برای اداره‌ی کشور هستند و نیز مسؤولان بیش از آن که در پی تحقق خواسته‌‌های مردمی باشند، درگیر چالش و کشمکش با یک‌دیگر برای کسب قدرت سیاسی هستند. در بعد بین‌المللی نیز حمایت از تروریسم، تلاش برای تولید سلاح‌های هسته‌ای، مداخله در امور کشورهای دیگر و عامل تشنج در خاورمیانه، مهم‌ترین نکات مورد توجه رسانه‌های وابسته به اسراییل بوده است.

در خصوص استفاده از روش دوم نیز می‌توان به این جنبش اخیری که در فیس بوک راه اندازی شده است، اشاره کرد. این روش در پی به کار گرفتن مضامینی خاص در زمانی معین برای تأمین منظور و هدفی مشخص است. از نظر اصطلاحی، روش کیفیت انتقال موضوع با ابزار همان روش و تدبیر عملی مجری عملیات روانی برای رسیدن به هدف مورد نظراست.

روش‌ها وسیله‌ای برای رسیدن به هدف به شمار می‌رود و هر کسی، هر گروهی و هر نظامی با توجه به اوضاع خود ممکن است آن‌ها را به کار بگیرد. در عملیات روانی نیز روش‌های گوناگون و مؤثری هست که کاربران عملیات روانی با به کارگیری به موقع و مناسب یکی و یا ترکیبی از آن‌ها بر اساس حالات ذهنی و روانی مخاطبان، می‌توانند، افکار، اعتقادها، احساسات، تمایلات و رفتار مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهند.

بررسی اهداف شکل‌گیری این جنبش

جنبش‌های اجتماعی خاستگاه و اهداف خاص خود را دنبال می‌کنند، از این رو این سؤال مطرح می‌شود که هدف از به راه انداختن چنین جنبشی آن هم در مقطع زمانی که سردمداران رژیم صهیونیستی بر طبل جنگ با ایران می‌کوبند، چیست؟ در نگاه اول، نکات قابل توجهی در خصوص این جنبش مجازی قابل اشاره است که در زیر به آن می‌پردازیم:

1. حمایت از پروژه بی‌ثبات سازی: اولین هدف از به راه انداختن چنین پروژه‌ای، بی‌ثبات سازی در قالب شبکه‌سازی گسترده در فضای مجازی و سایبری است و اهدافی چون جمع‌آوری اطلاعات، جریان‌سازی و جنگ روانی بر ضد نظام جمهوری اسلامی ایران را در سر می‌پروراند. چرا که بار دیگر این سؤال را بر می‌انگیزد که آیا ایران مردم اسراییل را همانند مردم آمریکا دوست خود می‌داند و تنها با دولت‌های ایشان سر سازگاری ندارد یا ایران ملتی به نام ملت اسراییل را نیز به رسمیت نشناخته است و آیا این تنها دیدگاه حاکمیت ایران است یا ملت ایران نیز چنین دیدگاهی دارند؟

2. بهره‌گیری به عنوان ابزار مکمل: بهره‌گیری دشمن از شبکه‌های اجتماعی به ابزاری مکمل برای حاشیه‌سازی در جنگ نرم بر ضد جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده و به همین منظور عاملان این جریان برای تسهیل و تسریع در تحقق اهداف خویش از عملیات روانی در فضای مجازی، به دنبال جوّسازی روانی و شبکه سازی مجازی در جامعه هستند. چنان که در مورد نخست توضیح داده شد، واکنش جامعه‌ی ایران به این جنبش می‌تواند به عنوان میزانی برای سنجش میزان شکاف میان مردم و حاکمیت باشد.

3. هدایت افکار عمومی: اصلی‎ترین هدف دشمنان در استفاده از شبکه‌های اجتماعی هدایت و انحراف در افکار عمومی داخلی و خارجی است که به دنبال ایجاد تزلزل در باورهای ضد صهیونیستی جامعه و نیز تخطئه‌یاندیشه‌های مقاومتی در آحاد جامعه هستند. در همین راستا با ایجاد موجی از ناامنی و سردرگمی در مخاطبان برای پذیرش این که رهبران سیاسی بی‌توجه به نظرات و خواست اجتماعی ملت هستند.

از این روست که عملیات روانی، اقدامی روان‌شناسانه است که در زمان جنگ و صلح برای تأثیر گذاشتن بر نگرش و رفتار مخاطبان طرح‌ریزی و در راستای دست‌یابی به اهداف سیاسی دشمنان توسط مجریان و کارگزاران حرفه‌ای و آشنا به افکار عمومی دنبال می‌گردد که شامل اقدام‌های طرح‌ریزی شده به منظور تأثیر بر عواطف و عقاید روحیه‌یآحاد جامعه و تخریب و تضعیف سیاست‌های اعمالی و اعلامی رهبران سیاسی می‌باشد.

4. ایجاد جنبش اجتماعی: بر اساس قدرت و تأثیر نفوذ شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس بوک و تویتر یک طراح گرافیک بدون هرگونه سوابق مبارزاتی و سیاسی، توانسته یک موج ارتباطی و یک مجرا برای گفت‌وگو بین دو ملت فارغ از مناسبات رسمی و ادعاهای دولت مردان دو کشور بر ضد یک‌دیگر به وجود آورد. براین اساس طراحان و عناصر پشت صحنه امیدوارند که این حرکت در نهایت بتواند از یک فضای مجازی و فیس بوکی به جنبشی اجتماعی و عمل‌گرا بدل شده و در راستای منافع اسراییل، وارد عمل شود.

5. جنگ نرم همه جانبه بر ضد ایران: قدرت نظامی ایران برای کنترل حوزه‌یجغرافیایی گسترده از افغانستان، آذربایجان، عراق، ترکیه و نیز خلیج فارس، آمریکا، اسراییل و رژیم‌های عربی و غربی را نیز به وحشت انداخته است. به همین دلیل اذعان مقام‌های غربی به این که قدرت ایران از توانایی این کشور در به کارگیری نیروهای اجتماعی (قدرت نرم) ناشی می‌شود نه از قدرت سخت و سلاح‌های هسته‌ای، آنان را به این باور رسانده است: «هر گونه حمله بر ضد ایران بایستی بسیار وسیع‌تر از حمله یا «ضربه‌یاول» نظیر آنچه که در اسیراک عراق در سال ۱۹۸۱م. و یا حمله به تأسیسات سوریه که از سوی اسراییل اتفاق افتاده، باشد.»

6. تدوین و پیگیری دکترین جنگ اطلاعاتی: جنگ اطلاعاتی و سایبری‌ بخش ادامه‌دار پروژه‌یایران هراسی و نمودی از عملیات روانی و جنگ نرمی است که از سوی اسراییل و آمریکا بر ضد جمهوری اسلامی ایران حمایت و هدایت می‌شود. از این رو جنگ اطلاعاتی عبارت است از استفاده از شبکه‌های مجازی و الکترونیکی در جهت تضعیف باور عمومی و نیز القای تفکرات یأس و ناامیدی نسبت به آینده (این که ما به دنبال بمباران ایران نیستیم) و نیز تهدید و استفاده از سیاست چماق و هویج در این زمینه است.

دلایل شکل‌گیری جنبش‌های مجازی:

فروپاشی از درون: «نتانیاهو» نخست وزیر رژیم صهیونیستی در اظهار نظری به مقام‌های کاخ سفید توصیه کرده بود که برای از بین بردن مشروعیت داخلی جمهوری اسلامی ایران «لازم است از سایت‌های اجتماعی استفاده کنیم و با ارایه‌ی اطلاعات و هدایت مخالفان به آشوب‌های داخلی (نظیر آنچه در اغتشاشات سال ۱۳۸۸ در تهران مشاهده شد) دامن بزنیم.» [۲] در همین راستا رژیم صهیونیستی که همواره مخالف سرسخت برنامه‌ی هسته‌ای ایران بوده است، با اطلاع از هزینه‌ی بالای درگیری نظامی با ایران و نیز احتمال قریب به یقین شکست در مواجهه‌ینظامی با ایران به توسعه و افزایش هزینه در جنگ سایبری و تحریک افکار عمومی در فضای مجازی بر ضد ایران کرده است.

هراس از ایران هسته‌ای: وحشت رژیم صهیونیستی از وجود یک ایران هسته‌ای باعث شده است تا این رژیم عملیات‌های پرهزینه‌ای نظیر پروژه‌ی «ویروس استاکس‌نت» را کلید بزند. به نظر می‌رسد یکی از اهداف راه اندازی چنین کمپینی القای این اندیشه در ذهن مخاطبین است که «هسته‌ای شدن» وضعیت خطرناکی است اما ما از «شمایی که چنین خطرناک» شده‌اید، نمی‌هراسیم. از این رو مخاطب این بار در قبال باورهای پیشین خود که «انر‍ژی هسته‌ای» حقی مسلم و دست‌آوردی مثبت است، دچار سؤال و شبهه می‌شود.

توجه به جنگ نرم و کاهش ضریب شکست: ناظران سیاسی براین باورند که تفکر برخی مقام‌های اسراییل مبنی بر «درگیر نشدن اسراییل در عملیات‌های پر مخاطره بر ضد ایران» به دلیل باور آن‌ها مبنی بر افزایش ضریب شکست در این اقدام‌هاست. در حالی که با بهره‌مندی از ظرفیت شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های خبری می‌توان با هزینه‌یکم‌تر بیش‌ترین دست‌آورد را داشت. از این رو نگارنده معتقد است که جنبش فیس بوکی «اسراییلیان طرفدار ایران» و یا «ایرانیان طرفدار اسراییل» که به طرز مشکوکی و با تقارن زمانی اتفاق افتاده است، به طور مستقیم توسط سرویس‌های اطلاعاتی و دولت اسراییل ایجاد، هدایت و سازماندهی می‌شود.

سخن آخر

امروزه اسراییل و آمریکا برای مقابله با ایران راه کم هزینه‌تری را پیدا کرده‌اند که از آن با عنوان «جنگ نرم» یا «جنگ روانی» یاد می‌شود و در فضای رسانه و فضای مجازی (اینترنت) صورت می‌گیرد. ‌این نوع جنگ، هزینه‌ی بسیار کم‌تری را چه به لحاظ نظامی، ‌‌چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ تاریخی بر اسراییل تحمیل می‌کند. ‌به باور نگارنده، رژیم صهیونیستی با طرح بحث جمله‌ی نظامی صرفاً به دنبال ارعاب و ناامنی در روابط خارجی ایران است و با طرح جنگ سایری به دنبال براندازی نرم و فروپاشی از درون است. ‌‌از این رو درصدد برآمده است تا توسعه‌ی صلح‌آمیز هسته‌ای ایران را از راه حمایت از آشوب‌های داخلی، کنترل کند. در مجموع می‌‌توان محورهای مختلف تقابل و دشمنی آمریکا و اسراییل با ایران را چنین دانست:

- حمایت آشکار از صداهای مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران توسط بالاترین سطوح تصمیم‌‌گیری در آمریکا؛

- تعمیق و گسترش تحریم‌ها بر ضد ایران به صورت هوشمند؛

- مخدوش و بدنام کردن چهره‌ی جمهوری اسلامی و مقام‌های ایرانی در خارج از کشور و در مجامع بین‌المللی در قالب کمک به تروریسم و یا پروژه‌هایی مانند طرح مجدد دادگاه میکونوس و آرژانتین و دستگیری دیپلمات‌های ایرانی در عراق به اتهام خراب‌کاری و…؛

- تلاش برای محدود کردن روابط کشورها و سازمان‌های بین‌‌المللی با ایران؛

- تلاش برای مشروعیت بخشی، گسترش و توانمندسازی سازمان‌های غیردولتی ایرانی مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران؛

- دخالت گسترده در امور داخلی ایران در محور انتخابات، حقوق بشر، زنان، رسانه‌ها و مذاهب؛

- آموزش عناصر و تشکل‌های خارج‌نشین مخالف نظام و حمایت سیاسی و مالی از آن‌ها؛

- تحدید نفوذ ایران در منطقه؛

- ممانعت از دست‌یابی ایران به فن‌آوری نوین؛

- تبلیغ و ترویج دوگانگی حاکمیت در ایران؛

- راه‌اندازی جنگ عقیدتی و ایدئولوژیک در منطقه؛

- تخریب ارکان نظام جمهوری اسلامی و تلاش برای انحلال برخی نهادها مانند سپاه و بسیج؛

- فعال‌سازی و حمایت از شبکه‌های رسانه‌ای ضد ایرانی؛

- حمایت از جنبش‌های معترض و اجتماعی در فضای مجازی و برنامه‌ریزی برای تحقق این فضا در صحنه‌ی داخلی ایران.

 

جنگ نرم و رویارویی انقلاب اسلامی با رویکردهای ستیزه جویانه غرب علیه ایران (۱)

 

دشمن در جنگ نرم تلاش دارد تا با استفاده از ابزارهای فرهنگی و ارتباطی بسیار پیشرفته و با شایعه و دروغ پراکنی و استفاده از برخی بهانه ها، میان آحاد مردم تردید بدبینی و اختلاف ایجاد کند.

مقام معظم رهبری (مدظله العالی)

اشاره:

پس از بروز اغتشاشات سال گذشته، عمده مطالعات اندیشمندان حوزه های سیاسی حول محور موضوع جنگ نرم و متعلقات آن می چرخید. یکی از مهم ترین این مباحث، روش های نوین و رویکردهای تعارضی جهان غرب و به ویژه ایالات متحده نسبت به جمهوری اسلامی ایران است. در این مقاله رهیافت های تقابلی از حیث نگاه کارکردی قدرت نرم و عملیات روانی کاخ سفید علیه ایران و همچنین راهکارهای مقاومت گرایانه پیش روی جمهوری اسلامی مورد خوانش قرار خواهد گرفت. در پایان نیز جهت ارایه راهکارهای مواجهه با این روند، مناسب ترین گزینه، رهنمودهای مقام معظم رهبری تشخیص داده شده است که به طور اجمال بدان ها اشاره خواهد شد.

مقدمه

پدیده جنگ نرم (۲) که هم اکنون به عنوان پروژه ای عظیم، علیه جمهوری اسلامی ایران در حال تدوین و اجرا می باشد در شاخص هایی همچون ایجاد نارضایتی های عمومی از طریق شکل دهی تعمدی وضعیت اقتصادی نامناسب، به وجود آوردن نهادهای مدنی غیردولتی همسو با خویش و استفاده از عملیات گسترده روانی و رسانه ای از طریق مختلف در جهت ناکارآمد جلوه دادن دستگاه اجرایی کشور در انجام امور روزمره مردم از سوی کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده آمریکا متبلور شده است. آنچه به عنوان جنگ نرم در ادبیات سیاسی کنونی دنیا رایج گشته عبارت است از تمامی الگوهای رفتاری روانی و استفاده های رسانه ای یک بازیگر نسبت به بازیگری دیگر به نحوی که منجر به اثر گذاری حداکثری بر محیط اجتماعی و سیاسی بازیگر هدف شود. در این بین تسلیم نمودن آرا و اندیشه های بنیادی بازیگر رقیب و ایجاد تزلزل در افکار و اندیشه های جامعه هدف در راستای اهداف از پیش تعیین شده، از جمله اهداف این گونه از جنگ ها می باشد. لازم است که قبل از ورود به مبحث جنگ نرم برای آشنایی بیشتر با کلیت موضوع به تعاریفی همچون قدرت نرم (۳)، تهدید نرم (۴)، جنگ روانی (۵) و جنگ رسانه ای (۶) بپردازیم.

ژوزف نای (۷)- نویسنده کتاب قدرت نرم و رهبری هوشمند- در تعریف قدرت نرم می گوید:

قدرت نرم، توانایی دستیابی به اهداف و آمال مطلوب از طریق جلب حمایت افکار عمومی جامعه و نخبگان و اقناع اذهان به جای اعمال فشار است. این بعد متأخر قدرت، از منابع فرهنگ، عقاید، باورها و آداب و سنن اجتماعی منشأ می گیرد. پیشرفت چشمگیر فناوری اطلاعات در دوران جدید به رشد روزافزون ارتباطات منجر شده و مرزهای جغرافیایی را در نور دیده است. امروزه این قدرت نقش مهمی در عرصه روابط بین الملل و مانور واحدهای سیاسی یافته است. (۸)

نای به طور ویژه به کشورش یعنی ایالات متحده اشاره می کند و اعتقاد دارد این کشور به واسطه وجود منابع و توانایی های فراوان در این زمینه می تواند نقش مهمی در کنترل و هدایت تعارضات جهانی ایفا کند. هنگامی که قدرت های بزرگ از قدرت نظامی برای ابزار تهدید و برافروختن آتش جنگ بهره می برند سعی دارند تا با استفاده از مهارت های فزاینده و عنصر اقبال در یک بازه زمانی مشخص، آنچه را که مد نظر دارند به دست آورند. بهره گیری از ابزارهای سخت و ایجاد تهدیدهای فیزیکی از دشواری کمتری نسبت به ایفای قدرت نرم برخوردار است؛ چرا که بسیاری از منابع مهم و اساسی اش خارج از کنترل حکومت ها هستند و تأثیرات آن به شدت به پذیرش مخاطبان قبول کننده بستگی دارد. افزون بر این، منابع قدرت نرم، اغلب به طور غیر مستقیم با شکل گیری محیط سیاست گذاری، کارساز می افتند و گاهی سال ها طول می کشد تا نتایج مطلوب به دست آید.

نای در جایی دیگر، از ترکیب قدرت نرم با قدرت سخت سخن می گوید و آن را قدرت هوشمند (۹) می نامند. از منظر او آمریکا باید با کشورهایی همچون ایران، که موجب همسویی منافع سایر تهدیدکنندگان منافع ایالات متحده می شوند، هوشمندانه مقابله نماید.

آمریکا باید نگران استراتژی هایی باشد که به دشمنانش کمک می کند نیروهای ناهمگون را تحت یک پرچم متحد سازند. ایالات متحده داستان خوبی برای روایت کردن در اختیار دارد، اما ناکامی اش در ترکیب قدرت سخت و نرم در یک استراتژی هوشمند بدین معنی است که اغلب اوقات راه خود را می رود و قصه خود را می سراید و این می تواند مخرب باشد. (۱۰)

دکتر ابومحمد عسگر خانی نیز طی سخنانی از «جوزف نای» به عنوان ابداع کننده واژه قدرت یا استراتژی نرم و وابسته به حزب دموکرات آمریکا نام می برد و می افزاید:

او- نای- اعتقاد دارد که از این پس آمریکا باید جهان را با قدرت نرم خود یعنی استفاده از جذابیت های سیاسی، ارزش های آمریکایی (۱۱) و واژه هایی نظیر دموکراسی، حقوق بشر و انقلاب های رنگین رهبری کند.

عسگرخانی معتقد است که جوزف نای سیاست نومحافظه کاران آمریکا را که به افغانستان و عراق حمله کرده اند بر اساس قدرت سخت می داند و آن را سبب افول قدرت نرم آمریکا در جهان ذکر می کند زیرا مبارزه با تروریسم نیز، به زعم وی، با قدرت سخت امکان پذیر نیست بلکه باید با قدرت نرم با آن مبارزه شود؛ او حتی معتقد است که طالبان را نیز باید دعوت نماییم نه اینکه با آن بجنگیم، راهبردهای اخیر برخی از محافل آمریکایی در مذاکره با طالبان در این فضا قابل بررسی است. دکتر عسگرخانی همچنین تأکید دارد که کارگزاران جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با جنگ نرم از پاداستراژی نرم استفاده کنند و در همین ارتباط مطالعه کنگره، قدرت اجرایی و وزارت خزانه داری آمریکا و ساختار شورای امنیت ملی آن ضرورت دارد. (۱۲)

1. تهدید نرم، جنگ روانی و اثر پذیری جوامع

تهدید نرم به اقداماتی اطلاق می گردد که دشمن در آن سعی دارد تا با اعمال یکسری روندهای برنامه ریزی شده، زمینه را برای کمرنگ جلوه دادن ارزش های جامعه هدف فراهم آورد. در این نوع از تهدیدات تلاش خواهد شد تا رویه های مقاومت گرایانه به تدریج مورد تردید و بازنگری قرار گیرند و جوامع نسبت به استمرار این رویکردها اظهار نگرانی نمایند که مبادا مورد تهاجم دشمن واقع شوند. این جریان خود یک نوع عملیات روانی است که در آن به رغم عدم استفاده از تسلیحات نظامی، کشوری می تواند کشور دیگر را با چالش ها و بحران های متعدد مواجه سازد.

تهدید نرم را می توان تحولی دانست که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و الگوهای رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی می شود. تهدید نرم نوعی سلطه کامل در ابعاد سه گانه حکومت، اقتصاد و فرهنگ است که از طریق استحاله الگوهای رفتاری ملی در این حوزه ها و جایگزینی الگوهای نظام سلطه ای، محقق می شود. با این نگرش، تمامی اقداماتی که موجب شود تا اهداف و ارزش های حیاتی یک نظام سیاسی (زیر ساخت های فکری، باورها و الگوهای رفتاری در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست) به خطر افتد، یا موجب ایجاد تغییر و دگرگونی اساسی در عوامل تعیین کننده هویت ملی یک کشور شود، تهدید نرم به شمار می آید. در تهدید نرم، بدون منازعه و لشکرکشی فیزیکی، کشور مهاجم، اراده خود را بر یک ملت تحمیل و آن را در ابعاد گوناگون با روش های نرم افزارانه اشغال می کند. (۱۳)

تردید در مبانی فکری یک نظام سیاسی، ایجاد تشکیک در باورهای اصلی جامعه و به کارگیری الگوهای رفتاری بحرانی در جامعه را می توان از شاخص های این تهدید قلمداد کرد. نتایج به دست آمده از تهدید نرم، بنیادی، بی سر و صدا، اندیشه ای و تدریجی است. این تهدید همراه با آرامش و خالی از روش های فیزیکی و با استفاده از ابزارهایی چون رسانه های جمعی، احزاب سیاسی، تشکل های صنفی و قشری و شیوه القا و اقناع انجام می پذیرد. در حال حاضر جهانی سازی فرهنگ، مترادف با مفهوم تهدید نرم تلقی می شود.

تهدیدات نرم از ماهیت پیچیده ای برخوردارند که ثمره بازخوانی آرا و اندیشه های خواص می باشد. برخلاف تهدیدات سخت که هنگام اندازه گیری به سهولت قابل رؤیت اند، تهدیدات نرم به دلیل غیر محسوس بودن از ماهیت نامشخصی برای اندازه گیری برخوردار هستند. در این میان نقش رسانه ها در پشتیبانی و حمایت از روند اجرایی این تهدیدات بسیار حایز اهمیت می باشد.

مفهوم بعدی، جنگ روانی است که در اینجا سعی داریم تا حدودی ذهن خواننده را با آن آشنا سازیم. عده زیادی میان جنگ روانی و جنگ رسانه ای تفاوت قائل می شوند، اما از نظر برخی دیگر این دو واژه دارای بار معنایی یکسان هستند و در یک چارچوب تئوریک قابل بحث می باشند. اصلی ترین ابزار کشورها در راه اندازی عملیات روانی علیه یک کشور دیگر استفاده از دستاویزی به نام رسانه می باشد. کشورها بدون تمسک به رسانه نمی توانند دست به عملیات روانی بزنند. رسانه می تواند به عنوان اولین منبع رشد فزاینده شایعه، به کمک طراحان عملیات روانی در یک کشور بشتابد. شایعه در مواقعی رواج می یابد که مردم به کسب خبر علاقه وافری نشان می دهند ولی نمی توانند از منابع صحیح آن را دریافت نمایند. این امر در نگاه نخست بسیار ساده می باشد، چون افرادی که به گونه ای افراطی مایل به کسب اخبار مهم و تنش زا هستند به هر نوع ابزار کسب اطلاعات دست می یازند و در صورت به دست آوردن این خبرها، آن را در اختیار سایرین می نهند.

آنچه موجب افزایش سرعت انتقال شایعه در یک اجتماع بحرانی می شود، عدم انتشار به موقع و سریع اخبار و اطلاعات صحیح است. از دیگر معایب تأخر زمانی در انتشار اخبار و اطلاعات، این است که حتی چنانچه پس از رواج شایعه در کل یک اجتماع اخبار صحیح از طریق رسانه های معتبر منتشر گردد به دلیل فراگیری و غبار آلوده بودن فضای ایجاد شده توسط شایعه، از اثرات نامطلوبی برخوردار خواهد بود. برای دستیابی به نوعی ایمنی در برابر شایعه، حضور مسئولان در بین مردم، پرهیز از شعارهای بدون عمل، ارایه به موقع اخبار و سرعت در امر اطلاع رسانی و رودررو با مردم سخن گفتن از جمله روش هایی است که باید مورد توجه واقع شود. (۱۴)

جنگ رسانه ای برخلاف جنگ های نظامی (۱۵) که عمدتاً از ماهیت سخت افزارانه برخوردارند و غالباً میان دو یا چند کشور به عنوان ائتلاف با یک کشور جریان می یابند، می تواند میان یک گروه از کشورها با گروه بزرگ دیگری از کشورها با ویژگی هایی مشخص جریان یابد. جنگ رسانه ای غرب علیه جهان اسلام و نیز کشورهای جهان سوم، دو نمونه بارز از موضوعی هستند که می توانیم آن را به جنگ جهانی رسانه ای تعبیر کنیم. (۱۶)

طی سال های دهه۱۹۹۰، شکل جدیدی از تعارض جهان غرب علیه کشورهای اسلامی ظهور یافت. در این ارتباط نشانه هایی از مقابله گرایی با الگوهای نرم افزاری نمود پیدا کرد. نظریه پردازان جدید غربی جلوه هایی از اقدامات روانی و عملیات نرم افزاری را به عنوان الگوی بهینه در رفتار استراتژیک مورد تأکید قرار می دهند. (۱۷) دستگاه تبلیغات و عملیات روانی غرب در پی آن است که افکار عمومی داخلی را مجاب سازد که نبرد آمریکا با جهان اسلام، نبرد میان دو اردوگاه «خیر» و «شر» است؛ از سوی دیگر الگوهایی مورد استفاده قرار می گیرند که شامل هزینه های استراتژیک محدودی برای آمریکا و سایر کشورهای غربی باشند.

شواهد نشان می دهد جهت جلوگیری رسانه های غربی از طریق حداکثر سازی تعارض فرهنگی بین آنان و دیگران سازماندهی شده است. هانتینگتون (۱۸) بر هویت سازی جهان غرب برای حداکثر سازی انسجام اجتماعی تأکید همه جانبه ای نموده است. وی در سال ۲۰۰۴ کتاب معروف خود در مورد چالش های هویت در جهان غرب را منتشر کرد. او در این کتاب بر ضرورت دوگانه سازی تأکید دارد. ایجاد دوگانگی و ظهور فضای مبتنی بر دوگانگی خیر و شر، برای مقابله با گروه های اسلام گرا طراحی شده است. (۱۹) نبرد میان این دو اردوگاه اجتناب ناپذیر است؛ زیرا «اردوگاه شر در صورت سرکوب نشدن، آرامش و امنیت را از جهان دموکراتیک سلب و رفاه و آسایش را بر آمریکایی ها حرام خواهد کرد.» (۲۰)

رویکردهای ارایه شده از سوی نظریه پردازان غربی نشان می دهد جنگ روانی غرب علیه کشورهای اسلامی از طریق بهره گیری از روش های تاکتیکی و الگوهای استراتژیک متفاوت انجام می شود. هم اکنون، جلوه های متفاوتی از رفتار در جهان غرب شکل گرفته که بر عملیات روانی و اقدامات نرم افزاری مبتنی می باشد. نشانه های این گونه رفتار را می توان در فعال سازی «هالیوود» (۲۱) و «والت دیسنی» (۲۲)، تولید بازی های کامپیوتری و نیز توسعه ادبیات نبود سرنوشت ساز مورد ملاحظه قرار داد. البته هر یک از این اقدامات بخشی از عملیات روانی جهان غرب علیه گروه های متعارض که عمدتاً کشورهای اسلامی می باشند، محسوب می شود.

 

پی نوشت ها :

Soft war-2

Soft Power-3

Soft Threat-4

Osychological warfare-5

Media war-6

Josef S.Nye-7

8- ژوزف نای، «ابزار موفقیت در سیاست جهانی برخوردار بودن از قدرت نرم»، ترجمه عسگر قهرمان پور، عملیات روانی، ۱۳۸۶، ش۱۸، سال پنجم.

Smart power-9

10- ژوزف نای، رهبری و قدرت هوشمند، ترجمه محمود رضا گلشن پژوه و الهام شوشتری زاده، تهران، ابرار معاصر تهران، ۱۳۸۷٫

American values-11

12- مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، «بررسی تهدیدات نرم بیگانگان علیه جمهوری اسلامی ایران»؛ در این زمینه رک:

http://www.majlis.ir/mhtml/modules.php?name=News&file=article&side2173=

13- محمد طاها سراجی، «تهدیدها چگونه می آیند؟»، ره انتظار (ویژه نامه جریان شناسی نفاق در حکومت دینی)، ۱۳۸۸، ص۱۵-۱۳٫

۱۴- «آسیب شناسی رشد شایعات و نقش رسانه های داخلی و خارجی» ویژه نامه کودتای مخملی، تهران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۸۸، ص۷۹-۷۸٫

Military war-15

16- مهسا ماه پیشانیان، «جنگ نرم چیست؟»، ویژه نامه وزارت آموزش و پروش به نقل از:

Pv. , 29Jan, Wsshington post, Stupid”, ”It’s the Regime (2006), Robert Kagan

17- ابراهیم متقی، رویارویی غرب معاصر با جهان اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۸، ص۱۵۴٫

Samuel Huntington-18

19- ساموئل هانتینگتون، چالش های هویت در آمریکا، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، ۱۳۸۴٫

, Journal of Sociology,«Muslim Societies and psyological Warfare» f.D.Kassin.et al.-20

1420 -131, 2004, 18

Hollywood-21

Walt Disney-22

 

آشنایی با تسليحات ضد بشری الكترومغناطيسی ارتش آمريكا

 

بسياري از پديده هاي طبيعي توسط سازمان هاي نظامي و امنيتي آمريكا مورد سوء استفاده قرار گرفته و به ابزاري عليه بشريت تبديل شده است.

 

بسياري از پديده هاي طبيعي توسط سازمان هاي نظامي و امنيتي آمريكا مورد سوء استفاده قرار گرفته و به ابزاري عليه بشريت تبديل شده است. امواج كوتاه و همچنين امواج راديويي در آزمايشگاه هاي ارتش آمریکا به سلاحي تبديل شده است كه كارشناسان از آن به عنوان "آخرين اسلحه" بشر ياد مي كنند. این تجهیزات فصل جدیدی در عدم رعایت حقوق بشر و بی احترامی به انسانیت توسط سیاستمداران آمریکا باز کرده است.
در اين ميان امواج نيز از اين سوء استفاده مصون نمانده و با دست كاري قابليت هاي موجود در آن به اسلحهاي ترسناك و گاهي مرگبار عليه انسان تبديل شده است. گاهي اين تسليحات را "سلاح هاي غير كشتاري" مي نامند. اين سلاح ها هم بر جسم و هم بر روان انسان تاثيرگذار هستند. نوعي از آن كه بر حالات رواني انسان تاثير مي گذارد در شكنجه ها، بازجويي ها، كنترل ذهن، تاثير بر توده اي از مردم معترض، ايجاد استرس و تنش رواني جمعي و... كاربرد دارد. انواع ديگر كه جسم انسان و يا اهداف غير زنده را هدف قرار مي دهد به ترتيب به سوزاندن، آزارهاي پوستي و تخريب و انفجار مي پردازد.

تخريب دستگاه هاي الکتریکی

آن دسته از تسليحات الكترومغناطيسي كه بر عليه سيستم هاي الكتريكي عمل مي كنند؛ درواقع از كار اشعه هاي گاماي حاصل از انفجار اتمي تقليد مي كنند. در حقيقت بدون اين كه يك انفجار اتمي رخ دهد؛ پرتوهاي خطرناك توليد شده و عيله اهداف به كار گرفته مي شود كه مي تواند تمامي قطعات الكترونيكي را از هر نوعي؛ مانند كامپيوترها، خودروها، و هر دستگاهي كه داراي اين قطعات باشد را از كار بياندازد. اين پديده هنگامي در سال 1962 كشف شد كه در اثر آزمايش يك انفجار اتمي در اقيانوس آرام، قطعات الكترونيكي موجود در جزاير هاوايي به كلي از كار افتادند. سپس ارتش تحقيقاتي را در مورد تاثير اين امواج در دو بخش موجودات زنده از جمله انسان و اهداف غيرجاندار همچون تاسيسات و قطعات آغاز كرد و با پيوند دادن اين آزمايش ها به موارد قبلي به نسل جديدي از تسليحات دست يافت كه از جبهه هاي جنگ تا شورش ها و اعتراضات خياباني كاربرد دارد.

آزمايش تاثير امواج بر انسان در ارتش آمريكا

اين تسليحات با سرعت نور عمل مي كنند، مي توانند كشنده باشند و افراد را در حد شكنجه آزار دهند. اما افكار عمومي از وجود چنين ابزاري آگاهي ندارند زيرا كه اين تسليحات به صورت پنهاني عمل كرده و هيچگونه شاهد فيزيكي از خود به جاي نمي گذارند. از سال 1976 به بعد اين تسليحات توسط ارتش آمريكا بر روي انسان آزمايش شد. اين انسان هاي بخت برگشته در صورت زنده ماندن از دسترس عموم دور نگه داشته شدند و يا اعتبار ادعاهاي آنها به شدت تخطئه شد و در نتيجه ارتش توانست بدون مانع نگران كننده اي به آزمايش هاي خود ادامه دهد.

 آخرين اسلحه

تسليحات هسته اي مقادير فراواني پرتوهاي يونيزه شده با فركانس بالاتر از نور مرئي منتشر مي كنند. انرژي اين پرتوها قادر به شكستن پيوندهاي شيميايي است. پرتوهاي يونيزه همچنين عامل ايجاد بيماري سرطان در انسان نيز مي باشد. ارتش آمريكا پرتوهاي غير يونيزه كه فركانس كمتري از نور مرئي داشته و در حالت عادي براي بشر مضر نمي باشند را نيز تبديل به اسلحه اي عليه بشريت كرده است. امواج كوتاه و همچنين امواج راديويي كه در تلفن هاي موبايل و ارتباطات بي سيم كاربرد دارند؛ در آزمايشگاه هاي اين ارتش به سلاحي تبديل شده است كه كارشناسان از آن به عنوان "آخرين اسلحه" بشر ياد مي كنند. تصور كنيد در اثر استفاده از اين اسلحه تمامي قطعات الكترونيكي موجود در يك شهر بزرگ بسوزند و از كار بيافتند. با قطع شدن همه ارتباطات، از جريان خارج شدن نيروگاه هاي برق و در نتيجه رها شدن تمامي فعاليت هاي زندگي امروز، جامعه فلج خواهد شد.

حقوق بشر و تسليحات الكترومغناطيسي

در اين جا به توانايي هاي كنوني ارتش آمريكا براي استفاده از قطعات الكترومغناطيسي جهت آزار، ايجاد رعب و وحشت و كشتن افراد مي پردازيم و به زيرپاگذاري حقوق بشر در نتيجه آزمايش و استفاده از اين تسليحات اشاره مي كنيم. ناديده گرفتن حقوق بشر و آزادي افكار در سازمان هاي نظامي و امنيتي آمريكا چيز جديدي نيست و سابقه تاريخي طولاني دارد. تحقيقاتي نيز كه هم اكنون از طرف بخش هاي دولتي آمريكا بر روي تسليحات الكترومغناطيسي انجام مي گيرد؛ گام جديدي در اهانت به همان حقوق بشر مورد ادعاي خود نظام آمريكاست.
در طي دهه هاي پنجاه و شصت ميلادي در قرن بيستم، جستجو براي يافتن تجهيزاتي كه بتوانند رفتار، احساسات و قوه شناخت انسان را تحت تاثير قرار دهند؛ در دستور كار سيا قرار گرفت. با استفاده از يافته هاي روانشناختي در مورد نوع بشر به عنوان يك موجود اجتماعي و توانايي دستكاري محيط يك فرد از طريق جداسازي، مواد مخدر و هيپنوتيزم، دانشمندان آمريكايي تحقيقات گسترده اي را براي ساختن ابزارهاي بهتري جهت كنترل رفتار انسان انجام دادند.
اين تحقيقات شامل استفاده از انرژي الكترومغناطيسي هدايت شده به صورت بي سيم بود كه تحت سرپرستي بخش "جنگ افزار اطلاعاتي" و "تسليحات غير كشتاري" مديريت مي شد. در طي چندين دهه تخصيص بودجه هاي كلان قابليت هاي تكنولوژيك جديدي به وجود آمد كه با ساخت تجهيزات الكترومغناطيسي مختلف امكان اثرگذاري بر احساسات انسان ها، ايجاد پريشاني افكار و القاي درد شديد و كشنده به وجود آمد. هم اكنون ارتش آمريكا و آژانس هاي اطلاعاتي امنيتي اين كشور، اين تسليحات جديد وحشتناك را در اختيار دارند. تسليحاتي كه قبلا در آزمايش هاي وسيع و مخفي كارايي خود را بر روي انسان (چه در درون آمريكا در آزمايشگاه هاي ارتش و چه در بيرون آن كشور، در زندان ها و سياه چال هاي پنهاني) نشان داده اند و مي توانند حتي هنگام اعتراض هاي بزرگ و آشوب هاي شهري نيز كاربرد داشته باشند.

خواندن امواج مغزي و كنترل ذهن، تضاد آشکار با حقوق بشر

در سال 1959، سال بي سلز (Saul B. Sells) كه پرفسور روانشناسي اجتماعي بود؛ به سيا پیشنهاد داد ک دقيق ترين دستگاه الكتروآنسفالوگرافي را براي آنها بسازد. دستگاهي كه قابليت تجزيه و تحليل و ثبت امواج مغزي را داشته باشد. به وسيله اين دستگاه سيا مي توانست بدون دخالت خواست خود فرد، فكر او را تشخيص دهد.

در 1960 طرح به تصويب سيا رسيد و هدف هاي ديگري نيز به آن اضافه شد كه شامل تكنيك هايي براي فعال سازي انسان به وسيله ابزار الكترونيكي دوردست بود. اين طرح به عنوان بخش 119 پروژه MKULTRA تعريف شد. MKULTRA برنامه رسواي كنترل ذهن سيا بود. اسناد مربوط به همكاري سلز با سيا در آرشيو امنيت ملي آمريك موجود است. جان ماركز (John Marks) نويسنده كتاب "تحقيق در مورد كانديداي منچوري: سيا و كنترل ذهن" در اين كتاب اسناد مربوطه را آورده است.

اعلاميه جهاني حقوق بشر اذعان مي دارد كه هر فردي حق آزادي تفكر و بيان نظر و عقيده خود را دارد. به اين معنا كه انسان حق غير قابل سلبي براي تفكر، دريافت حقايق و تصميم گيري دارد. با اين حال، تكنولوژي تسليحات الكترومغناطيسي اين حق بديهي را هدف قرار داده و به تاثير بر احساسات فردي و يا دسته جمعي افراد، قدرت تفكر مستقل و تجزيه و تحليل آنها و در نتيجه تصميم گيري درست را از ايشان سلب مي كند كه كاملا در تضاد با حقوق بشري است كه نظام سلطه آمريكا از آن به عنوان ابزار تهديدي بر عليه ملت هاي ديگر استفاده مي كند.
با استفاده از اين تجهيزات ممكن است به يكباره جمعي از افراد كه مثلا بر عليه جنگ اعتراض مي كنند؛ احساس سوزشي در كل بدن خود داشته باشند و همزمان اصوات شديدا آزاردهنده اي در گوش خود حس كنند كه هيچ منبع خارجي براي آن نمي بينند. چنين احساساتي موجب گسيختگي در كار مغز خواهد شد و در نتيجه افراد از وضعيت عادي خارج شده و از اعتراض خود دست خواهند كشيد و هيچ توجيه منطقي هم براي اين اتفاق در دست نخواند داشت. چنين ابزارهايي هم اكنون در اختيار ارتش و نهادهاي امنيتي آمريكا بوده و بودجه هاي بيشتري نيز براي گسترش و تقويت اين ابزارها تخصيص داده مي شود.

روش کار تسليحات و تجهیزات الكترومغناطيسي

عملكرد تسليحات الكترومغناطيسي، آني، كاملا دقيق و پايدار است. پرتوهاي انرژي الكترو مغناطيسي پالس هاي جهت دهي شده اي هستند كه مي توانند بسته به شرايط تقويت يا تضعيف شوند و براي كشتار يا ايجاد سراسيمگي تنظيم شوند. خصیصه و نقطه قوت اصلي تمامي اين تسليحات در اين است كه هدف (انسان و يا اشياء) شانسي براي فرار از حمله ندارد زيرا كه پرتوهاي گسيل شده از سوي اين تجهيزات با سرعت نور حركت كرده و در بعضي فركانس ها قادر به نفوذ از وراي ديوارها نيز مي باشد. اين پرتوها مي توانند افراد را كور كنند، پوست را بسوزانند و يا احساسات خاص آنها مانند عصبانيت، افسردگي، حالت گيجي و حتي ميل جنسي افراد را به شدت تحريك كنند.

امواج حامل انرژي توليد شده توسط این تجهیزات طول موج هاي ميليمتري دارند كه قادرند تا چهار ميلي متر در بدن انسان نفوذ كنند و مولكول هاي آب موجود را آشفته كرده و درنتيجه گرما توليد كنند. تاثير اين حالت چنان خواهد بود كه افراد قطعا كاري را كه در حال انجام آن هستند متوقف خواهند كرد. توليد و راه اندازي اين تجهيزات فقط به برق نياز دارد و هيچ آزمايش شيميايي يا پرتابي (مانند آنچه كه در مورد موشك ها انجام مي گيرد) نياز ندارند. در نتيجه حساسيت هاي بين المللي را نيز بر نمي انگيزند و در يك سكوت كامل توسعه يافته و در اختيار نظاميان قرار مي گيرند.

استفاده از این نوع تجهیزات علیه مردم عراق

گزارش هايي وجود دارد كه حاكي از استفاده از اين تجهيزات در جنگ عيله مردم عراق است كه ساده ترين نوع آنها ابزارهاي ليزري براي كورسازي موقت افراد در ايست هاي بازرسي بوده است. به علاوه پروژه داروغه (Project Sheriff) نيز از طرح هاي مطرح در مورد استفاده از تسليحات الكترو مغناطيسي در شهرهاي عراق بود. در اين طرح بر روي خودروهاي نظامي آمريكا تجهيزاتي نصب مي شد كه امواج ميكروويوي را انتشار مي داد كه باعث مي شد افراد بر روي پوست خود احساس سوختگي كنند. اين تجهيزات از نوع _سيستم هاي ممانعت كننده فعال_ هستند كه با صرف بودجه اي بالغ بر 51 ميليون دلار طي 11 سال توسط محققين نيروي هوايي طراحي شده و كمپاني رايتون (Raytheon Co.) آنها را ساخته است.

ماموریت های آینده کمپانی رایتون و وزارت دفاع

هم اكنون كمپاني رايتون تلاش دارد تا تجهيزات كوچكتر قابل حمل با تاثر شديدتري بسازد تا در سفارت خانه ها، كشتي ها و ديگر نقاط حساس به كار گرفته شود. رايتون همچنين در حال ساخت سلاحي براي نصب در هواپيماهاي جنگي است كه به محض تشخيص شليك يك موشك، به وسيله امواج الكترومغناطيسي بخش هاي الكترونيكي آن را از كار انداخته و درنتيجه اصابت به هدف را با مشكل مواجه مي كند. قيمت اين سلاح بالغ بر 25 ميليون دلار خواهد بود. مايكل بون (Michael Booen) ژنرال سابق نيروي هوايي ارتش امريكا مديريت بخش تسليحات الكترومغناطيسي كمپاني رايتون را به عهده دارد.

از سوی دیگر محققان وزارت دفاع آمريكا در آزمايشگاه هاي ملي سانديا (Sandia National Laboratories) سيستم ممانعت كننده فعال را آزمايش مي كنند تا از آن براي استفاده در دفع نفوذ احتمالي افراد به مناطق تاسيسات اتمي استفاده كنند. در ادامه به دو نوع از اين سلاح ها كه توسط وزارت دفاع آمريكا ساخته شده است اشاره مي شود:

- سيستم ممانعت كننده فعال (Active Denial System (ADS)) كه همانطور كه گفته شد عيله مردم عراق به كار گرفته شد. در عرصه رسانه اي از آن به عنوان "پرتو سوزان" يا "پرتو دردآور" ياد شده است كه شناخته شده ترين نوع از تسليحات الكترومغناطيسي است. استفاده از آن موجب ايجاد حس سوزش دردناك در پوست مي شود و فرد چاره اي جز گريختن از حيطه عمل اين دستگاه كه تا 500 متر برآورد مي شود را ندارد. در سال 2010 خودروهاي داراي اين سيستم به افغانستان نيز فرستاده شدند.
-ابزارهاي صوتي (Acoustic Hailing Devices (AHD))، اين ابزارها اصوات هشدار دهنده و يا آزار دهنده را در حيطه بسيار گسترده اي پخش مي كنند و در اختيار نيروهاي آمريكايي در عراق (در زمان حضور)، افغانستان و بحرين و نيز ناوگان دريايي آمريكا گذاشته شده است. اين ابزارها قابل نصب بر روي انواع خودروها و كشتي ها هستند.

نوع ديگري از تجهيزات الكترومغناطيسي فراتر از تاثير بر فرد يا تجمعات بوده و داراي پرتوهاي بزرگتر و ويرانگرتري هستند: ليزرهايي كه مي توانند از ده ها كيلومتر دورتر از روي يك كشتي يا از سوي يك هواپيما مناطق و تاسيسات خاصي را هدف گيري كرده و آنجا را به آتش سوزي يا حتي انهدام بكشند. به دليل نبود هيچ اثري از راكت يا مواد منفجره و يا علايم ديگر، ارتش مي تواند به راحتي مسئوليت چنين حمله اي را از خود رد كند.

مسابقه تسلیحاتی جدید

تحركات آمريكا در مورد آزمايش و به كارگيري تسليحات الكترومغناطيسي در حال برهم زدن موازنه قدرت در جهان بوده و به تدريج كشورهاي ديگر نيز خود را نيازمند به در دست داشتن اين نوع تكنولوژي هاي مخرب مي دانند كه خود مي تواند به مسابقه تسليحاتي جديدي در عرصه بين امللي منجر شود. براي مثال در سال 2011 واشنگتن تايمز گزارش داد كه دولت چين براي كسب آمادگي هاي لازم در مواجهه نظامي احتمالي با آمريكا بر سر مسئله تايوان، دستور آغاز تحقيقات بر روی طراحی و ساخت تسليحات الكترومغناطيسي را صادر كرده است.

 

عملیات روانی از نظریه تا عمل

 

در این مقاله؛ عوامل شناخت از بعد مخاطب؛ زمان و ویژگی‌های آن و گفتمان درگیری و جنگ با محوریت بحث عملیات روانی در بخش نظری مورد بررسی قرار خواهد گرفت

 

چکیده
در این مقاله؛ عوامل شناخت از بعد مخاطب؛ زمان و ویژگی‌های آن و گفتمان درگیری و جنگ با محوریت بحث عملیات روانی در بخش نظری مورد بررسی قرار خواهد گرفت و سپس در بخش عملی؛ به دو مورد از تلاش¬های مرتبط با عملیات روانی؛ شامل یک عمل مربوط به ساختار عملیات روانی در امریکا پس از ۱۱ سپتامبر و یک مورد روایی مربوط به جنگ سلطه اشاره خواهد شد و در پایان؛ نقش سه عامل شناخت؛ زمان و گفتمان طرح‌ریزی و اجرای عملیات روانی مورد تأیید قرار خواهد گرفت. حقیقت نخستین قربانی جنگ است. (رادیاردکیپلینگ)

مقدمه
تضاد منافع و محدودیت منافع؛ افراد؛ گروه¬ها؛ اقوام و ملل گوناگون را با انگیزه‌های متنوع در عرصه‌های مختلف بر آن داشته است تا برای تأمین اهداف خود؛ به شیوه‌ای اراده خود را بر دیگری تحمیل کنند. عملیات و جنگ روانی از جمله شیوه‌هایی است که برای دستیابی بدین مقصود در کنار دیگر راهکارهای سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی در طول تاریخ همواره، به طور خودآگاه و ناخودآگاه (در سطوح مختلف تاکتیک، عملیات و استراتژی و در مواقع صلح، بحران و جنگ) ذهن انسان‌ها را به خود مشغول کرده و اغلب، نتایج شگفت‌انگیزی را برای انسان ها به ارمغان آورده است.
نتایج حاصل از کارکردهای روانی در عرصه تحمیل اراده چنان اهمیتی دارد که این مهم را در میان جوامع بشری به اصل تأثیرگذاری در روابط بین‌المللی تبدیل کرده است؛ اصلی که با بهره‌گیری از زمینه‌های روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه، ابزار و امکانات موجود را برای دستیابی به فضای مورد نظر در حوزه نگرش و رفتار به خدمت می‌گیرد و با سنجش ریشه‌های رفتاری و پندارهای جوامع هدف، اعم از خودی، دشمن و بی‌طرف، عواطف و احساسات را در قالب قابلیت کنش‌آفرین و در عین حال، آسیب‌پذیری نشانه می‌رود. ترتیب هدفمند تصویرها و رویدادهایی که به دید و توالی سازمان‌یافته صداها و اخبار که در قالب ترکیبات کلامی به گوش می رسد، فارغ از سطوح ادراکی اولیه که ممکن است خوشایند یا ناخوشایند بنماید، در چارچوب هنجارها بگنجد یا در طبقه ناهنجاری¬ها قرار بگیرد، زمینه‌ساز شکل‌گیری ژرف‌سازی ادراکی می‌شود که تأمین‌کننده اهداف مورد نظر طراح عملیات‌روانی است؛ طراحی که برای تقویت اصلاح و تغییر نگرش، از برآیند تأثیر ترتیب و توالی مزبور به منظور نفوذ بر ژرف‌ساخت¬های ادراکی بهره می‌جوید و با تحریک عواطف و احساسات حاصل از نگرش مبتنی بر روند ادراکی تحت تأثیر، کنش و فعلیتی را از مخاطب خود انتظار دارد که برای آن طرح‌ریزی کرده است.

شناخت مخاطب
عملیات روانی سلسله فعالیت¬های روان‌شناسانه‌ای را شامل می‌شود که در زمان صلح، جنگ و بحران برای تأثیر گذاشتن بر نگرش و رفتار مخاطبان بی‌طرف، خودی و دشمن طرح‌ریزی شده و در روند دستیابی به اهداف سیاسی و نظامی مؤثر است. چنانچه این تعریف تقریباً جامع را بپذیریم، این نکته را در خواهیم یافت که اجرای این نوع عملیات در میدان عمل، مستلزم آماده‌ کردن زمینه‌هایی است که در شناخت ناشی از برآوردهای اطلاعاتی، تاکتیکی، عملیاتی و استراتژیکی ریشه دارند. بدون شناخت لازم (اعم از فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی) از جوامع هدف ممکن است، هر گونه اقدامی در زمینه عملیات روانی نتیجه‌ای عکس و کاملاً غیرمنتظره در پی داشته باشد؛ بنابراین، مقوله مخاطب‌شناسی از نظر محورهای تعامل میان منبع صدور پیام و گیرندگان پیام و نوع ارتباط، از نظر ساختار، ماهیت و جنس پیام اهمیت دو چندانی دارد. این موضوع در انواع تبلیغات (سفید، سیاه، خاکستری) نیز مصداق می‌یابد و مهم‌ترین عوامل زمینه‌ساز اجرای یک عملیات روانی موفق محسوب می‌شود و در هر سه مرحله کلی طرح‌ریزی، اجرا و کنترل پیامدها نقشی اساسی دارد.
بی‌گمان، غفلت از شناخت تقریباً جامع مخاطب، موج حاصل از عملیات روانی را به جبهه خودی منتقل و در صفوف نیروهای عامل عملیات، اغتشاش ایجاد می‌کند. برای نمونه، کالایی که در قالب پیام با کشتی به منزله ابزار انتقال به بندر هدف یعنی مرجع دریافت‌کننده، ارسال می‌شود، چنانچه بدون در نظر گرفتن امکانات تخلیه، عمق بندر مزبور و الگوی مصرف مورد نظر ارسال شود، عاقبتی جز از بین رفتن فرصت و امکانات در پی نخواهد داشت؛ بنابراین، نقش عامل شناخت مخاطب در مرحله طرح‌ریزی و اجرای عملیات روانی بسیار حساس است.

زمان
زمان عامل دیگری که در تمامی مراحل عملیات روانی باید به دقت بررسی شود. طراحان عملیات روانی به توالی، استمرار، شتاب و غنیمت‌ شمردن فرصت چه در عملیات‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت و چه در طرح‌های ترغیبی، القایی و اشباعی توجه فراوانی می‌کنند. زمان مانند عامل اساسی شناخت مخاطب می‌تواند در روند شتاب‌آلود رویدادها به سرعت از قالب دوست موافق به درآید و به دشمن خطرناکی تبدیل شود. بدین ترتیب، مدیریت زمان، بنا به ماهیت عملیات روانی، در بعد استمرار، شتاب و توالی در واحد زمان می‌تواند در برشی مقطعی طیف گسترده‌ای از فرصت‌ها را فراروی ما قرار دهد و در عین حال، مجموعه وسیعی از تهدیدها را به اردوگاه خودی تحمیل کند. به عبارت دیگر، زمان در مجموعه فضایی درگیری‌ها و جنگ‌های افزون بر ابعاد رایج دیگر (عرض، طول و ارتفاع) بعد چهارمی تلقی می‌شود که دیدگاه ارزشمندی را در نگرش در جنگ و عملیات فراهم می‌آورد. در این مورد، در طول تاریخ، نظریه‌پردازان جنگ کمابیش پنج ویژگی اساسی را برشمرده‌اند: استمرار، شتاب، زمان‌سنجی، توالی و همزمانی. این ویژگی‌ها در بسیاری از اصول، قانون‌ها و تفسیرهایی که آنان از جنگ و درگیری ارائه داده‌اند، به طور شاخصی مطرح‌اند. شناخت جنبه‌های فیزیکی و روانی این ویژگی‌های زمانی، در بهره‌گیری از زمان یا به کنترل درآوردن آن در جنگ، نقش کلیدی دارد. کلاوزویتس در برآورد عملیاتی خود، غافلگیری را از نظر زمانی، مسئله‌ای مربوط به زمان‌سنجی می‌داند که مزیت آن با افزایش سرعت حمله غافلگیرانه افزایش می‌یابد. (۴)
دیگر نظریه‌پردازان جنگ و درگیری نیز با استفاده از مفهوم‌های مشابهی تأثیر عامل زمان را از ابعاد مختلفی مورد تأیید قرار داده‌اند. برای نمونه، ژومینی سرعت را در مباحث زمانی عامل خنثی ‌کردن توان رزمی دشمن می‌داند و حتی از آن به منزله عنصری که غالباً برای تضمین پیروزی کافی است، نام می‌برد. (۵) دوهت ، با تأکید بر همین عامل می‌گوید، بیشترین خسارت را در کوتاه‌ترین زمان ممکن به دشمن وارد آورید (۶). لیدل هارت بر این عقیده است که هر قدر زمان‌سنجی در غافلگیری نقش بیشتری داشته باشد، از تعداد نیروی مورد نیاز برای دستیابی به هدف کاسته خواهد شد. جان بوید شتاب و آهنگ سریع عملیات در تمام درگیری‌ها، کلید به دست آوردن و حفظ و ابتکار عمل می‌داند و با اشاره به چرخه مشاهده ـ جهت‌گیری و تصمیم‌گیری، (۸) براین باور است که با شتاب و آهنگ مناسب اجرای این چرخه می‌توان نوعی نابسامانی روانی را به اردوگاه دشمن تحمیل کرد، به غافلگیری دست یافت و ابتکار عمل را حفظ کرد. (۹) در مقابل، با توجه به ویژگی‌های جغرافیایی و فرهنگی که ریشه‌های آن را باید در عامل شناختی مزبور یافت. مائوتسه تانگ معتقد است که طولانی ‌کردن جنگ در قالب استراتژی منسجمی، راهی برای رسیدن به پیروزی است. (۱۰)

گفتمان
در اینجا با عبور از عامل شناخت مخاطب و زمان به منزله عوامل بنیادینی که رمز موفقیت عملیات روانی محسوب می‌شوند و روند کسب آنها پیچیدگی‌ها و ظرافتهای تحلیلی و محاسبه‌هایی دارد، به ضرورت بررسی عامل دیگری در اجرای عملیات روانی می‌پردازیم که به اهمیت بسیار، فارغ از اینکه به نوعی، زیرمجموعه مباحث روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه است، جایگاه درخور توجهی یافته است. این عامل بازپردازی مفاهیم در حوزه گفتمان درگیری است که چنان گسترش یافته و عملیات روانی را در عصر حاضر شکل تازه‌ای بخشیده است که بدون در نظر گرفتن آن، هرگونه عملیات روانی‌ای به شکست می‌انجامد. ریشه‌های حضور این عامل را می‌توان در تمامی مقاطع زمانی و در انواع روابط بین‌المللی (اعماز اقماری، رقابتی، منازعه و درگیری) در قالب فیلم، کتاب، گزارش، اخبار، اسناد و اوراق مربوط به عملیات روانی، به وفور یافت. در واقع انسان‌ها برداشت خود را از واقعیت بر اساس اطلاعاتی شکل می‌دهند که از راه حواس به دست آورده‌اند، اما این درونداد حسی، تحت تأثیر فرآیندهای ذهنی پیچیده‌ای که تعیین می‌کنند کدام اطلاعات مورد توجه قرار گیرند، چگونه سازماندهی شوند و چه معنایی به آنها نسبت داده شود، با تغییر و تحول روبه‌رو می‌شود. (۱۱) این فرآیند را می‌توان مانند مشاهده و درک جهان از پشت یک عدسی یا وسیله حایل دیگری مجسم کرد که با هدایت و تمرکز تصویرها، آنها را غیرطبیعی جلوه می‌دهد. (۱۲)
نظام گفتمانی عبارت است از کنش ارتباطی موجود در یک قلمرو خاص معرفتی که مجموعه کنشگران آن، گاه با نام اجتماع خوانده می‌شوند. گفتمان معانی بسیار دارد. در روایت حاضر از تاریخ جنگ‌مدار، بحث حول محور ساختار نظام گفتمانی، قاعده‌ها، مضمون‌ها و مفهوم‌های آشکار ضمنی و پنهان آن دور می‌زند. پرده برداشتن از آنچه نهان است یا به تعبیر هیدن وایت ، ناخودآگاه سرکوب شده، نوعی منطق روانی خاص را طلب می‌کند. مجازها (یا صنایع ادبی) بخش بسیار مهمی از این تحلیل را تشکیل می‌دهند؛ زیرا معمولاً بیانگر نوعی انحراف از واقعیت هستند که اغلب، از اهمیت موضوع از نظر احساسی حکایت دارد. در صورت مواجهه با مجازها و دیگر ابزارهای سبکی قوی و متعدد می‌توان حدس زد که نویسنده قصد دارد محتوای متن (اعم از استدلال یا روایت) را دست‌کم تا اندازه‌ای از طریق پیام‌های ضمنی (روان‌شناسانه یا نمادین) و نه تنها از رهگذر منطق آشکار و صریح، عرضه کند. هم‌اینک حتی روند پیام‌رسانی رسمی‌ترین اسناد و مدارک نیز در سطوح بسیار متفاوتی صورت می‌گیرد. محتوای رسمی آشکار، سیاست‌ها و ضروریات سیاسی ضمنی، سطوح پنهان جاذبه احساسی، تهدیدها و دیگر مظاهر ناخودآگاه سیاسی، منطق روانی، رأی جمعی، ناخودآگاه عمومی یا هر نام دیگری.
در نظام گفتمانی، آنچه معمولاً موضوعات، نهادها، مصنوعات، و گفتمان‌های واقعی را به یکدیگر پیوند می‌دهد، عبارت است از فراقواعد بررسی نشده که استعاره یکی از مهم‌ترین آنهاست. اکنون مشخص شده است که استعاره‌ها (و تمامی مجازهای قدرتمند) اغلب جزء فراقواعدها محسوب می‌شوند. جرج لیکاف و مارک جانسون در کتاب خود با نام استعاره‌هایی که با‌ آنها زندگی می‌کنیم یادآور شده‌اند که جوهر استعاره، درک و تجربه چیزی با استفاده از چیز دیگر است. آنها در ادامه افزوده‌اند که چنانچه تعریف گسترده‌تری از استعاره داشته باشیم، می‌توانیم فرآیندهای ذهنی و فکری انسان را استعاری دانست؛ بنابراین، استعاره‌هایی که در امر انتقال افکار و اندیشه‌ها مؤثرند، اغلب، سهم عمده‌ای نیز در ساختاربندی خود ایفا می‌کنند.
عنوانها و لقب‌های تلطیف شده نیز بخش دیگری از این فرآیند استعاره‌گونه‌اند. زبان، شکل‌دهنده الگوهای فکری ما انسان‌هاست. الگوهایی که بسیاری از اعمال و رفتار ما را توجیه می‌کند. از آنجا که ممکن است عنوان‌های مختلف، فعالیت‌های به ظاهر یکسان را به کلی از یکدیگر متفاوت کند؛ زبان تلطیف شده ابزار مناسبی برای پوشاندن اعمال شنیع و شرم‌آور محسوب می‌شود و حتی ممکن است شأن و منزلت محترمانه‌ای به آنها ببخشد و با استفاده از لفاظی‌های مغالطه‌آمیز رفتار ویرانگر را مطلوب جلوه دهد و عاملان این رفتار را از احساس ندامت درونی آسوده کند. همچنین، باید یاد‌آور شد که مطالعات میدانی نیز بیانگر قدرت بی‌حد و مرز زبان تلطیف شده است. (۱۳) در بزرگسالان چنین است که به هنگام حمله و یورش، هرگاه اقدامات تهاجمی آنها به جای خشونت و تجاوز، با لقب‌ها و عنوان‌های قهرمانانه تطهیر شود، ستیزه‌جویی بسیار بیشتری از خود نشان می‌دهند. گمبینو در تحلیل خردمندانه‌ای از زبان بی‌مسئولیتی، گونه‌های مختلف تلطیف کلام را برمی‌شمارد (۱۴) که توصیف‌های تسکین‌دهنده یکی از آنهاست؛ توصیف‌هایی که برای تبدیل رفتار نکوهیده به رفتار پسندیده از آنها بسیار استفاده می‌شود. با استفاده از قدرت واژه‌های تطهیرکننده، حتی می‌توان جنایت نفرت‌انگیز آدم‌کشی را نیز موجه جلوه داد. (۱۵) زمانی که مزدوران از عمل به قرارداد سخن می‌گویند، جنایت در غالب الفاظ تحسین‌آمیز به وظیفه‌شناسی شرافت‌مندانه تغییر می‌یابد. برای نمونه، تروریست‌ها خود را مبارزان آزادی می‌نامند و عملیات بمب‌گذاری را به چاقوی تیز جراحی تعبیر می‌کنند که برای معالجه بیمار باید قسمتی از بدن او را بشکافد؛ تمثیلی از هنرنمایی حیات‌بخش جراحان در اتاق عمل. همچنین، از غیرنظامیانی که در این عملیات (بمب‌گذاری) کشته می‌شوند، به عنوان خسارات جانبی یاد می‌شود. (۱۶) البته، نباید این نکته را فراموش کرد که این نیک‌واژه‌های تطهیرکننده در فعالیت‌های ناخوش‌آیندی که گاه و بی‌گاه از سوی مردم صورت می‌گیرد، نقش بسیار مهمی دارند. نویسندگان گزارش معروف جی.ال.آی.سی(۴) در گزارش خود، نقل قولی از یک سرهنگ تکاور انگلیسی مبنی بر ارزش ترکیبات کلامی برای تأثیر بر مخاطبان روانی، بدین مضمون آورده‌اند:
«متقاعد کردن یک نفر به پیوستن به شما از کشتن او بسیار ارزان‌تر تمام می‌شود. واژه‌ها از گلوله‌های تفنگ بسیار کم‌هزینه‌ترند تا چه رسد به گلوله‌های توپ و بمب‌ها. وانگهی، با کشتن آن شخص، شما، تنها دشمن را از داشتن یک سرباز محروم می‌کنید، حال اینکه اگر او متقاعد شود به نیروهای شما بپیوندد، یکی به ضرر دشمن است و یکی به نفع شما و این یعنی کسب دو امتیاز با یک حرکت.»
تهیه فیلم و نوشتن کتاب یا فعالیت‌های رسانه‌ای، مانند تهیه گزارش‌های حرفه‌ای به موقع، از یک رویداد جنجال‌برانگیز در جوامع هدفمند بیشتر در چارچوب گسترش منافع نظامی‌ای صورت می‌پذیرد که عملیات روانی را در دکترین ملی خود در نظر گرفته و اجرای آن را در صحنه عملیات به منزله عملیات مشترکی در نظر داشته باشد. پرداختن به چنین فعالیت‌هایی که از بار معنایی و ارزشی مثبتی برخوردارند، سبب اقبال مراکز ثقل مورد هجوم یا مهاجم جمعیت، حکومت و نیروهای نظامی در جنگ‌های اطلاعاتی و عملیات روانی است. این تصویرهای جذاب به دلیل خاصیت فراگیری در سطح، بسیار مورد توجه طرح‌ریزان عملیات روانی بوده‌اند و نمونه‌های به کارگیری مجاز در لایه‌های پنهان این صور فراوان است. برای نمونه، در جریان تهاجم اخیر امریکا و انگلیس به عراق، یک سرباز نوزده ساله زن امریکایی به نام جسیکا لینچ در روزهای آغازین تهاجم به دست نیروهای عراقی اسیر می‌شود. این موضوع به دلیل قابلیت جذب مخاطبی که در بطن خود نهفته داشت، سوژه مناسبی برای سرمایه‌گذاری مجریان عملیات روانی بوده است. جبهه مهاجم به محاسبه دقیق شرایط زمانی و شناخت حاصل از نوع نگرش و سوءگری‌های مخاطبان و توده‌های درگیر و با استفاده از امکانات و فناوری موجود، به سرعت خبر پردازش شده اسارت جسیکا را به روی آنتن‌ها می‌برد و با طراحی و مرحله‌بندی یک سلسله عملیات روانی، نگرش به طرف درگیر و جوامع ناظر را به چالش می‌گیرد. تحریف حقایق مربوط به این رویداد جزئی و فرعی و بزرگنمایی آن سمت و سوی نیروی حاصل از هیجان‌های عاطفی مخاطبان را تغییر داد و ایشان را از توجه به مسائل اصلی و کلیدی مانند مشروعیت تهاجم غافل کرد.
یک داستان با دو روایت
با توجه به اهمیت سوژه جسیکا، به دلیل عامل محاسبات زمانی و تحلیل‌های مربوط به آن، در اینجا داستان جسیکا با استفاده از منابع مختلف نقل می‌شود؛ (۱۷) داستانی که تصویر جذاب را در تلفیق با هنجارهای فراگیر و مفهومی مثبت در بطن خود تحریف کرد و به لطف فناوری، زمینه‌ساز نگرشی شد که متضمن تأمین فضایی بود که طراحان آن از عالم مجاز انتظار داشتند. در نخستین ساعت‌های بامداد روز دوم ماه آوریل سال ۲۰۰۳، خبرنگاران مستقر در دوحه از تخت خواب‌های خود به محل فرماندهی مرکزی فراخوانده شدند. طی این جنگ، هرگز این همه نیروی نظامی و خبرنگار به یکباره در محل فرماندهی مرکزی جمع نشده بودند. جیم ویلکین سون یکی از مقامات ارشد کاخ سفید که تمام شب را در آنجا بیدار مانده بود می‌گوید: «در آن شب، وضعیت به گونه‌ای بود که اخبار داغ بسیاری داشتیم. البته، رئیس جمهور و وزیر دفاع را نیز در جریان قرار داده بودیم.»
خبرنگاران با عجله به ساختمان فرماندهی مرکزی وارد شدند و با توجه به شرایطی که بر آنجا حاکم بود گمان کردند که صدام حسین دستگیر شده است، اما داستانی که با آن روبرو شدند یک داستان تمام عیار محلی امریکایی بود. سرباز لینچ یک کارمند ویرجینیایی، عضو گروهان ۵۰۷ اردونانس و تعمیر و نگهداری نیروی زمینی امریکا، در نزدیکی شهر ناصریه دو راهی را اشتباه پیچیده و گرفتار کمین نیروهای عراقی شده بود و بدین ترتیب، ۹ نفر از همرزمان امریکایی وی کشته شده بودند. نیروهای عراقی لینچ را به بیمارستانی محلی که مملو از فدائیان صدام بود، منقل کرده بودند و وی به مدت هشت روز در آنجا بستری شده بود. تا این قسمت از داستان، جزء فراخوانی عجیب و بی‌سابقه خبرنگاران به فرماندهی مرکزی، داستان، روال طبیعی خود را طی کرده است، اما با پخش فیلمی ۵ دقیقه‌ای از شبکه‌های خبری، پنتاگون مدعی شد که این دختر با گلوله مورد اصابت قرار گرفته و با چاقو مجروح شده است و بازجویان عراقی روی تخت بیمارستان با خشونت تمام از وی بازجویی کرده‌اند. پنتاگون همچنین، ادعا کرد که سرانجام، لینچ به کمک یک شهروند شریف عراقی از دست جانیان و آدمکشان، جان به در برده است. این شهروند عراقی به طوری که امریکاییان مدعی می‌شدند، نیروهای امریکایی را به دلیل انزجار از اعمال نیروهای عراقی، در جریان ماجرا و محل نگهداری جسیکا قرار داده بود.
درست بعد از نیمه شب همان روز، رنجرهای نیروی زمینی و تکاوران نیروهای دریایی امریکا به بیمارستان ناصریه یورش بردند و حمله شجاعانه آنها به سرزمین دشمن سنگ‌دل با دوربین‌های دید در شب، فیلمبرداری شد. از سناریوی پنتاگون چنین برمی‌آمد که نیروهای امریکایی زیر آتش سنگین راهی را برای نجات جسیکا باز و وی را با بالگرد از چنگال خون‌آشامان دشمن رها کردند. این پیامی بود که در نخستین ساعت‌های وقوع این رخداد، برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان و ناظران یک درگیری ارسال شد.
محمد عده الرایف ـ همان فردی که از او به عنوان یک شهروند شریف عراقی یاد شد و گفته می‌شود که یک وکیل عراقی است، ـ دو هفته پس از ورود به امریکا پناهندگی گرفت و به سرعت در واشنگتن به یک ستاره تبدیل شد، به طوری که امریکاییان برای نوشتن ماجرای جسیکا قراردادی پانصد هزار دلاری با وی منعقد کردند و قرار است که این کتاب با نام نجات از ناصریه در ماه اکتبر سال ۲۰۰۳ منتشر شود.
اما وضعیت خود جسیکا در امریکا، همانند یکی از محبوب‌ترین قهرمانان اسطوره‌ای است، به طوری که در این کشور، نمایشگاه‌های مختلفی با نام جسیکا لینچ با ورودی ۵ تا ۲۰۰ دلار برگزار شده است که تعداد آنهایی که تا پایان ماه می سال ۲۰۰۳ روی اینترنت تبلیغ شده، دست‌کم، به ده مورد می‌رسد. جالب این که، خود جسیکا نیز به نوعی فراموشی دچار شده است و اصلاً کل داستان را به یاد نمی‌آورد و به ظاهر هم، قرار نیست در آینده نیز چیزی به خاطر آورد؛ بنابراین، از محققان خواسته شده است تا خلأ موجود درباره اطلاعات فراموش شده را پر کنند.
ماجرای جسیکای افسانه‌ای آمریکا، در حقیقت، داستانی بیش نیست؛ بنابراین، به روایت دوم که به نظر می‌رسد، به واقعیت نزدیک‌تر است، می‌پردازیم. طبق گفته پزشکان بیمارستان ناصریه، در آن برهه از جنگ، بهترین امکانات موجود، برای معالجه جسیکا به کار برده می‌شود و تنها تخت خواب تخصصی بیمارستان به وی اختصاص می‌یابد. همچنین، یک نفر از دو پرستار زن این بیمارستان مأمور رسیدگی به وی می‌شود و از اندک موجودی خون بیمارستان سه کیسه خون به وی تزریق می‌گردد. خالده شیناه، پرستار وی، می‌گوید: «من برای او مادری کردم و او را مثل دختر خودم می‌دانستم.» دکتر حارث الحسناه، پزشک معالج وی نیز، اظهار می‌کند: «او را معاینه کردم، بازو و پایش شکسته بود و زانویش هم دررفتگی داشت، اما جای هیچ گلوله‌ای در بدن او دیده نمی‌شد و از جراحت چاقو هم اثری نبود و جراحت‌های وی تنها ناشی از یک تصادف معمولی بود. به نظر من می‌خواهند واقعیتی را تحریف کنند، نمی‌دانم از اینکه بگویند او گلوله خورده است چه نفعی عایدشان می‌شود».
پزشکان بیمارستان ناصریه می‌گویند یک روز پیش از آن که نیروهای ویژه امریکایی به بیمارستان حمله کنند، نیروهای نظامی عراق آنجا را ترک کرده بودند. حسام حمود، پیش‌خدمت یکی از غذاخوری‌های محلی ناصریه، می‌گوید که در پاسخ به پرسش مترجم عربی نیروهای مهاجم، که پرسیده بود: آیا فدائیان صدام در بیمارستان هستند؟ گفتم: هیچ نیروی نظامی در آنجا نیست، اما روز بعد نیروهای امریکایی به بیمارستان یورش بردند.
دکتر انمار عدی می‌گوید: «صدای بالگردها را شنیدم، آنها می‌دانستند که با هیچ- مقاومتی – روبه‌رو نخواهند شد، شگفت‌زده شده بودیم، نمی‌دانستیم که چرا این طور نیرو پیاده می‌کنند؛ چرا که هیچ نیروی نظامی‌ای در محل وجود نداشت، حتی یک سرباز هم در بیمارستان نبود. درست مثل یک فیلم هالیوودی، فریاد می‌زدند: «برو، برو، برو!» مسلح و بی‌توجه، با صدای وحشتناک شلیک‌های پی‌ در پی، مانند یک نمایش، یک فیلم حادثه‌ای که سیلوستر استالونه یا جکی جان در آن بازی می‌کنند، مرتب این طرف و آن طرف می‌پریدند و فریاد می‌کشیدند، درها را می‌شکستند و در تمام این مراحل دوربین‌های فیلمبرداری از زوایای مختلف صحنه را فیلمبرداری می‌کردند. امریکاییان هیچ ریسکی نکردند و پزشکان را حبس کردند و یکی از آنها را در بیمارستان با دستبند به تخت بستند. (۱۸)
ابهام دیگر نیز در این مجموعه تحریف شده وجود دارد و آن این که دو روز پیش از اینکه امریکاییان به نقطه برسند الحسنا ترتیب داده بود تا جسیکا را با آمبولانس به نیروهای امریکایی تحویل دهند، اما هنگامی که خواسته بود او را به یکی از ایستگاه‌های ایست بازرسی نیروهای مهاجم تحویل دهند، مأموران به رویشان آتش گشوده بودند و به نوعی، از تحویل گرفتن جسیکا به اینت ترتیب خودداری کرده بودند. الحسنا در این باره می‌گوید:«چیزی نمانده بود که واقعاً کشته شویم.» فیلمبرداران نظامی برای تدوین فیلم‌هایی که تهیه کرده بودند با هم رقابت می‌کردند. نخستین فیلم ویدئویی چند ساعت پس از صدور بیانیه کوتاهی، آماده پخش شد. زمانی که فیلم نمایش داده می‌شد، ژنرال وینسنت بروکز سخنگوی نیروهای مهاجم امریکایی مستقر در دوحه، اعلام کرد: «برای انجام این کار متهورانه، افراد شجاعی جانشان را بر کف گرفتند تا وفاداری خود را به این اصل به اثبات رسانند که آنها هرگز همرزم زخمی خود را پشت سر باقی نخواهند گذاشت.» (۱۹)
جالب اینکه بدانیم هیچ یک از جزئیاتی که پزشکان بیمارستان ناصریه در اختیار خبرنگاران قرار داده بودند، نه در فیلم و نه در توضیحات بعدی مقامات امریکایی درج نشد. خبرنگار روزنامه گاردین می‌گوید که از برایان وایت من سخنگوی پنتاگون واشنگتن، خواستم تا برای رفع ابهامات این موضوع، نوار اصلی و نه نوار منتاژ شده را در اختیار همگان قرار دهد، اما وایت من حتی اگر پاسخ بدین پرسش خبرنگاران که نیروهای امریکایی با چه نوع مقاومتی از سوی نیروهای نظامی عراق روبرو شده بود، با زیرکی طفره رفت و از ذکر جزئیات مربوط به جراهت‌های جسیکا خودداری کرد و در پاسخ به ابهامات خبرنگار گاردین گفت: «می‌دانم که اطلاعات ضد و نقیضی وجود دارد، اما مطمئنم در زمان مناسب تمام داستان گفته خواهد شد». (۲۰)
شیوه عمل امریکاییان در زمینه عملیات روانی و ارائه ندادن جزئیات حتی بروز اختلافات شدیدی را با انگلیسی‌ها در فرماندهی مرکزی دوحه موجب شد. سیمون رن، مرد شماره یک داوننینگ استرتیت (انگلیس) در دوحه، از برخورد امریکاییان در چند روز نخست تهاجم به عراق، به شدت ابراز ناراحتی کرد و گفت: «امریکاییان تقریباً، هیچ اطلاعات مفیدی به فرماندهی مرکزی نمی‌دهند و به همین دلیل ما برای پر کردن خلأهای موجود در وضع بدی قرار گرفته‌ایم.» در روزهای پایانی تهاجم، همین فرد، یعنی سیمون رن نامه محرمانه پنج صفحه‌ای را به آلستر کامپل نوشت و طی آن در شرح عملکرد امریکاییان از موضوع تبلیغی جسیکا به منزله موضوع ناراحت‌کننده‌ای نام برد. سیمون رن داستان جسیکا را مبالغه بزرگی دانست که نشان دهنده وجود مشکلات بسیار بزرگ‌تری است. به اعتقاد رن، طی جنگ، امریکاییان در زمینه‌هایی از این دست، هیچ اطلاعاتی از خود بروز نمی‌دادند. سیمون رن همچنین افزود: «امریکاییان به شدت از نفوذ رسانه‌ها در این موضوعات می‌ترسند و جالب اینکه خبرنگاران امریکایی همچنان پیگیر مسائلی اینچنین نیستند و مقامات امریکایی را برای ارائه اطلاعات تحت فشار قرار نمی‌دهند».
رن رسماً، در وزارت دفاع انگلیس اعلام کرد که بارها کوشیده است تا امریکاییان را وادار کند شیوه برخورد خود را عوض کنند، اما موفق نشده است. وی داستان نجات جسیکا را داستانی خیالی خواند و بر این نکته تأکید کرد که هر چند خبر مربوط به جسیکا خبر خیلی مهمی، حتی در روز وقوع نبود، اما بسیاری از رویدادهای مهم دیگر را تحت‌الشعاع قرار داد. بیشتر، خبرنگاران و شاهدان عینی تهاجم و همچنین شریک اصلی امریکاییان، یعنی انگلیسی‌ها در این نکته اتفاق نظر دارند که استراتژی امریکاییان،‌ تمرکز بر جمع‌آوری بهترین تصویرهای ممکن برای انتقال پیام‌های طراحی شده به مخاطبان هدف بود و در مراحل بعدی، متناسب با اهداف خود، کار صداگذاری یا نوشتن متن زیر تصویر را پی گرفتند. این کار کاملاً‌ فارغ از واقعیت‌هایی صورت می‌گرفت که درباره یک رویداد اتفاق می‌افتند.
داستان جسیکا از نظر سطح ساخت یک سوژه جذاب و تعارضات ماهوی خود در عرصه درگیری دختر نوزده ساله‌ای که کارمند نظامی است و فداییان خشم صدام که اتفاقاً، نظامیان حرفه‌ای هم هستند، موضوعی هیجانی و عاطفی را در مخاطب ناظر بر تصویرهای واقعی و متن وکلام پردازش شده، برمی‌انگیزد که می‌‌تواند به الگویی ذهنی تبدیل شود و سوگیری مخاطب را تغییر دهد. این داستان، افزون بر تأثیرات کوتاه‌مدت خود، ویژگی‌هایی دارد که می‌تواند از نظر نمادین و اسطوره‌ای در بلندمدت به تغذیه نظام عملیات روانی بپردازد. کتابی که یک وکیل عراقی پناهنده درباره نجات جسیکا با قرادادی پانصد هزار دلاری، در ماه اکتبر سال جاری به بازار کتاب آمریکا و سپس، دنیا عرضه خواهد کرد، نمونه‌ای از ویژگی‌های یک خط عملیات روانی با استفاده از سوژه جذایی است که بر اساس شناخت از جوامع هدف ـ که بیشتر افکار عمومی امریکا در اینجا مطرح است ـ و مرحله‌بندی زمانی و شناخت ویژگی‌های زمانی (مانند شتاب در فراخوانی خبرنگاران به فرماندهی مرکزی دوحه) صورت پذیرفته است. در جنگ سلطه، اختلافات زیادی بین دو وزنه اصلی ائتلاف مهاجم وجود داشت، یکی از موارد اختلاف به شناخت مهاجمان از جامعه عراق مربوط بود. انگلیسی‌ها با توجه به زمینه‌های اطلاعاتی گسترده خود که در مطالعات فرهنگی و محلی ریشه طولانی داشت، نسبت به امریکاییانی که از عدسی فناوری و جامعه خود به عراق می‌نگریستند، در منطقه اشغالی جنوبی در ارتباط با عملیات روانی، به ویژه در شهر بصره، مؤثرتر عمل کردند. برای نمونه‌، در اجرا، پیام‌های توزیع شده (در قالب اوراق تبلیغاتی) از سوی انگلیسی‌ها به دلیل رعایت اصل سادگی و فراگیری (استفاده از کاریکاتور) به مراتب تأثیر بیشتری نسبت به پیامهای امریکاییان داشت. امریکاییان از تصویرهایی در اوراق تبلیغاتی خود استفاده کرده بودند که برای بسیاری از مردم محلی عراق، که بیرون از شهرها زندگی می‌کردند، به راحتی قابل درک نبود و به همین دلیل نمی‌توانست ارتباط منطقی و مؤثری را با مخاطب برقرار کند.
البته، امریکاییان در جنگ‌های اخیر خود نشان دادند که از جلوه‌های نمایشی و ایماژهای مجازی، بسیار بهره می‌برند و در این زمینه آنچنان پیشرفت کردند که دونالد رامسفلد، وزیر دفاع، خود را در نقش مجری یک نمایش تلویزیونی به خدمت گرفت و صحنه جنگ را عرصه تاخت و تاز هالیوود کرد. افرادی مانند جری بروک هیمر که فیلم سقوط عقاب سیاه را ساخت، در برخی از موارد، مقامات پنتاگون را تحت تأثیر عقاید خود قرار می‌دهند و با فن هنر، از این فرصت‌های زمانی سوژه‌هایی برمی‌گزینند و نقاط عطفی را در آنها می‌پردازند که با توجه به شناخت از جوامع مورد نظر خود در قالب فیلم و نمایش، تأثیرگذار و پرفروش (پر مخاطب) باشد.
به هر حال، آنچه از داستان جسیکا بر می‌آید، نشان از تهیه سریالی دارد که قسمت‌های جالب آن در آینده پخش خواهد شد. حال در ادامه به مورد دیگری می‌پردازیم که عدم شناخت مخاطب را در محیط داخلی امریکا نشان می‌دهد.

ظهور و سقوط یک ساختار
پس از حادثه ۱۱ سپتا مبر، مقامات آمریکایی در ساختار دفاعی امنیتی خود تغییراتی را ایجاد کردند که از آن جمله می‌توان به تأسیس اداره نفوذ استراتژیک در پنتاگون وزارت امنیت داخلی در کاخ سفید اشاره کرد.
خبر تأسیس این اداره که نخستین بار نشریه نیویورک تایمز در تاریخ ۱۹ ماه فوریه سال ۲۰۰۲ آن را منتشر کرد، به علت مأموریت‌های ویژه‌ای که در حوزه فعالیت‌هایش قرار گرفته بود، در داخل وخارج آمریکا، واکنش‌های بسیاری را در پی داشت. این ساختار اورولی بنا به گفته مقامات پنتاگون قرار بود مسئولیت سیاست‌گذاری طرح‌های جنگ اطلاعات را که از سوی کارشناسان نظامی انجام می‌گرفت بر عهده داشته باشند و در نهایت، طرحهای عملیاتی آن را برای پرهیز از موازی کاری و دستیابی به هماهنگی بیشتر وزیر دفاع و وزیر امور خارجه تصویب کند.
طبق گفته مقامات رسمی پنتاگون، اداره نفوذ استراتژیک، نفوذ در روان مخالفان را در دستور کار خود قرار داده بود. بنا به تحلیل شبکه سی.ان.ان در تاریخ ۲۰ ماه فوریه سال ۲۰۰۲، این کار تلاشی بود که در راستای طرح کلی بوش برای اعمال نفوذ در جمعیت‌های مسلمان در سراسر دنیا انجام می‌گرفت؛ تلاشی که به نوعی فضای جنگ امریکا را علیه تروریسم به نفع این کشور رونق و مشروعیت می‌بخشید. این اداره بر مبنای نقش مهم عملیات اطلاعاتی و روانی در نبردهای نظامی و نیاز بیش از پیش به این نوع عملیات در تغییر نگرش جمعیت‌های مورد هدف امریکا به فاصله اندکی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر تأسیس شد و طبق قانون، فعالیت‌های آن باید تنها حوزه خارج از امریکا را شامل می‌شد، اما بی‌گمان، فراهم‌آوردن زمینه‌های اجرایی چنین عملیات در سطح بین‌الملل سرایت اخبار و اطلاعات تحریف شده را که در راستای عملیات فریب صورت می‌گرفت به حوزه رسانه‌های داخلی امریکا موجب می‌شد؛ رسانه‌هایی که گاه بدون این فشار مضاعف نیز از اعمال نفوذ محافل امنیتی و نظامی امریکا که پس از حادثه ۱۱ سپتامبر دوچندان شده بود، به تنگ آمده بودند.
آنچه از جریان آشکار شدن تأسیس این اداره به دست می‌آید این است که افزون بر رسانه‌های ناراضی، سه ساختار موازی دولتی در امریکا، تأسیس اداره نفوذ استراتژیک در پنتاگون را در تقابل با منافع خود می‌دیدند. این ساختار دولتی که با دستور کارهای مربوط به عملیات روانی مرتبط هستند، عبارتند از:
۱) دفتر عملیات روابط عمومی در پنتاگون؛
۲) برنامه‌های دیپلماسی خارجی وزارت خارجه؛
۳) اتاق جنگ کاخ سفید.
رامسفلد، وزیر دفاع امریکا، پس از درج خبر تأسیس این اداره در نشریه نیویورک تایمز، به طوری که در نشریه شیکاگو تریبیون در تاریخ ۲۰ ماه فوریه سال ۲۰۰۲ منتشر شد. در توجیه چرایی تأسیس این اداره و در پاسخ به پرسش‌های رسانه‌های داخلی و افکار عمومی امریکا، گفت: «این اداره که تأسیس آن در دولت بوش تصویب شده است، در پی فریب تروریست‌ها و دشمنان آمریکاست و به دنبال نشر اکاذیب از طریق رسانه‌های داخلی و خارجی نیست.» هر چند وی در مجموعه المپیک زمستانی سالت لیک سیتی و در پاسخ به خبرنگاران، از برخورد صادقه با مردم سخن گفت، اما در ادامه سخنانش اظهار کرد: «پنتاگون فعالانه در راستای فریب دشمنان آمریکا، کوشش خواهد کرد»
رامسفلد برای روشن کردن گفته‌هایش با استفاده از وضعیتی فرضی که در آن، نیروهای ویژه امریکا طرح حمله به محل اختفای اعضای شبکه القاعده را در افغانستان، از سمت غرب دارند، گفت: «آنها {کارشناسان اداره نفوذ استراتژیک} ممکن است با مهارت تمام به مردم چنین وانمود کنند که نیروهای امریکایی به جای این که از غرب وارد عمل شوند، از شمال وارد عمل خواهند شد. این اقدام ویژگی عملیات فریب تاکتیکی است».
رامسفلد در پاسخ به این پرسش خبرنگاران که می‌پرسیدند مگر پیش از این، چنین اقداماتی انجام نمی‌گرفت، گفت: «این اداره بدان دلیل تأسیس شد که در مقطع کنونی، تهدیدها علیه امریکا آشکار شده است. گروه‌های تروریستی سایه‌وار در گوشه و کنار کشورها مشغول فعالیت هستند. برخورد با این مسئله به راحتی برخورد با نیروهای نظامی معین یک یا چند کشور نیست. در این شرایط، عملیات اطلاعاتی (جنگ روانی و اطلاعاتی) بسیار پیچیده‌تر شده و نیازمند هماهنگی‌های تازه‌ای است».
به هر صورت هنوز ۲۴ ساعت از انتشار خبر تأسیس این اداره نگذشته بود، که مقامات امریکایی مجبور شدند مواضع خود را درباره مأموریت‌های اداره نفوذ استراتژیک تعدیل کنند. برای نمونه، داگلاس فیث معاون خط مشی وزارت دفاع آمریکا، به نقل از نشریه شیکاگو تریبیون، مورخ ۲۰ ماه فوریه سال ۲۰۰۲، گفت: «ما از مسئولان پنتاگون می‌خواهیم که به مردم راست بگویند». اما در تحلیل که در ادامه اظهارات مذکور داگلاس فیث در نشریه شیکاگو تریبیون در ۲۰ ماه فوریه سال ۲۰۰۲ آمده است، این نکته به صراحت عنوان شده که سخنان مذکور بدین معنا نیست که مقامات امریکایی از دیگران، یعنی رسانه‌های گروهی نخواهند خواست که به مردم دروغ بگویند.
تحلیل‌هایی از این دست، مبنی بر این که مقامات امریکایی تحریف اطلاعات و اخبار را به صورت آشکار و نهادین در ساختارهای رسمی خود اعمال می‌کنند و در حرکت‌های جهانی خود در پی ایجاد فضایی کاذب و تحریف شده است که دامن‌گیر خود ایشان نیز شده است، باعث شد تا ظرف مدت کمتر از یک هفته، دولتمردان امریکا به فکر جبران خسارت‌های حاصل از لطمه‌ای بیفتند که در اختلافات داخلی در ساختار دولتی امریکا ریشه داشت. به عبارتی دیگر، ساختارهای موازی با این اداره تازه تأسیس که منافع و اولویت‌های مأموریتی خود را در حوزه دروغ‌پردازی‌های متعارف در تعارض با مأموریت‌های اداره مزبور می‌دیدند، در افشای اخبار مربوط به مأموریت‌های جنجالی آن، با استفاده از رسانه‌هایی که مشتریان قدیمی آنها بودند، کوتاهی نکردند و افکار عمومی را علیه این اقدام پنتاگون تهییج کردند؛ پنتاگونی که از شناخت مخاطب در محیط داخلی امریکا به دلیل هیجان‌های ناشی از یک حادثه (۱۱ سپتامبر) غافل مانده بود.
جوی که علیه اداره جدید نفوذ استراتژیک در داخل امریکا ساخته شد، ظرف مدت کمتر از یک هفته، اعلان رسمی تعطیل شدن آن را به همراه داشت؛ اداره‌ای که در آن تبلیغات سیاه باید از سوی کارشناسان نظامی در قالب عملیات روانی انجام گیرد. این اداره که به مسئولیت سرتیپ سیمون وردن ، یک افسر عالی‌رتبه نیروی هوایی در پنتاگون ایجاد شده بود، خبر سقوط و مرگش در تاریخ ۲۵ ماه فوریه سال ۲۰۰۲ در رسانه‌های گروهی و کنفرانس‌های خبری پنتاگون و کاخ سفید اعلام شد. رامسفلد در این ارتباط، طی کنفرانس خبری که در تاریخ یاد شده در پنتاگون برگزار شد، گفت: «دیگر چه می‌خواهید؟ خون؟ کار این اداره تمام شد!» رامسفلد همچنین، در ادامه مطالب خود با انتقاد از این که بسیاری از سرمقاله‌ها، کاریکاتورها، نوشته‌ها و برنامه‌هایی که در این باره در رسانه‌ها انعکاس می‌یابد، بی‌ربط بوده است، گفت: «به هر حال، برای من کاملاً روشن است که با توجه به خسارت‌هایی که به این اداره وارد آمده، دیگر نمی‌تواند به فعالیت خود ادامه دهد، ولی مأموریت‌های آن در اداره‌های دیگری که از پیش وجود داشته‌اند، اجرا خواهد شد.» وزیر دفاع امریکا، در ارتباط با موضوع دیگر اداره‌های پیشین، با اشاره به اداره عملیات اطلاعاتی پنتاگون، که ستاد مشترک ارتش این کشور آن را اداره می‌کرد اهمیت جنگ روانی برای فریب دشمن و تضعیف روحیه او را مورد توجه قرار داد.
رامسفلد در هنگام این کنفرانس خبری و در پاسخ به این پرسش که آیا این اقدام اعتبار پنتاگون را خدشه‌دار نکرده است؟ گفت: «اگر چنین شده باشد، سعی می‌کنیم، اعتباری دوباره کسب کنیم.» جرج دبلیو بوش طی این کنفرانس خبری، در تاریخ ۲۵ ماه فوریه سال ۲۰۰۲ و در پاسخ بدین پرسش خبرنگاران در مورد اداره نفوذ استراتژیک پنتاگون که آیا شما از رامسفلد خواسته‌اید این اداره را تعطیل بکند؟ گفت: «من به رامسفلد گفتم. البته، نیازی هم به گفتن نبود؛ چرا که او به خوبی احساس مرا درک می‌کند و من این نکته را از اظهاراتش در روز بعد از انتشار خبر دریافتم که ما با مردم امریکا صادق هستیم. رامسفلد هم مانند من از آنچه درباره این اداره در روزنامه‌ها و رسانه‌ها می‌دیدم متعجب شده بود، می‌دانید! این اتهام که دولت امریکا هیچگاه به مردم خود راست نمی‌گوید. به هر صورت او (رامسفلد) فوراً ترتیب این کار (بسته شده اداره مزبور) را خواهد داد.»
همان طور که رامسفلد نیز بدان اشاره کرد، مأموریت این اداره در دیگر ساختارهای پیشین یا جدید و بعدی مانند گذشته و البته با شدت بیشتری از سوی دولتمردان امریکا در حال پیگیری است. کسی چه می‌داند شاید این ظهور و سقوط هم، ظهور و سقوطی امریکایی و دروغین باشد، اما آنچه روشن است این که، این عدم شناخت و اشتباه استراتژیک آمریکا، با واکنش مناسبی از سوی جامعه جهانی، به ویژه کشورهای خط مقدم مقابله با امریکا روبرو نشد. این عدم واکنش دلیلی بر ضعف محاسبه‌ها در لحاظ کردن ویژگی‌های زمانی در اجرای عملیات روانی آفندی است.

نتیجه‌گیری
بررسی کوتاه عوامل شناخت مخاطب، زمان و گفتمان درگیری و شرح چگونگی اجرای دو مورد از عملیات روانی، نشان‌دهنده آن است که این عملیات متأثر از عوامل بنیادین مزبور هر روز با جلوه تازه‌تری، ذهن و قلب انسانها را به مدد علم، فناوری، ادب و هنر در تعامل جنون‌آمیزی هدف قرار داده است. تعامل انسان و پیام و ایماژ مجاز، تحریف حقایق و واقیعت‌های عالم خارج، فراقواعد عصر پست‌مدرن است که مشروعیتی مجازی یافته و تنوع هنجارها و ارزشها را به مسلخ تکثر گمراه‌کننده هدایت کرده است.
تحریف حقیقت در حوزه بسط منافع چنان مشروعیت یافته است که انسان متمدن امروز سرخوش از فتوحات فناورانه و مست از باده تخصص، می‌کوشد تا هرچه حرفه‌ای‌تر مجاز بیافریند، از مجاز، اسطوره بسازد، نسبت به حقیقت و واقعیت تنفر ایجاد کند، محیط اطراف نمادهای ارزشی و متعالی انسانی را متعفن و منسوخ بنمایاندو فضای اسطوره‌های مجازی را که مانند سرابی از رنگ خیال به تصویر کشیده‌اند، معطر جلوه دهند؛ روندی که گاه در طول مراحل زمانی، چنان نهادینه می‌شود که ناهنجاری هنجار می‌نماید و گاه، مخاطب آن از نظر نگرشی تغییر ماهیت می‌دهد.
جفری پرت در کتاب خود با نام کشوری که با جنگ بنیان نهاده شد رشد و ترقی این قدرت جهانی امریکا را در قرن بیستم، مدیون جنگ‌ها و لشکرکشیهای پیاپی آن می‌داند و این تصویری نیست که یک شهروند امریکایی از خود در ذهن دارد، اما تاریخ روشن و واضح است. برای اثبات صحت این موضوع تنها کافی است به وسعت سرزمین‌های تصرف شده به دست امریکا در جنگ‌های مختلف و تعداد رؤسای جمهوری که خود را قهرمانان جنگی می‌نامیدند، دقت شود. به طور قطع، بنیان جمهوری در امریکا بر پایه جنگ استوار شد. ماهیت جنگ نیز مانند ماهیت مخاطبان در این تعامل‌ها، تغییرات چشمگیری یافته است، تعاملات مجازی افزون بر تأثیری که بر مخاطب می‌گذارند، پدیده را نیز تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و شاید بر همین اساس است که اسطوره‌ها، پدیده‌سازند. حال اگر نماد و اسطوره‌ای از نوع جسیکا به وجود آمد، چه پدیده‌هایی را می‌توان شاهد بود؟
فضای عملیات روانی در جنگ‌های آینده فضایی مملو از ابهام و مجازهایی است که در قالب نماد و استعاره می‌خواهند حقیقت را از بین ببرند. جالب این است که به لطف تأثیر فناوری در ابعاد گوناگون جنگ، درگیری و عملیات روانی، اخلاقیات نیز کاهش می‌یابد. برای نمونه، در شبیه‌سازی‌هایی که از جنگ و درگیری به منزله بازی جنگ مطرح است، کشتن و ویران کردن مایه مباهات تلقی می‌شود و تمرین و ممارست در آن، نیروهای خودقیدی اخلاقی(۲۱) را کاهش می‌دهد؛ نیروهایی که در میدان واقعی عمل مشابه این مجاز، مهرپایانی بر مرحله نهیب وجدان(۲۲) و رشد فرهنگ شرارت و خشونت در متن جامعه‌ای است که به نیایش مجاز پرداخته و از حقیقت غافل مانده است. سوگواری جنایت‌های چنین جامعه‌ای هم، به گونه دیگری رقم می‌خورد؛ چرا که رسانه‌های بخشی، نه جمعی در اوج بکارگیری ترکیبی از فناوری با فرهنگ و هنر در فضای زمان و با توجه به شناخت، صحنه‌گردانان بزم نشاط و تصویرگر حماسه‌سازی از اعمال جانیانی می‌شوند که کشتن انسان‌های بی‌گناه و نسل‌کشی را در قالب استعاره‌های تحریف‌شده‌ای به سرگرمی پرمنفعتی برای خود و جامعه خویش تبدیل کرده‌اند.
این نتیجه عملکرد گفتمانی است که به خداوند پشت کرده و تنها انسان را محور قرار داده است. در مقابل، با تحلیل شناخت و محاسبه زمان حول هنجارهای انسانی و با گفتمانی که به نور حقیقت آراسته باشد، می‌توان دشمن را به زمین زد و لبه تیز و دوپهلوی عملیات روانی را به سوی وی برگردانید و از تأثیر عملیات دشمن نیز در امان ماند. به هر حال، آنچه در ابعاد آفندی و پدافندی این نوع عملیات، بر آن تأکید می‌شود، شناخت مخاطب، زمان و ویژگی‌های آن، گفتمان منبع، پیام و مخاطب است که بازشناسی مجاز و علم به استعاره را می‌طلبد.

منابع
۱٫ Psychological Operations Doctrine. NATO. AJP – 307. 2002.Ch1.PI-1.
2. Ibid. AP “Gray. White. And Black Propagenda”.
۳٫ والتر گیوهان سیطره زمان، بعد چهارم جنگ‌های مدرن؛ مترجم مصطفی میخبر؛ دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، ۱۳۸۲، ص ۲۱٫
۴٫ Carl von Clausewitz. On War. Ed. And Trans. Michael Howard And Peter Paret. Princeton University Press. 1988. P 205.
5. Antoine Henri Jomini. The Art Of War. Trans. G.G. Mendell W.P. Craighill. Greenwood Press. 1971. P 176.
6. Giulio Douthet. The Command Of The Air. Trans Dino Ferrari Washington D.C: Office Of Air Force History. 1983. P51.
7. B.H. Lidellel Hert. Strategy. Penguin Books 1991 P281.
8. John Boyd Organic Design For Command and Control Maxwell 1994 P 19
9. David S.Fadok John Boyd and John Warden Air Power a Quest Strategic Paralysis Maxwell 1995 P 19
10. Mao Tse-tung On Protected War Pecking: Foreign Language Press. 1972 P 235.
11. ریچاردز هیوثر؛ دشمن چگونه می‌اندیشد: روان‌شناسی تحلیل اطلاعات؛ علیرضا فرشچی و احمدرضا نقاء دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، ۱۳۸۰ ص ۵۶٫
۱۲٫ همان؛ ص ۵۷٫
۱۳٫ E.Diener J. Dineen K.Endersen A.Lbeaman and S.C. Fraser “Effects Of Altered Responsibilily Cognitive Set and Modeling On Physical Aggression and Deindivduation” Joumal Of Personality And Social Pasychology (1975): 143-56
14. R.Gambino “Watergate Lingo: A Language on Non Rsponsibility” Freddom at Issue 22 (November – Decmber 1973): 7-9. 15-17.
15. W.Safier “The Fine Art Of Euphemism” San Francisoo Chronicle 13 May 1979 p.13.
16. Hilgartner. R.C. Bell And R.O. Connor Nukespeak: Nuclear Language. Vision and Mindsem (San Francisco Sierra Club Books 1082
17.
Http://www.Guardian.co.uk/Articles Jessica May 2003
18.
Http://www.Boycottusa.Org. The Truth Ablut Jessica Thursday. May 15.2003.
19. Ibid.
20. Ibid.
21. والتر رایش؛ ریشه‌های تروریسم، ترجمه سیدحسین محمدی نجم، دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه ۱۳۸۱، صفحه ۲۶۹٫
۲۲٫ همان.