بررسی استراتژیک ایالات متحده بر امنیت خاورمیانه(با تأکید بر امنیت خلیج فارس)  محمد قنبری، کارشناس علوم سیاسی و کارشناس پدافندغیرعامل ارائه شده در فصلنامه خلیج فارس و امنیت نیروی دریایی سپاه  چکیده جايگاه و نقش استراتژيك خاورميانه را باتوجه به گفته هاي «بورديس فون لوهازن»، ژنرال بازنشسته ارتش اتريش، بهتر مي توان درك كرد. او اعتقاد دارد كه خاورميانه مركز دنياي قديم است. مركزي كه در دل آن، منطقه خليج فارس قرار دارد و به منزله «مركز مركز» شناخته مي شود. در اين منطقه فقط مسئله نفت نيست كه حائز اهميت است، بلكه اگر به اطلس جهاني نگاهي داشته باشيم، نویسنده ابتدا درک مفهومی امنیت را می شکافد و سپس چالش های امنیتی و الگوهای استراتژیک خاورمیانه را تحلیل و در ادامه استراتژی ایالت متحده در خاورمیانه، اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس و نقش امنیت در آن را بررسی می کند.  واژگان کلیدی: امنیت، استراتژی، خلیج فارس، امنیت دسته جمعی، ایالات متحده، بحران‏های منطقه‏ای، امنيت منطقه اي  مقدمه مناطق ژئوپلیتیک به دنبال سقوط جبهه های ژئواستراتژیک تغییرات و سازگاری های را متحمل می شدند که در قلب آنها مناطق ژئوپلیتیک جدیدی ظهور می یافتند. خاورمیانه یکی از مراکزی است که در عرصه بین المللی جایگاه نخست را دارد. از زمان فروپاشی دیوار برلین و اتحاد آلمان، ژئواستراتژیک معنای ژئواکونومیک به خود گرفت. هدف اصلی استفاده از استراتژی های اقتصادی برای نیل به اهداف سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی بود. منابع انرژی، مسیر و ابزارهای حمل و نقل به عنوان تنها اهداف ژئواکونومی تلقی می شدند. مسئله تأمین امنیت آن هم در ابعاد گوناگون آن در مقیاس استراتژیك در ارتباط با نظام سیاسی بین الملل و مناطق ژئوپولیتیكی است و این نیاز همیشه بزرگترین و اساسی ترین هدف قدرتهای جهانی بوده است، بویژه اینكه در قرن بیست و یكم با توجه به تحولاتی كه این مفهوم پیدا كرده است دیگر جنبه های ملی و منطقه ای مطرح نیست بلكه مقیاس جهانی است، به این معنی كه در استراتژی ژئوپولیتیك آنها یا به عبارت ساده تر شرح وظایف كشور مناطقی برای آنها ارزش حیاتی دارد كه با نفوذ و نظارت در آنها بتوانند اهداف استراتژیك خود را جامه عمل بپوشانند، روی همین اصل است كه در حال حاضر بر اساس آخرین استراتژی امنیت ملی آمریكا كه با صراحت بیان گردیده است. یکی از مناطقی که از اهداف ژئو اکونومی محسوب می شود خلیج فارس است جایی که ایران حضور دارد. ایران قویترین کشور منطقه است که نه تنها به ارزش های بین المللی سال های ۶۰ و ۷۰ دست یافت بلکه در زمان فعلی نیز در مصالحه های منطقه توانایی های فراوانی دارد. برخی بر این تصورند که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایران ارزش استراتژیک خود را از دست داده است اما بر خلاف این تصور ایران از زمان پایان جهان دوقطبی ارزش های منطقه ای بیشتری به دست آورده است. قدرت های جهانی که در رأس آنها ایالات متحده است پیش بینی می کنند که ایران در بلند مدت به متحد آمریکا تبدیل خواهد شد. (عزتی، 1382) مفهوم امنیت تعريف فرهنگ هاي لغات از «امنيت»، عبارت است از: در معرض خطر نبودن يا از خطر محافظت شدن. «امنيت» همچنين عبارت است از: رهايي از ترديد، آزادي از اضطراب و بيمناکي، و داشتن اعتماد و اطمينان موجه و مستند. امنيت خواه فردي، ملي يا بين المللي، در زمره مسائلي است که انسان با آن مواجه است. امنيت به صورت وسيع، در مفهومي به کار گرفته شده است که به صلح، آزادي، اعتماد، سلامتي و ديگر شرايطي اشاره مي کند که فرد و يا گروهي از مردم احساس آزادي از نگراني، ترس، خطر يا تهديدات ناشي از داخل يا خارج داشته باشند.(ربيعي،1383، ص 44) از سوي ديگر، امنيت پديده اي متأثر از مؤلفه هاي مادي - ذهني به شمار مي آيد که ديگر چونان دوران جنگ سرد، نمي توان آن را در ذيل ملاحظات نظامي تعريف نمود.(اردي مکين لاي – آرليتل، ترجمه افتخاري،1381،ص 59) واژه «امنيت» ابتدا در ادبيات سياسي آمريکا شديدا متداول گرديد. سپس تغييرات مهمي که پس از جنگ جهاني دوم در سياست بين الملل پديد آمد، موجب شدند اين مفهوم کارايي بيشتري پيدا کند. «بوزان» که رهيافت مفهومي وسيعي از مسئله امنيت ارائه مي دهد، اصطلاح «امنيت» را يک مفهوم توسعه نيافته تلقي مي کند. «آرنولد ولفرز» امنيت را به عنوان يک نشان و نماد مبهم توصيف نمود و به وجود نيروهاي بالقوه مبهم و استفاده سياست مداران از آن اشاره کرد. طبق نظر وي، امنيت در معناي عيني، فقدان تهديد در برابر ارزش هاي کسب شده را مشخص مي کند، و در معناي ذهني، فقدان ترس و وحشت از حمله به ارزش ها را معين مي نمايد. اين دو وجهي بودن مفهوم امنيت در تعاريف لغت نامه ها، که از يک سو به معناي ايمني، استواري و نفوذ ناپذيري، قابليت اعتماد، اطمينان از عدم شکست، و از سوي ديگر، به معناي عدم اضطراب از تشويش و خطر اشاره دارد، منعکس است. از اين رو، تعريف واحد و مطلقي از «امنيت» وجود ندارد و اين واژه داراي يک مفهوم ذاتا نسبي است.(باري بوزان، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردي،1378،ص 15) پس با توجه به اختلاف مفهومي بسياري که درباره تعريف «امنيت» وجود دارد، با در نظر گرفتن همه موارد، مي توان دريافت که «امنيت» يعني آزاد و رها بودن از خشونت اعمال شده توسط ديگران. اين کامل ترين تعريفي است که تقريبا جامع تمام تعاريف نيز هست.  کارشناسان استراتژی غربی گمان می کردند که امنیت، یک واژه خاص و فرعی است در حالی که امروز امنیت را واژه ای بین المللی می دانند بدین معنا که امنیت یک منطقه به امنیت منطقه دیگر وابسته است و بالعکس. این وابستگی به کمک ارتباطات و اطلاعات رو به افزایش است. در پایان قرن بیستم و در آغاز هزاره سوم، «امنیت» بیش از هر زمان دیگری مورد توجه واقع و به ابعاد گوناگون آن توجه شده است، مفهوم امنیت هم در سطوح فردی، جمعی و هم ملی، منطقه ای و جهانی مطرح می گردد و گفتمان امنیت، منزلت و جایگاه و حساسیت خاص و مسلطی نسبت به دیگر رویکردها کسب کرده است. وجود تهدیدهای گوناگون، لزوم ایجاد حداکثری امنیت، وابستگی های متقابل، منافع مشترک و دهها عنصر دیگر، سبب می شود بسیاری از کشورهای جهان درپی تأمین امنیت خود رویکرد جمعی را انتخاب کنند که بر این اساس سازمانهای متعدد و متفاوتی شکل گرفته است. بسیاری از تهدیدات امروزی، جنبه فراملی پیدا کرده و توجه به این رویکرد نیز به طور فزاینده ای بسط یافته است، در برابر مواجهه با خطرها یا تهدیدهای مشترک، کشورهای جهان به ایجاد اتحادیه های نظامی- امنیتی اندیشیده اند. امنیت را می توان از سه رویکرد مورد بررسی قرار داد: رویکردهای ملی، رویکردهای منطقه ای و جهانی، هر یک از این سطوح و رویکردها به گونه ای با دو رویکرد دیگر در تعاملند. در زمینه امنیت منطقه ای، دو برداشت متمایز وجود دارد: اولین برداشت که می توان آن را «برداشت محصور» نامید ارایه گر چنین نظریه ای می باشد که بسیاری از مسایلی که کشورها، بویژه کشورهای جهان سوم، با آن روبرو هستند طبیعتی منطقه ای دارند که می توانند با روش منطقه ای حل شوند. دومین برداشت که می توان آن را «برداشت سیستمی» نامید، مرزی بین امنیت منطقه ای و جهانی نمی شناسد. برعکس امنیت منطقه ای را به عنوان سطحی بین دو سطح ملی و جهانی و در تعامل با آن دو می بیند. «باری بوزان» که همواره در تفکرات خود در جست وجوی این سطح میانه می باشد، در تعریف خود از امنیت چنین می گوید: «هرگونه تلاشی برای مطالعه امنیت، با مسأله (تور یکپارچه) روبرو می شود.» تعیین و شناخت مجموعه های امنیتی منطقه ای ناشی از ویژگیهایی است که در جهت تشریح و توضیح تعاملات امنیتی دسته ای از کشورها بکار می رود. در این قسمت لازم ابتدا به تعریف امنیت منطقه ای بپردازیم. «امنيت منطقه اي» مجموعه تمام تصورات و تعبيرات از امنيت ملي است که اعضاي يک نظام منطقه اي در زماني خاص آن را به کار مي برند. بنابراين، امنيت يا ناامني منطقه اي مي توانند از مجموعه سطوح کشمکش در يک منطقه، اعتبارات نظامي و نهادها و اتحاديه هاي جمعي به دست آيد. (افتخاري،1381،ص 266) باری بوزان نظریه پرداز مجموعه امنیتی منطقه ای در جهت شناخت یک مجموعه امنیتی منطقه ای ویژگیهایی را لازم و ضروی می داند. وی بر این باور است که یک مجموعه امنیتی منطقه ای دارای عناصری بدین شرح است: 1.  وجود وابستگی متقابل امنیتی میان اعضا 2.  وجود الگوهای دوستی و دشمنی 3.  نزدیکی و مجاورت جغرافیایی 4.  وجود حداقل دو بازیگر موثر 5.  استقلال نسبی از سایر مجموعه ها. (عبداله خانی، 1383) اساسا اهداف و وظايف امنيت دسته جمعي را مي توان در قالب سه عنوان و مجموعه بيان کرد: حفظ صلح و جلوگيري از وقوع جنگ، احياي صلح و بازگرداندن صلح پس از نقض و از بين رفتن آن، و ايجاد صلح و صلح سازي که به دنبال جلوگيري از خطر بازگشت جنگ، پس از پايان يافتن آن صورت مي گيرد.(14) امنيت دسته جمعي درصدد است رفتار بين المللي را نه تنها از طريق جلوگيري کردن از متجاوزان، بلکه از طريق تحول ماهيت رقابت آميز تعاملات دولت ها تنظيم نمايد. در اين نوع از امنيت، صلح به صورت دسته جمعي و در صورت لزوم، از طريق يک واکنش تأديبي برقرار مي شود و همه ي اعضا مسئوليت مشارکت در يک تهديد بازدارنده ي کلان و در صورت لزوم، اجراي آن را مي پذيرند.  الگوهای استراتژیک خاورمیانه با توجه به رویدادهای داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای چهار مدل از تئوری های استراتژیک در آینده محتمل است: ۱) آینده منطقه با اتخاذ یک سیاست باز در همین وضعیت باقی خواهد ماند اما اگر چین در صحنه حضور یابد و نفوذ خود را افزایش دهد رقیب ایالات متحده خواهد شد. در این وضعیت ثبات سیاسی و امنیتی در چالش دو قدرت متعادل خواهد شد یا در انتظار قدرت ثالث می ماند. ۲) برخورد تمدن ها: این برخورد باعث ایجاد رقابت میان کشورهای اسلامی و غربی خواهد شد و به همبستگی کشورهای اسلامی منطقه منجر خواهد گردید. در این مورد روسیه از کشورهای غربی حمایت خواهد کرد. برخی کارشناسان سیاسی بر این عقیده نیستند که چنین برخوردی صورت خواهد گرفت اما احتمالا رژیم های اسلامی بنیادگرا افزایش می یابند. ۳) ناامنی: اگر برخی کشورهای منطقه جمعیت های خود را کنترل و مدیریت نکنند آنها با شورش ها، تعارض ها و حتی جنگ های داخلی روبه رو خواهند شد. در چنین وضعیتی کنترل استراتژیک امکان پذیر نخواهد بود. ۴) پایان تاریخ: فرانسیس فوکویاما گمان می کند آزادسازی کشورهای خاورمیانه به امنیت منطقه ای منجر خواهد شد و این تنها ابزار برقراری صلح میان اعراب و اسرائیلی هاست.  هم‌اکنون منطقه مهم خلیج فارس نیازمند داشتن یک الگوی جدید ترتیبات امنیتی است. از میان چارچوب‌های امنیتی سه نظریه و الگو را که امروزه در مورد امنیت بین‌المللی بیشتر مطرح هستند، به اختصار معرفی خواهیم کرد. الف- الگوی سیاست واقع‌گرایانه رقابتی: این الگو بر پایه تهدیدات آشکار و نهان نظامی استوار است، اما وجود این تهدیدات به معنی نادیده انگاشتن حاکمیت، منافع ملی و نگرانی‌های امنیتی سایر بازیگران نیست. در این الگو ترکیبی چند قطبی از کشورهایی وجود دارد که دارای روابطی سیال و براساس سود و زیان مقطعی هستند که در طول زمان ممکن است تغییر کند. در این الگو منطق موازنه قوا پذیرفته شده است و به طور کلی هیچ کشوری به طور دائم دوست و یا دشمن شناخته نمی‌شود. در مورد همه کشورها سطوح مختلفی از منافع مشترک یا متعارض وجود دارد و وجوه مشترک تقریباً به همه کشورها در هر منطقه اجازه می‌دهد که براساس شرایط روز با یکدیگر متحد شوند. به طور کلی، به نظر می‌رسد شیوه موازنه قوای سنتی یا همان الگوی سیاست واقع گرایانه رقابتی برای مدیریت مسائل امنیتی در شرایط زیر نتیجه بهتری بدهد: É  کشورها تا حدی دارای ارزش‌ها و منافع مشترکی هستند و از این رو تعریف‌های مشابهی از امنیت و ثبات ملی دارند؛ É  کشورها به طرف مقابل خود اطمینان دارند و به نام گسترش مجموعه خاصی از ارزش‌ها نظم موجود را برهم نمی‌زنند؛ É  کشورها به موجودیت مختار و مستقل دیگر بازیگران احترام می‌گذارند؛ É  وجود جنبش‌ها و ایدئولوژی‌های فراملی و داخلی نقش کانونی کشورهای مستقل به عنوان بازیگر اصلی را نفی نمی‌کند؛ É  اولویت‌های سیاسی کشورها به طور معقولی قابل پیش‌بینی و در طول زمان ثابت است و همین امر باعث اعتمادسازی می‌شود. ب - الگوی هژمونیک: الگوی دوم برای ایجاد چارچوب امنیتی منطقه‌ای الگوی هژمونیک است که بر اساس غلبه منافع یک مجموعه از کشورها بر دسته‌ای دیگر و کاربرد عملیاتی ابزارهای نظامی و اقتصادی برای اعمال سیاست بازدارندگی طراحی می‌شود. براساس این الگو، صف دوستان و دشمنان کاملاً مشخص و از یکدیگر تفکیک می‌شود. به عبارت دیگر، ”هر که با ما نیست برماست“. این دیدگاه یادآور دوران مرکانتیلیسم قرون هجدهم و نوزدهم است که در آن اتحادیه‌های سنتی برای دوستان امنیت دسته جمعی را در چارچوب حفاظت از راه‌های دریایی، کنترل مالی بین‌المللی و پیشرفت‌های فن‌آوری به ارمغان می‌آورد و این امتیازات را به طور کلی از دشمنان دریغ می‌کرد. ج‌- الگوی امنیت مشارکت‌جویانه:  چالش های عمده امنیتی در خاورمیانه یکی از مهمترین چالش های منطقه، چالش های مرزی و سرزمینی می باشد. زیرا بسیاری از این کشورهای  با یکدیگر اختلافات مرزی و سرزمینی دارند. اکثر مرزهای خاورمیانه  مرزهای تحمیلی هستند و قدرت های غربی آنها را تعیین کرده اند. قسمت اعظم مرزهای خاورمیانه بدون توجه به مسئله قومیت ها، فرهنگ، و زبان یا توپوگرافی روی زمین ترسیم شده اند. در مجموع ۵۸ درصد مرزهای منطقه هندسی هستند. این مسئله موجب شده است خاورمیانه بیش از هر جای دیگر در دنیا صحنه منازعات باشد. در خاورمیانه می توان از چهار نوع منازعه مرزی سخن به میان آورد: منازعات مکانی : این منازعات ناشی از مکان دقیق مرز است .همانند مرز ایران و عراق در اروند رود. منازعات سرزمینی:  که در آن دو کشور همسایه مدعی بخشی از سرزمین یکدیگر باشند. همانند ادعاهای سوریه در مورد استان هاتای در ترکیه  یا ادعاهای ترکیه در مورد موصل و کرکوک عراق یا منازعات اعراب اسرائیل در مورد فلسطین. منازعات عملکردی: این منازعات در نتیجه تأثیراتی بروز می کند که مرز در حرکت مردم و کالاها می گذارد. در این مورد می توان به  مرزهای ترکیه با عراق و سوریه اشاره کرد. ترکیه ادعا می کند که چریک های پ.ک.ک از پایگاه های خود در خاک عراق و سوریه به خاک ترکیه حمله می کنند. منازعات مربوط به منابع در دو سوی مرز: این منازعات به طور عمد در نتیجه کشف واستخراج نفت در دو سوی مرز روی می دهند. همانند اختلافات عربستان و یمن و عراق و کویت اشاره کرد. چالش دوم منطقه چالش های مذهبی – قومی است. وجود هویت های گوناگون و متعدد به خودی خود عاملی نیستند که تبدیل به موضوع امنیتی شوند. هویتهای مختلف وقتی به یک موضوع امنیتی تبدیل می شوند که دیدگاه سلبی نسبت به یکدیگر داشته و به تبع آن موجودیت خود را  در نبود دیگری تعریف کنند. به عنوان مثال کامروا معتقد است که هسته اصلی مناقشه بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها انکار مداوم هویت ملی یکدیگر بوده. این تنها محدود به روابط اعراب و اسرائیل نیست بلکه در سرتاسر مناطقی که در پیرامون ایران قرار دارند انکار هویت یکدیگر به اشکال گوناگون وجود دارد، هویت شیعی در برابر هویت سنی، هویت عربی در برابر هویت ایرانی، هویت ترکی در برابر هویت ایرانی و عربی… در اینجا می توان  به سازه ای و بین ذهنی بودن هویت اشاره نمود، زیرا در عمل ممکن است هویت ها در ذات خود تهدیدی بر علیه یکدیگر نباشند و این حاملان و دارندگان  هویت هاست که در یک تعامل اجتماعی چنین چیزی را می سازند و به آن ارج می نهند. چالش سوم در منطقه،تعارضات ایدئولوژیک است. در خاورمیانه ایدئولوژی­ها از پایه های مهم سیاست کشورها به حساب می آیند. در خاورمیانه ایدئولوژی هایی مانند سکولاریسم، ناصریسم، بعثیسم، صهیونیسم و اصول گرایی اسلامی به منازعات کشورهای منطقه دامن زده است. نمونه آن را در تعارضات ایدئولوژیکی میان ایران و عراق، ایران و مصر،اسرائیل و لبنان و اسرائیل و فلسطین می توان ملاحظه کرد. رقابت ها و چالش های موجود میان اعضای خاورمیانه باعث شده است که غلظت آنارشی در این منطقه بالا باشد. در این حالت الگوهای تعامل میان دولت های واقع در منطقه به سوی رقابت و خصومت سوق پیدا می کند و همکاری میان اعضا به حداقل ممکن می رسد. در اثر این وضعیت است که مباحث سخت امنیت برجسته می شود و چون اعضای مجموعه اعضای دیگر را به چشم رقیب یا دشمن می بینند گرایش به نظامی گری در منطقه غالب می شود. به دلیل بالا بودن غلظت آنارشی و فقدان نهادهای که همکاری میان اعضا را تشویق کند احتمال حل اختلافات و چالش ها با توسل به زور همواره وجود دارد.  منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه حضور آمریکا در خاورمیانه امکان کنترل انرژی جهان را برای این کشور فراهم می کند کشوری که حضور قدرت دیگری را تحمل نمی کند. گرایش آمریکا در حوزه استراتژیک جای می گیرد و هیچ وقت تصور نمی کند که قدرت های جهانی دیگری همچون اتحادیه اروپا، روسیه یا چین در منطقه حضور فعال داشته باشند. به علاوه اینکه آمریکا تمایلی ندارد قدرت مستقلی در عرصه منطقه ای و جهانی ظهور یابد. برعکس، این کشور وابستگی منطقه را پذیرفته است. (عزتی، 1382) براساس گزارش جامع مرکز نیکسون، اهداف آمریکا در خاورمیانه را می توان در سه سطح بررسی نمود که نشانگر اولویت های آمریکا در خاورمیانه نیز می باشد. الف: منافع حیاتی این دسته از منافع از بالاترین اولویت برخوردار بوده و توجه جدی و اهتمام فوری و عاجل حاکمان و استراتژیست های آمریکایی را می طلبد: 1- حفظ امنیت و ثبات اسرائیل در منطقه قرار گرفتن موضوع اسرائیل، درصدر اهداف و منافع آمریکا در منطقه حساس خاورمیانه، قابل تأمل است. البته با در نظر گرفتن این واقعیت که اولاً اسرائیل متحد استراتژیک آمریکاست و ثانیاً به لحاظ نفوذ پرقدرت لابی صهیونیسم در ساختار حکومتی آمریکا و دخالت و تأثیر آن در تعیین حاکمان و کارگزاران حکومتی آمریکا و نیز سیاستگذاری و تصمیم گیری و برنامه ریزی داخلی و خارجی آمریکا، توجه به ثبات و امنیت اسرائیل در این سطح از اولویت بندی چندان هم بعید و دور از ذهن نمی باشد. 2- تضمین امنیت منافع انرژی در مناطق نفت خیز خاورمیانه خاورمیانه به لحاظ در برگرفتن قسمت عمده ای از منابع نفت و گاز جهان، همواره کانون توجه و نظر قدرتهای جهان بوده است و هرگز نمی توان بدون توجه به موضوع حساس انرژی و نفت، مسائل خاورمیانه را بررسی و تجزیه و تحلیل نمود. آمریکا علیرغم برخورداری از منابع غنی و سرشار نفتی، سیاست خود را مبتنی بر حفظ منابع زیرزمینی نفتی خود، تأمین انرژی از طریق خرید نفت از کشورهای تولید کننده و حفظ و گسترش منابع استراتژیک خود قرار داده است. لذا اقتصاد آمریکا به شدت به وضعیت نفت و انرژی حساس و وابسته است. تضمین امنیت چرخه عرضه و تقاضای نفت و سایر حاملهای انرژی از یک سو و از سوی دیگر دستیابی به منابع ارزان و فراوان نفت و انرژی، راهبرد اصلی آمریکا در این خصوص است. بالطبع آمریکا همواره نسبت به منابع نفتی خاورمیانه چشم طمع داشته است و تسلط بی قید و شرط بر آنها از اهداف جدی آمریکاست و این همان واقعیت تلخ و پشت پرده دخالت نظامی آمریکا در جنگ عراق است و دنیا امروز شاهد است چگونه شرکت های بزرگ نفتی آمریکایی، علیرغم وضعیت نابسامان اقتصادی و نیاز مردم عراق، نفت این سرمایه ملی این کشور را به تاراج می برند. 3- ممانعت از دسترسی کشورهای خاورمیانه به سلاح های کشتار جمعی البته بر هیچ کس پوشیده نیست که آمریکا از سر خیر خواهی و صلح طلبی و انسان دوستی بدنبال این هدف نیست. بلکه به لحاظ اهمیت تأمین و تضمین امنیت منافع آمریکا و هم پیمانانش در منطقه و صرفاً به منظور جلوگیری از دستیابی کشورهای مخالف آمریکا به سلاحهای کشتار جمعی و تسلیحات مدرن و قوی، آمریکا دنبال این هدف است. فراموش نکنیم که اولاً بیشترین میزان و حجم اینگونه سلاحها حتی از انواع ممنوعه و خطرناک آن مانند سلاحهای هسته ای، میکروبی و شیمیایی درخود آمریکا تولید و انبار می شود، ثانیاً به گواهی اسناد و مدارک معتبر، آمریکا و متحدان غربی اش و در طول سالهای دفاع مقدس، صدام و رژیم بعثی عراق را به انواع و اقسام تسلیحات کشتار جمعی مجهز نمودند که صدام نیز با چراغ سبز حامیان استکباری اش، به دفعات از آنها استفاده و تلفات و خسارت سنگینی بر ایران وارد نمود، ثالثاً، امروزه و در حالی که آمریکا دم از جلوگیری از گسترش و تولید این نوع تسلیحات می زند، بسیاری از کشورهای دنیا و حتی برخی از کشورهای خاورمیانه که هم سو با منافع آمریکا هستند، با حمایت آمریکا و با نقض معاهدات بین المللی و مخالفت افکار عمومی، به تولید و انباشت تسلیحات کشتار جمعی اقدام می نمایند و جالب اینجاست که اغلب، تأمین کننده اصلی فن آوری تولید آنها و گاه سرمایه گذار اصلی است. فلذا داعیه آمریکا در هدایت و رهبری جریان جهانی مبارزه با تسلیحات کشتار جمعی و نوع اقدامات و موضع گیری های آمریکا در خاورمیانه در این موضوع، مزاحی بیش نیست. ب: منافع فوق العاده در اولویت دوم منافع آمریکا در خلیج فارس می توان به موارد ذیل اشاره نمود: 1- عدم ایجاد همگرایی منطقه ای برای دشمنی با آمریکا در خاورمیانه البته خود سیاستمداران کاخ سفید به دفعات اعتراف نموده اند که در نیل به چنین هدفی ناکام مانده اند و آمریکا ستیزی از واقعیت های جهان و نیز خاورمیانه است و میزان نفرت و انزجار از سیاستهای آمریکا در سطح جهانی واضحاً روند رو به رشدی داشته است. در خاورمیانه، ایران با استراتژی انقلابی و مخالفت صریح و همیشگی اش با رفتار و خلق و خوی استکباری آمریکا و افشاگری ایران در فتنه انگیزی و سیاست های ناصواب آمریکا در این نفرت عمومی نقش به سزایی داشته است. وزن و جایگاه و قدرت و نفوذ ایران در معادلات منطقه ای و جهانی سبب شده است، ایران محور همگرایی منطقه ای در مخالفت با آمریکا گردد. البته کانون های ضد آمریکایی دیگر منطقه مانند مقاومت اسلامی حزب اله لبنان، گروه های مبارز و عمدتاً شیعی منطقه، حماس و... و نیز کشور اسلامی سوریه نیز در این روند آمریکاستیزی سهیم بوده اند. رفتار نفرت انگیز آمریکا در خاورمیانه مانند حمایت از حکومت های استبدادی و دست نشانده، غارت اموال عمومی و سرمایه های ملی کشورها، تهاجم به غیرنظامیان، نقض حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها، کشتار انسان های بی گناه و بی دفاع، داستان تنفرآور زندان ابوغریب و... نیز در برانگیختن احساسات ضدآمریکایی، بی تأثیر نبوده است. 2- پیگیری در به نتیجه رساندن طرح دروغین به اصطلاح صلح خاورمیانه 3- تحکیم روابط استعماری آمریکا با کشورهای منطقه 4- شناسایی مراکز پرورش تروریسم در خاورمیانه جالب اینجاست که اسرائیل بعنوان کشوری جعلی و رژیمی غاصب در منطقه خاورمیانه، خود نماد تروریسم دولتی است و به شدت مورد حمایت آمریکا قرار دارد. ضمن این که در کشورها و مناطق تحت کنترل و اشغال آمریکا در منطقه، نه تنها تروریسم ریشه کن نشده است بلکه شاهد موجی تازه از ترور، قتل و کشتار هستیم که سریال تمام ناشدنی ترورهای خونبار و مرگبار در عراق، رشد و قدرت یافتن مجدد طالبان در شمال پاکستان و جنوب افغانستان، نمونه های بارز آن هستند. بهرحال آنچه مسلم است این است که تلقی آمریکا از موضوع تروریسم که مبنای توجیهی اقدامات آمریکا در دنیا با هدف مبارزه با تروریسم است نوعی نگرش ابزارگونه است و ملاک و معیار سنجش و قضاوت گروه ها و افراد در مورد تروریست بودن آنها، صرفاً منافع برتری جویانه و استکباری آمریکاست. ج: منافع مهم اولویت سوم آمریکا در منطقه عبارتست از: 1- برقراری ارتباط با تمامی کشورهای منطقه آمریکا در این تعاملات دنبال منافع اقتصادی و تجاری، تضمین حضور درازمدت خود در منطقه و ایجاد جبهه متحد در مقابله با تهدیدهای ضد آمریکایی در منطقه می باشد. توافقنامه امنیتی آمریکا و عراق که کاخ سفید به شدت بر نهایی شدن آن اصرار دارد، جدیدترین برگ از این سناریوی خطرناک است. 2- ظهور دولت های معتدل تر بر مبنای نظام لیبرال دموکراسی رفتار آمریکا در زمینه دموکراسی نیز متناقض و قابل نقد و تأمل است و شعارهای عوامفریبانه ای مانند استقرار و صدور دموکراسی که سیاستمداران آمریکایی مدعی آن هستند، رنگ باخته است. واقعیت این است که دموکراسی واقعی هیچگاه مدنظر آمریکا نبوده و نیست. چرا که اولاً به اذعان نهادها و گروه های سیاسی آمریکایی، موارد نقض دموکراسی در این کشور مدعی دموکراسی، کم نیستند، ثانیاً، اکثر متحدان آمریکا را در دنیا حکومت های غیر دموکراتیک تشکیل می دهند و ثالثاً، اگرچه جنبه های دموکراتیک درکشورهای مخالف آمریکا، فراوان است، لیکن کاخ سفید، صرفاً به جهت مخالفت آنها با منافع آمریکا، همچنان با آنها عناد ورزیده و آنها را به نقض دموکراسی متهم می نماید. نکته ای که در اینجا اشاره بدان لازم است آنست که با بررسی عملکرد و رفتار سیاستمداران و حاکمان آمریکایی تعهد و التزام عملی آنان به اهداف مورد اشاره، مشخص و بارز است. تحرکات سیاسی و دیپلماتیک، چانه زنی های سیاسی با قدرت های هم سنگ و هم وزن درتعاملات بین المللی، استراتژی خبری و رسانه ای و تبلیغات بنگاه های بزرگ خبرپراکنی و امپراطوری های گسترده و اختاپوسی خبری استکباری، استفاده از نفوذ و لابی غیرقابل انکار و غیرموجه آمریکا در نهادها و سازمان های بین المللی به ویژه سازمان ملل و شورای امنیت و پیمان آتلانتیک شمالی ناتو و گروه های کوچکتر مانند کشورهای صنعتی و نیز نهادهای اقماری مانند بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، آژانس بین المللی انرژی اتمی و... همگی بگونه ای سازماندهی و جهت دهی می شوند که کاخ سفید را در نیل به اهداف آمریکا در خاورمیانه یاری نماید. استراتژی تهدید نرم، تحریم اقتصادی، تهدید نظامی، راه اندازی و تحریک انقلاب های رنگین، حمایت از حکومت های دست نشانده و دولت های همسو، سنگ اندازی در مسیر موفقیت و پیشرفت کشورهای مخالف و حمایت از اپوزیسیون های داخلی در آنها، تلاش جهت روی کار آمدن گروه ها و شخصیت های سیاسی نزدیک به آمریکا در منطقه، امنیتی نمودن خاورمیانه و ایجاد فضای رعب و وحشت در منطقه و ایجاد بدبینی و بدگمانی بین کشورها، دروغ پردازی و شایعه پراکنی، سیاه نمایی و... برخی از برنامه های آمریکا در تحقق اهدافش در خاورمیانه است. شوی مضحک و نخ نمای مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق بشر، صدور و برقراری دموکراسی، مبارزه با استبداد و... نیز تلاشی جهت پوشش نهادن براهداف واقعی و خطرناک آمریکا در منطقه و نیز کسب اجماع نسبی جهانی و ایجاد بستر روانی مناسب در سطح دنیا برای توجیه و همراهی با اقدامات آمریکائیان است.  استراتژی ایالت متحده در خاورمیانه فهم استراتژی امریکا در بازسازی ساختار خاورمیانه جدید که در ضمن استراتژی هژمونی آن صورت می گیرد تنها از طریق شناخت و درک ژئوپلیتیک امریکایی خاورمیانه، در دوران های مختلف تاریخی و تلاش در جهت ارتباط بین وضعیت کنونی و گذشته، در زمینه استراتژی دولت های بزرگ در منطقه کشورهای عربی امکان پذیر است. به این مفهوم که امریکا یک موضع ثابت داشته و آن اینکه هیچ قدرت منطقه ای یا جهانی که ایالات متحده را تهدید کند، ایجاد نشود یا وجود نداشته باشد و ایالات متحده همچنان معتقد است که شکل گیری قدرت ملی چین و روسیه، حتی اتحادیه اروپا، در آینده همراه با سیطره بر موقعیت و نفت خاورمیانه خواهد بود. (صبوري، 1386)  آنچه «رینهولد نیبور» از مشهورترین نظریه پردازان رئالیسم در روابط بین الملل، در قرن بیستم گفته بود که هر که بر خاورمیانه مسلط شود، بر تمام اروپا مسلط شده است ، رفتار استراتژیک از کسینجر تا برژینسکی تا زمان بوش و رامسفلد را تفسیر می کند همچنین نقل قول ماریوس پلیتر، نویسنده فرانسوی از ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب بلشویکی مبنی بر اینکه ادراک استراتژی امریکایی این است که راه پاریس، از مغرب (مراکش) می گذرد.  نقش پدیده های جغرافیایی در تقدم بندیهای ژئواستراتژیك پدیدار می شود و آن جایگاه شبه جزایر اطراف اورآسیا است كه آسیب پذیرترین و شكننده ترین آن همین منطقه خاورمیانه است با محوریت خلیج فارس، برای روشن شدن موضوع باید نگاهی گذرا به استراتژی سیاست خارجی آمریكا بیندازیم، اساس این سیاست خارجی پس از جنگ سرد متكی است بر: 1.          استراتژی نرم افزاری كه در این استراتژی به دنبال برقراری رابطه مستقیم با مردم كشورهای منطقه مورد بحث است و در رأس آن فعلاً دو كشور ایران و سوریه است. 2.          استراتژی پیشگیرانه در این استراتژی آمریكا خود را ملزم می داند با هر آنچه كه فكر می كند امنیت آمریكا را به خطر می اندازد بدون هیچ قید و شرطی مقابله نماید، در استراتژی جدید امنیتی آمریكا تفكر پیشگیرانه اینطور بیان شده است كه بهترین دفاع تهاجم خوب است . 3.          استراتژی انرژی، در واقع محور سیاست خارجی آمریكا را اهداف همین استراتژی برای یك دوره میان مدت تشكیل می دهد و هدفش نفوذ و تسلط كامل بر كانون استراتژیك انرژی جهانی است كه خلیج فارس در كانون این قلمرو ژئواكونومیك قرار دارد، در این رابطه باید گفت كه مهمترین تاكتیك آمریكا تضعیف اوپك و برجسته كردن نقش عراق است. همچنین به نظر می رسد كه عربستان و تركیه در آینده مورد بی مهری آمریكا قرار خواهند گرفت و این توجه بیشتر متوجه ایران خواهد شد.( Seurty, Strategy Of The U.S.A, Sep. 2003) استراتژی ایالات متحده در طی سالهای اخیر در منطقه همواره یک استراتژی هژمون محور بوده است. این مسئله هر چه بیشتر سبب خواهد شد تا نظم امنیتی موجود هموراه در معرض خطر گسست قرار بگیرد. این استراتژی همچنان نیز در دستور کار ایالات متحده قرار دارد. بنابراین احتمال شکست سیاسی آن بسیار بیشتر است و از سوی دیگر توافقات دوجانبه این کشور در منطقه نیز نمیتواند به حل کشمکشهای سیاسی موجود کمک نماید. (مایکل کریگ، ترجمه حیدری،1386) استراتژی امنیتی آمریکا همواره بر این اساس استوار بوده که دو کشور ایران و عراق از ترتیبات موجود در منطقه بیرون نگه داشته شوند. این در حالی است که همانگونه که ذکر گردید در یک مجموعه منطقه ای و در یک سیستم امنیت دسته جمعی موفقیت تأمین امنیت تنها در گرو مشارکت تمامی اعضا می باشد. بنابراین هر گونه تلاش از سوی آمریکا برای بنا نهادن یک سیستم جدید امنیت برای خلیج فارس بعنوان اتحادی علیه ایران با استفاده از شورای همکاری خلیج فارس و متحدان عراقی پس از صدام، بسیار شکننده خواهد بود که به مانند سیستم های گذشته با شکست مواجه خواهد شد. كتاب طرح بازی برژینسكی در دهه 80 سناریوهایی را مطرح كرده بود كه در كتاب دیگرش تحت عنوان ژئواستراتژی برای اورآسیا تاكتیك های این بازی و نحوه عمل با دیگران را به خوبی تشریح نموده بود كه بعد از واقعه 11 سپتامبر با مطرح شدن استراتژیهای تجدیدنظر شده ایالات متحده آمریكا معلوم شد كه چارچوب اهداف این استراتژیها عمدتاً بر محور ژئواستراتژی جدید آمریكا تدوین شده است، در نگرش به قلمروهای ژئواستراتژیك جهان پس از جنگ سرد خاورمیانه گسترده در واقع اولویت اول را برای ایالات متحده آمریكا دارد و در این قلمرو ژئواستراتژیك كه مرزهایش در شرق و شمال كشور ایران گسترش یافته، در واقع افغانستان و پاكستان (تا بندر كراچی) را در شرق و در شمال تا مرزهای شمالی قزاقستان را در برگرفته و در غرب تا مرزهای غربی مصر، سودان، اتیوپی و سومالی تا باب المندب را پوشش می دهد و كشور ایران به عنوان محور و مركز این قلمرو ژئواستراتژیك قرار دارد، اینجاست كه جایگاه ژئواستراتژیك خلیج فارس خود را در معادلات استراتژیك جهان بویژه در رابطه با پنج قدرت آینده جهان مطرح می سازد، اگر ما در تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی، امنیتی دید ماكرو نداشته باشیم یعنی مسائل را از دریچه مفهوم ژئواستراتژی و یا ژئواكونومی نگاه نكنیم، امكان رسیدن به یك راه حل منطقی بسیار غیرممكن است، به همین علت است كه در این نوشتار سعی می شود در مقیاس جهانی به حل معضلات منطقه ای و محلی پرداخته شود. یکی از پایه های اصلی سیاست امنیتی و دیپلماتیک امریکا در منطقه اتخاذ سیاست در مقابل دو دسته از کشورهای این منطقه بود. یعنی سیاست مهار دو جانبه در مقابل ایران و عراق و سپس اتخاذ سیاست مهار متفاوت در مقابل ایران ؛سیاست پشتیبانی سیاست-نظامی در مقابل سایر کشورهای منطقه. (موسوی، ص 234) هدفهای ایالات متحده امریکا در منطقه استراتژیک خلیج فارس گسترش نفوذ و قدرت است و مداخله جویی مستقیم بدون دخالت قدرتهای منطقه ای است. در این راستا استراتژی بیل کلینتون رئیس جمهور امریکا با چهار هدف زیر مشخص می گردد: 1- محافظت از استمرار حاکمیت متحدین تامین منافع امریکا با برقراری آزاد جریان نفت خلیج فارس با قیمتهای معقول و مناسب برای غرب. 2- برقراری محدودیت برای عراق و رفع محدودیت نسبی از ایران. 3-تشویق برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل که همچنان با موفقیت ادامه دارد. 4- جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی در خلیج فارس. واین نشانگر تاثیر نفت در سیاست و روابط همه  کشورهای صنعتی و در حال توسعه جهان به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم در تمامی مسائل است.  یکی از اهداف استراتژیک ایالات متحده در پی حضورش در منطقه خاورمیانه نیل به اهداف نظامی مورد نظرش در این منطقه است، که عبارتست از: 1ـ حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه موجب می‌شود تا این کشور بتواند به آزمایش تسلیحات نظامی خود بپردازد و از این منطقه به عنوان عرصه‌ای برای آزمایش‌‌های خود استفاده کند. منطقه خاورمیانه به دلیل دوری از آمریکا و غرب مانند یک حریم امن است که به دور از کشورهای توسعه یافته، جنگ‌ها در آن توسعه می‌یابند و امکان و بستر پیشرفت کشورهای منطقه از بین می‌رود. 2ـ آمریکا می‌تواند به کمک هراس افکنی در منطقه به فروش تسلیحات خود بپردازد، بر بحران مالی کنونی‌اش فائق آید یا در سطحی پایین‌تر، هزینه‌های نظامی خود را از طریق کشورهای منطقه تأمین کند. 3ـ کنترل روسیه و چین از طریق نظامی که رقیب ایدئولوژیک و اقتصادی آمریکا نیز محسوب می‌شوند، از اهداف نظامی آمریکا است. 4ـ آمریکا سعی می‌کند از قدرت گرفتن ایران در منطقه جلوگیری کند و تمایل دارد از طرق نظامی نیز اطمینان یابد که می‌تواند این کار را انجام دهد. بنابراین وجود پایگاه نظامی آمریکا در مرزهای شرقی ایران در افغانستان، در مرزهای غربی در عراق، در مرزهای جنوبی در خلیج فارس و در مرزهای شمالی در دریای خزر و کشورهای آسیای میانه، این امنیت خاطر را برای آمریکا به وجود می‌آورد. 5ـ آمریکا می‌خواهد با دستیابی به این اهداف، به نحوی قدرتمندی خودرا به جهانیان ثابت کند. با هراس‌افکنی در بین کشورهای منطقه، برخی کشورها (از قبیل کشورهای تازه استقلال یافته آسیای مرکزی) ممکن است به سوی آمریکا دست دوستی دراز کنند که در این صورت آمریکا می‌تواند به اهداف خود نزدیک شود و برتری نظامی و ایدئولوژیک خود را در منطقه به ثبوت برساند. به این ترتیب آمریکا می‌تواند با دور کردن افکار عمومی شهروندانش و مردم جهان از مسائل واقعی به مسائل حاشیه‌ای (نظامی‌گری) افول بیش از پیش خود را به تأخیر افکنده و خود را به عنوان یک کشور حامی کشورهای ضعیف نشان دهد. 6ـ آمریکا با گسترش نظامی‌گری در منطقه، در واقع کشورهایی همچون روسیه و چین را نیز به سمت نظامی‌گری سوق می‌دهد و توجه آنها را از مسائل اقتصادی و پیشرفت‌های روز افزون، به مسائل پوچ نظامی معطوف می‌کند. 7ـ با توجه دادن مردم جهان به مسائل نظامی در منطقه خاورمیانه، آمریکا بیش از پیش بر این نکته تأکید می‌کند که هنوز هم نظامی‌گری و مسائل نظامی می‌تواند به حل مشکلات بین‌المللی کمک کند و راه‌های مدرن حل مشکلات همچون گفت و گو و مصالحه، گاهی اوقات از کارایی برخوردار نیستند. 8ـ آمریکا قصد دارد در هر زمان که لازم می‌داند، به اعمال نفوذ نظامی در منطقه بپردازد و معادلات نظامی را به نفع رژیم صهیونیستی (هم پیمانش در منطقه) تغییر دهد.  بهار عربی و امنیت خاورمیانه در اثر تحولات بهار عربی، برخی نظام های سیاسی سابق، دچار فروپاشی شده اند و یا در معرض فروپاشی قرار گرفته اند. این امر خود باعث شده است که جایگاه برخی دولت ها ارتقاء پیدا کند و در مقابل جایگاه منطقه ای برخی دیگر تنزل پیدا کند. طبیعی است که در این شرایط، آن دسته از دولت هایی که در اثر تحولات بهار عربی جایگاه منطقه ای آنها دچار افول شده است تلاش کنند که بار دیگر جایگاه منطقه ای خود را به دست آورند. این امر خود سبب آغاز رقابت های جدیدی در سطح منطقه گردیده است که نه تنها با رقابت های گذشته متفاوت است، بلکه این رقابت ها ممکن است به سمت خصمانه و حتی جنگ نیز سوق پیدا کند. محیط امنیتی غرب به دلیل وجود حکومت های قوی دارای آنارشی بی خطر است .  اما محیط امنیتی جهان سوم چون متشکل از حکومت های ضعیف است ،  بی ثبات و پر تلاطم است . بدین خاطر است که گفته می شود محیط امنیتی جدا از ویژگی های اعضا نیست.. محیط امنیتی متشکل از کشورهای ضعیف در درون خود عوامل بی ثباتی بسیار دارد و بی ثباتی محیط امنیتی خود باعث تأثیر بر شرایط داخلی می شود. بر این مبنا، باید گفت که اصلی ترین پیامد تحولات بهار عربی، فروپاشی دولت های مرکزی کشورهای دچار تحولات داخلی و یا ضعیف شدن اقتدار آنها بود. به عبارت دیگر می توان گفت که امروزه در کشورهایی چون تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه دولت های ضعیفی وجود دارد که با چالش های داخلی فراوانی مواجه هستند و نه تنها قادر به تأمین امنیت داخلی نیستند، بلکه در رابطه با مدیریت مؤلفه های امنیتی محیط پیرامون خود نیز ناتوان هستند. (غلامی،1390) برای مثال، عربستان که بسیاری از یارهای خود را از دست داد و یا در حال از دست دادن است، تلاش می کند که به رقابت با ایران در عراق، سوریه لبنان، فلسطین اشغالی، بحرین و … بپردازد و رقابت این کشور کاملاً وجه خصمانه به خود گرفته است. عربستان نه تنها به غرب در اعمال فشار به برنامه ی هسته ای ایران کمک می کند، بلکه با تلاش برای ساقط کردن نظام سیاسی سوریه، ضعیف کردن دولت عراق و فشار به حزب الله و حماس تلاش می کند جایگاه سنتی خود را بازیابد. تحولات بهار عربی از بعد بین المللی نیز مقوله امنیت در خاورمیانه را تحت تأثیر قرار داده است. بعد بین المللی، به نقش و مداخله ی قدرت های فرامنطقه ای در امور خاورمیانه اشاره دارد که در اثر تحولات بهار عربی این مداخله، خود دامنه متغیرهای تأثیرگذار بر امنیت خاورمیانه را بیشتر و به همان اندازه پیچیده تر کرده است. دخالت بازیگران فرامنطقه ای به دو دلیل صورت می گیرد؛ اول اینکه بازیگران فرامنطقه ای در منطقه خاورمیانه دارای منافعی برای خود می باشند که در اثر تحولات بهار عربی، منافع و نفوذ آن ها در معرض خطر و تهدید قرار گرفته است و لذا برای حفظ آن منافع به مداخله می پردازند و یا اینکه تحولات بهار عربی به آنها این امکان را داده است که منافع جدیدی را برای خود تعریف کنند و با مداخله خود به دنبال تحقق آن منافع باشند. دلیل دوم این است که مداخله ی آنها توسط برخی از بازیگران منطقه ی خاورمیانه طلب می شود. این بدان معنا است که برخی از بازیگران منطقه خاورمیانه، چون خود قادر به دنبال کردن منافع و اهداف خود نیستند، لذا به قدرت بازیگران فرامنطقه ای متوسل می شوند. از طرفی بازیگران فرامنطقه ای با فراهم آوردن امکانات و توان برای آنها، از آن بازیگران انتظار دارند که به نیابت از آنها نیز عمل کنند. (غلامی، 1390)  اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس برای بررسی و تحلیل اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس، بررسی و مطالعه مؤلفه های ذیل امری ضروری می نماید: الف)وضع طبیعی و موقعیت جغرافیایی خلیج فارس؛ خلیج فارس به لحاظ وضع طبیعی و موقعیت جغرافیایی، از دیر زمان حائز اهمیت بوده است. از یک طرف، این منطقه حلقه ارتباطی میان شرق و غرب بوده و از سوی دیگر، به دلیل داشتن تنگه هرمز که یکی از استراتژیک ترین تنگه های جهانی است، از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است.در واقع:خلیج فارس محور ارتباط بین اروپا، آفریقا، آسیای جنوبی و جنوب شرقی است و از نظر استراتژیک، در منطقه خاورمیانه، به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین مرکز ارتباطی بین سه قاره است و بخشی از یک سیستم ارتباطی را که دو دریای مدیترانه و سرخ و دو اقیانوس هند و اطلس را به هم می پیوندد، تشکیل می دهد. (زارعی،1378) هم چنین تنگه هرمز، راه ارتباطی ساحلی خلیج فارس به اقیانوس هند بوده و بنابراین، همواره به صورت منطقه ای عملیاتی در استراتژی های نظامی مورد توجه بوده است. زیرا این تنگه، به عنوان مدخل خلیج فارس، تأثیر ویژه ای بر حوادث منطقه دارد.این تنگه، با طول حدود 158 کیلومتر و عرض حداقل 56 و حداکثر 180 کیلومتر و عمق 115 متر، یکی از استراتژیک ترین گذرگاه های جهان به شمار می آیدکه خلیج فارس را از راه دریای عمان (مکران) اقیانوس هند و خطوط کشتی رانی بین المللی دریای آزاد پیوند می دهد، این آبراه به علت موقعیت خاص استراتژیک، شاهرگ حیات اقتصادی جهان به حساب می آید و به عنوان راه ورودی و خروجی خلیج فارس، از موقعیت ژئواستراتژیکی برخوردار است. (رفیعی،1381) ب)ذخایر عظیم نفت و گاز؛ مهم ترین عامل استراتژیک خلیج فارس، وجود منابع عظیم نفت و گاز است، به گونه ای که این منطقه را «مخزن نفت جهان» نام نهاده اند. در واقع نفت، «کالای استراتژیک» به شمار می آید که از راه های گوناگون بر سیاست های جهانی تأثیرگذار است و هر گونه تغییر و تحولی در صادرات آن، پیامدهای یکسانی بر کل جهان دارد و عدم ثبات بهای نفت، تهدیدی جدی است که همواره بازارهای نفتی را با بحران مواجه می کند. در این میان منطقه خلیج فارس، به علت تسلط بر ذخایر عظیم و قدرت تولید و توان صادراتی قابل توجه، در حقیقت مرکز این تحولات و وقایع مهم بوده است و هست و تقریباً همه کشورهای جهان، کم و بیش وابسته به این حوزه می باشند و حیاط اقتصادی و نظامی- سیاسی بسیاری از این کشورها، به خصوص کشورهای عتی غرب و ژاپن، به ادامه بی وقفه جریان نفت از حوزه خلیج فارس وابسته است.(الهی، ص113) بنابراین خلیج فارس از مهم ترین مخازن انرژی جهان به شمار می آید که در تأمین انرژی آینده جهان، نقشی اساسی بر عهده دارد. این منطقه، دارای ذخایر نفتی جهانی بسیار بالایی است و از این نظر، برای کشورهای صنعتی شاهرگ حیاتی به شمار می آید که چرخه اقتصاد را به گردش در می آورد. کشورهای خلیح فارس، 62 درصد از مجموع نفت مصرفیِ بازارهای جهان را تولید می کنند.(رودباری، ص16و17) به علاوه، عمق کم این خلیج، امکان بهره برداری از منابع نف هم چنین منابع دریایی آن را به سهولت و ارزانی فراهم می آورد و هزینه های پایین استخراج نفت و گاز، توجه کشورهای صنعتی را به خود جلب کرده است. اکتشاف نفت، باعث درآمیختن خلیج فارس با اقتصاد جهانی شده، به ویژه آن که استخراج نفت از این منطقه، بسیار به صرفه تر از دیگر مناطق جهان برآورد می شود. به طور خلاصه به لحاظ ذخایر نفتی، مزیت خلیج فارس در برابر دیگر نقاط جهان، به شرح ذیل است: 1. منابع نفتی فراوان منطقه (64 درصد کل ذخایر جهان، در کشورهای حوزه خلیج فارس قرار دارد). 2. سهولت استخراج 3. هزینه تولید پایین (هزینه تولید اوپک، بین یک تا سه دلار در مقایسه با هزینه شش تا ده دلار برای هر بشکه تولید کنندگان غیر اوپک می باشد). 4. مازاد ظرفیت تولید، به طوری که این کشورها، دارای مصرف بسیار محدود بوده و اصولاً جهت صادرات و اقدام به تولید و استخراج نفت می نمایند. کل کشورهای اوپک، دو درصد و کشورهای حوزه خلیج فارس، کم تر از یک درصد مصرف جهانی نفت را دارند. 5. کیفیت بالای نفت خام منطقه 6. سهولت حمل و نقل 7. توان تولید زیاد چاه های نفت (در حوزه خلیج فارس، از هر حلقه چاه نفت، حدود 250000 تن نفت در سال می توان استخرج کرد، در حالی که حجم قابل مقایسه در آمریکا، فقط 1000 تن در سال است) 8. امکان کشف ذخایر جدید نفتی وسیع در این منطقه، در مقایسه با سایر مناطق جهان.(الهی، ص 117) ج)بازار مصرف؛ کشورهای حاشیه خلیج فارس در اولیل قرن نوزدهم و با اکتشاف نفت، به درآمدهای بادآورده کلانی دست یافتند در صورتی که اقتصاد این کشورها از زیرساخت های مناسب برخوردار باشد. در نتیجه فرهنگ مصرف گرایی در میان اقشار جامعه رواج یافت. هم چنین در حوزه سرمایه گذاری های صنعتی، از آن جا که توانایی جذب سرمایه های کلان را نداشتند، به جای گسترش صنایع مادر، به توسعه صنایع مونتاژ اکتفا کردند و بدین ترتیب، هر روز بیش از پیش به واردات خارجی وابسته شدند. ذخایر ارزی فراوان و بالا رفتن قدرت خرید، این امکان را به وجود آورده است که هر کالایی را به هر قیمتی که شده، از هر نقطه دنیا تهیه کنند. این کشورها، حتی برای تهیه مواد غذایی نیز نیازمند بازارهای خارجی شده، و در حوزه کشاورزی نیز که عموماً تا قبل از آن صادر کننده بودند، نیازمند واردات از خارج شده اند. درآمدهای بادآورده نفت، توان خرید این کشورها را بالا برده و به تبع، میزان واردات آن ها را افزایش داده است و به این ترتیب، دلارهای نفتی، بار دیگر به ممالک صنعتی بازگردانده می شوند.از سویی دیگر، اختلافات مرزی و ایدئولوژیکی و تنش های موجود در منطقه، عامل محرکی برای تمایل کشورهای این حوزه به خرید اسلحه و تجهیزات نظامی است، به گونه ای که در سالهای اخیرصدور اسلحه و تجهیزات مدرن جنگی به کشورهای حوزه خلیج فارس، بیش از کالاهای دیگر رونق گرفته است.(مدنی، ص 150) دیگر کشورهای منطقه نیز، بودجه های کلانی را به خرید تسلیحات نظامی اختصاص می دهند که همه این درآمدها، به جیب سهام داران کارخانجات تسلیحاتی می رود.در این میان، سیاست های مالی بی برنامه و سرمایه گذاری های بی اساس، این کشورها را با کسری پرداختی مواجه ساخته که لزوماً برای پرداخت قروض خارجی خویش، مجبور به گرفتن وام های کلان از مؤسسات مالی و بانکی بین المللی شده اند. این رویکرد، عامل دیگری برای وابستگی دوباره آنان و خروج ذخایر ارزی از این کشورها می شود. به طور کلی می توان گفت جمعیتِ حدود یک صد میلیونی حوزه خلیج فارس که مشمول درآمدهای نفتی می شود، بازار مصرف جویی برای کشورهای صنعتی غرب اند. در نتیجه، بر سر تصرف این بازار و جذب دلارهای نفتی آن، بین قدرت های اقتصادی غرب، چون آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و اخیراً روس ها رقابت هایی وجود دارد. سالیانه میلیاردها دلار پول های بادآورده نفتی، خرج سلاح های جنگی غربی ها می گردد. (زارعی،1378) و به دلیل کمبود نیروی انسانی ماهر و متخصص در زمینه نظامی و صنایع، این منطقه، از مهم ترین بازار فروش خدمات به شمار می آید. د)نقش فرهنگی و ایدئولوژیکی. منطقه خلیج فارس، همواره گهواره تمدن های درخشان بشری بوده است و اقوام بسیاری چون ایلامی ها، سومری ها، کلدانی ها، آشوری ها، بابلی ها، مصری ها، کنتانی ها و فنیقی ها، فرهنگ خویش را از راه خلیج فارس به دیگر نقاط جهان صادر می کردند. گویی آنان «از خلیج فارس به عنوان کانون صدور پیام تمدن خود استفاده می نمودند.»(الهی، ص 18) دین اسلام در قرن هفتم میلادی با ظهور پیامبر بزرگ آن، در شبه جزیره عربستان و در حقیقت در سرزمینی که تا آن زمان بستر حوادث و درگیری های بزرگی بود، به وجود آمد. در حال حاضر، مجموعه عظیم جغرافیای جهان اسلام، سرزمینی را به طول یازده کیلومتر و به عرض بیش از پنج هزار کیلومتر، با ترکیبی بسیار متنوع از نظر انسانی و طبیعی شامل می شود که همه این مجموعه عظیم، تحت رهبری ایدئولوژیکی مرکز آن، یعنی خلیج فارس قرار دارد، به گونه ای که این منطقه، امروز به عنوان قلب جهان اسلام، هدایت تمام جریان های اسلامی را بر عهده گرفته است و خط دهنده تمامی حرکت های سیاسی- مذهبی و اسلامی سراسر جهان به شمار می آید. از آن جا که تحولات بزرگ سیاسی مذهبی جهان اسلام از این منطقه آغاز شده است، از ابتدای پیدایش قدرت های جهانی و شکل گیری سیستم های بین المللی، به این منطقه توجه ویژه ای صورت گرفته است؛ به خصوص حوزه خلیج فارس که حکم قلب منطقه را بازی می کند. این توجه، روزبه روز ابعاد گسترده تری به خود گرفته است، تا جایی که گستره آب های خلیج فارس و دریای عمان، به عنوان محور استراتژی های جهانی در قرن بیست و یکم مورد تأکید قرار گرفته است. پس از فروپاشی شوروی و تضعیف کمونیسم، اسلام به عنوان نیروی سوم که همواره در تقابل لیبرال- دموکراسی ظاهر شده، مورد توجه بیش از پیش نظام سرمایه داری قرار گرفته است. مکتب اسلام که از اساس با لیبرال دمکراسی غرب جمع ناشدنی است، یگانه رغیب پرقدرت ایدئولوژیکی آن به شمار می آید که در رویارویی با فرهنگ و تمدن غربی به پا خواسته است. در واقع، در جهان اسلام که از گرایش های مذهبی جامع تر و قاطع تری برخوردار است، یک نظریه تدافعی در حال رشد است که نفوذ تباه کننده غرب را نفی می کند، در حالی که تجدید حیات و نوگرایی تمدنِ به خواب رفته طولانی مدت مسلمانان را نیز ترغیب می نماید. در تحقق این هدف، اسلام شرایطی را که در آن حاکمیت فرهنگ بیگانه ای که از نظر فلسفی فاسد و از نظر اقتصادی مخرّب و از نظر سیاسی امپریالیستی است، نفی می کند.( برژینسکی، ترجمه: دکتر نوه ابراهیم،صص 205 و 206) این در حالی است که رهبری و هدایت مسلمانان جهان، در منطقه خلیج فارس قرار دارد؛ منطقه ای که خاستگاه دین اسلام بوده و مقدس ترین مکان های مذهبی مسلمانان در آن واقع است. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، الگویی عینی برای حرکت های اسلامی به ویژه جنبش های شیعی شکل گرفته و باور مبارزه با غرب در ذهن مسلمانان تقویت شده است و جمهوری اسلامی ایران را به عنوان خط دهنده حرکت های اسلامی به جهان اسلام معرفی نموده است. حضور قدرت ها در منطقه خلیج فارس حدود سال 1506 م بود که پرتغالی ها نخستین استیلای یک قدرت خارجی بر این منطقه بودند. پس از آن، هلندی ها و سپس فرانسه، بریتانیا و روسیه به این منطقه گام نهادند. طولی نکشید که این منطقه، جزو منافع حیاتی انگلستان شمرده شد.  در پایان جنگ جهانی دوم، انگلستان که بیمار جنگ بود و با مشکلات پس از آن دست به گریبان، جایگاه خود را در منطقه به آمریکا سپرد. این گونه بود که آمریکا، جای پای خویش را محکم ساخت و به حاکم بی چون و چرای خلیج فارس تبدیل شد.حوادث دو جنگ خلیج فارس یعنی تجاوز عراق به ایران و کویت، باعث گردید که آمریکا بیش ترین قدرت نظامی خود را در منطقه متمرکز نماید.(رفیعی، 1381) افزون بر آن، به بهانه خلع سلاح عراق در سال 2003 و با لشکرکشی به این کشور و سرنگونی حاکم آن، تسلط خویش را در منطقه تثبیت نمود.  امنیت و نقش آن در خلیج فارس از زمانهای قدیم تاکنون، هیچ دریایی به اندازه خلیج فارس مورد توجه اقوام و ملل جهان نبوده و این همه وقایع و حوادث شگرف بر صحنه آن رخ نداده است. تاریخچه کشورهای سواحل خلیج فارس داستان کشمکش ها و رقابت هایی است که بس دلکش و درعین حال عبرت انگیز می باشد. منطقه خلیج فارس یکی از منابع اصلی تأمین انرژی جهان به شمار می رود و نقش ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیکی در بوجود آمدن نظم جهانی درحال ظهور داشته است. ژئوپولیتیک خلیج فارس، در طول قرون گذشته دچار تغییر و تحول شده که عمدتاً این تغییر و دگرگونی به مبادله قدرت در منطقه خلیج فارس برمی گردد. بنابراین موضوع «امنیت» در این مناطق بسیار مورد توجه بازیگران منطقه ای و جهانی بوده و خواهد بود. به گونه ای که در ملاحظات استراتژیک جهانی امنیت این منطقه به عنوان یک قلب زمین جدید می تواند مصداق داشته باشد.  ترتیبات امنیتی منطقه در طول قرن بیستم، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تحولات سیاسی- اجتماعی ناشی از آن در خاورمیانه، تشکیل نیروی واکنش سریع آمریکا و عملکردها و عکس العمل های مربوط، شکل گیری شورای همکاری خلیج فارس و آثار منطقه ای آن، وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله صدام علیه ایران، تجاوز نظامی عراق به کویت و نتایج سیاسی و نظامی آن، شکل گیری نظم نوین جهانی پس از بحران دوم خلیج فارس و حمله آمریکا به افغانستان و عراق به عنوان نقطه عطفی در عرصه سیاست های منطقه ای و بین المللی محسوب می گردد.  عموما دو نوع نگاه به امنیت خلیج فارس وجود دارد: نگاه بیرونی و درونی به امنیت خلیج فارس. در نگاه بیرونی عناصر و مولفه های خارج از منطقه هستند که امنیت در خلیج فارس را تعریف و بازتعریف می کنند. برای نمونه نیاز مبرم غرب و کشورهای آسیایی به انرژی خلیج فارس است که امنیت آن را مشخص می کند. ولی در نگاه درونی این مناسبات داخلی بین کشورهای منطقه خلیج فارس است که امنیت را تعریف می کند. به بیانی دیگر، امنیت برون زا در خلیج فارس تابعی از نیازها و ملاحظات امنیتی کشورهای خارج از این محدوده جغرافیایی فرض می شود درحالی که امنیت درون زا در خلیج فارس، برآمده از نیازها، ملاحظات و معادلات امنیتی کشورهای این منطقه است. از نگاه امنیت برون زا، تامین امنیت صادرات انرژی در خلیج فارس ممکن است به بهای برهم خوردن معادلات امنیتی بین کشورهای این منطقه تمام شود و یا اینکه مولفه های برپایی ساختارهای امنیتی پایدار در منطقه به دلیل دخالت ها و اختلاف افکنی های نیروهای خارجی مورد بی توجهی قرار بگیرد. از طرف دیگر، آنچه از منظر امنیت درون زا مورد بی توجهی قرار می گیرد تاثیرگذاری مناسبات ساختاری قدرت های جهانی و حساسیت و تاثیرپذیری معادلات امنیتی منطقه از آنها و نیز میزان و نحوه تاثیرپذیری این معادلات از مناسبات سیاست خارجی کشورهای قدرتمند با هر یک از این کشورهای منطقه است.  الگوی امنیتی خلیج فارس الگویی است که کشورها در آغاز سعی کنند خود را با چگونگی ۸ مولفه ذیل منطبق کنند. در حقیقت تحول در این ۸ مولفه است که به امنیت سازی و مدیریت ناامنی کشورهای منطقه به منظور تحصیل امنیت ملی و منطقه ای کمک می کند. 1- مفاهیم امنیت اینکه کشورهای منطقه امنیت را عدم وجود تهدید می دانند یا دفاع فعال؟ یعنی امنیت برای کشورها چه مفهومی دارد و برای دستیابی به آن به چه چیزی متوسل می شوند؟ 2- مراجع امنیت مراجع امنیت دولت های رانتیر جدا از مردم خود هستند یا دولت های برخواسته از مفهوم وستفالیایی آن. امنیت یابی برای گروه حاکمه است یا برای ملت؟ 3- سطح امنیت سطح امنیت در خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس نه تنها در سطح ملی و منطقه ای نیست که در سطح بین الملللی است. بویژه اینکه بستر توجه بسیاری از قدرت های جهانی است و این مسئله را بغرنج و پیچیده می گرداند. 4- رویکرد استراتژیک امنیتی کشورهای منطقه هنوز در تفکرات و شرایط دوران جنگ سرد هستند. تحصیل امنیت در منطقه صرفاً از طریق توانمندی نظامی شکننده است و نه تنها مدیریت ناامنی را مختل می کند، که می تواند پیام آور چالش های امنیتی جهانی باشد. 5- خودی و غیر خودی و جایگاه هر یک از کشورهای منطقه در این مفهوم منافه و امنیت کشورهای منطقه به یکدیگر گره خورده است. مرزبندی پان عربیسم در خلیج فارس با غیر عرب ها در یک دوره ناامنی ناشی از تقابل با اسراییل آنها را به سمت غیر عرب ها می کشاند. این همکاری ها در منطقه به قول رئالیست ها همچون ازدواج های موقت مصلحتی می باشد اما بیش از حد این همکاری های موقتی کوتاه است. اما آیا نمی توان بر اساس یک موضوع امنیتی مشترک به یک ائتلاف امنیتی دست یافت. 6- روش های تحصیل امنیت کشورهای منطقه از طریق مسئله آب، محیط زیست، تساهل قومی و مذهبی، دین مشترک و ... می توانند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند. باید دانست تحصیل امنیت از طریق نظامی و وارد شدن به یک مسابقه تسلیحاتی بیشتر امنیت زدا است تا امنیت زا. 7- ابعاد امنیت بعد امنیتی از طریق سرکوب داخلی و رقابت تسلیحاتی منطقه ای آن ست. در خلیج فارس امنیت در یک حالت پیوسته از بعد داخلی آغاز می شود، در بعد منطقه ای به تکامل می رسد و در بعد بین المللی ضرورت می یابد. 8- نوع ارزشی و چگونگی امنیت اساساً کشورهای منطقه برای چگونگی تحصیل امنیت کدام راه را انتخاب می کنند؟ آیا اصلاحات و توسعه سیاسی مفهوم امنیت و سایر مولفه های بالا را دگرگون نمی سازد؟ اساساً کشورهای منطقه چرا راهی را برای رسیدن به امنیت و عدم وجود تهدید انتخاب کرده اند؟ راه پر هزینه رقابت تسلیحاتی و سرکوب داخلی را یا راه کم هزینه پی ریزی دکترین نوین امنیت خلیج فارس و توسعه و دگرگونی سیاسی را؟ به راستی کشورهای منطقه حاضرند طی یک پروسه بلند مدت راه کم هزینه را انتخاب کنند تا شاهد یک الگوی امنیتی پایدار در منطقه باشیم؟ این را صرفاً خود کشورهای منطقه انتخاب نمی کنند. بلکه مردم آن و مطالبات آنها نیز موثر است. اما مکتب کپنهاک باز هم خواهد گفت، دولت ها مرجه این تحولات هستند.  اگر خلیج فارس را یک مجموعه امنیتی بر اساس تعریف بوزان و ویوور بدانیم برای تنظیم روابط امنیتی میان کشورهای عضو از یک سو و مقابله با تهدیدات و چالشهای درون منطقه ای از سوی دیگر، به یک سیستم امنیتی کارآمد نیاز که بر اساس نیازهای دورنی این منطقه شکل گرفته باشد. بنابراین فارغ از هرگونه برداشت و ادراکی از سوی کشورهای عضو مجموعه، تعامل و همکاری آنها در چارچوب یک نظم امنیتی بیش از آنکه تابع اراده و خواست آنها باشد، برخاسته از یک ضرورت و نیاز مشترک خواهد بود. بر این اساس کشورهای این منطقه در یک سیستم امنیتی به هم پیوسته و به عنوان یک مجموعه، متاثر از وابستگی متقابل امنیتی میان همدیگر به سر می برند. این امر بیش از هر چیز دیگر بیانگر این مسئله است که تنها راه مقابله با تهدیدات و چالشهای موجود و نیز تاٌمین امنیت و حفظ ثبات در منطقه، استفاده از سازوکاری است که در آن تمامی اعضا و با مشارکتی همه جانبه حضور داشته باشند. استفاده از سیستم امنیتی دسته جمعی این فرصت و امکان را در اختیار کشورهای منطقه قرار خواهد داد.  نظام امنیتی جمعی با خواست منطقه و با شرکت تمامی کشورهای ساحلی، می تواند جایگزین مناسبی برای نظام های امنیتی از جمله نظام امنیتی آمریکا در منطقه باشد و چارچوبی را فراهم می آورد که بوسیله آن امنیت به عنوان یک عامل غیرقابل تفکیک در میان کشورهای ذیربط شکل می گیرد و بدین صورت به امنیت غیرقابل تفکیکی دست یابند. طبعاً دوام چنین نظام امنیتی به این امر وابستگی تام دارد که همه آنها بخواهند و بتوانند علیه هر کشور عضوی که ناقض امنیت و ثبات منطقه باشد، بطور جدی و بدون هرگونه ملاحظات سیاسی و غیره، عکس العمل مناسب نشان دهند. ترتیبات امنیتی جامع در منطقه خلیج فارس، اگر بر مبنای تنش زدایی و حرکت در مسیر تقویت اعتماد شکل بگیرد و دفاع از صلح و امنیت خلیج فارس در درجه نخست در حوزه مسئولیت و از جمله وظایف کشورهای این منطقه و همکاری حقیقی همسایگان قرار گیرد، مناسبات تازه در خلیج فارس پدید خواهد آمد که از درگیری و جنگ جلوگیری و از منافع مشروع همه کشورهای این منطقه حمایت، و در عین حال از باج خواهی و سلطه طلبی قدرتهای خارجی جلوگیری کند.  مدیریت امنیت منطقه ای با خوداتکایی منطقه ای، و مکانیزم های کنترل کامل محیط جغرافیایی نیازمند تنظیم رویه و شیوه کارآمد موفق جدید و بازاندیشی مفاهیم و ادبیات حاکم، که بیانگر نقطه عطف عمده ای در زمینه امنیت منطقه ای باشد، خواهد بود. بنابراین مدیریت دسته جمعی چند جانبه هنگامی شکل میگیرد که دریابیم اقدامات مربوط به مدیریت، تأمین و حفظ امنیت و صلح در یک مجموعه امنیتی نه تنها منحصر به قدرتهای بزرگ نیست بلکه همچنین این اقدامات باید از موافقت سایر اعضای کوچکتر نیز برخوردار گردد. (دیوید ای.لیک و پاتریک ام. ترجمه دهقانی فیروز آبادی،1381) بدین ترتیب دریک نظام امنیتی دسته جمعی حقوق همه کشورها حتی کشورهای کوچک نیز به رسمیت پذیرفته میشود. (عبداله خانی، 1383) این مسئله بیانگر این مطلب است که موفقیت یک سیستم امنیت دسته جمعی در این است که مشارکت همه جانبه و حضور تمامی اعضای یک مجموعه فارغ از سلسله مراتب قدرت، برای تاٌمین و ثبات کل مجموعه ضروری خواهد بود. (مایکل کریگ، ترجمه حیدری،1386) در حقیقت نقشه امنیتی آینده خلیج فارس با حضور و اراده کشورهای منطقه، چشم انداز روشنی را خواهد داشت و یک الگوی امنیتی جدید بصورت بالفعل و بالقوه و در درازمدت با هویتی متعالی و مشترک بصورت یک واحد مؤثر و منسجم و در تعامل، موضوعات و نگرانیها و معضلات و چالش های امنیتی منطقه را دنبال و استراتژی نوینی را طرح ریزی نماید.  سیستم کنونی امنیتی آمریکا در خلیج فارس که آمادگی و تداوم حضور نظامی در منطقه و در ظاهر بر جلوگیری از بروز جنگ بزرگ و مبارزه با تروریست مبتنی است عملا منافع و امنیت کشورهای عربی خلیج فارس برای دولت آمریکا در اولویت نبوده است و استراتژی آمریکا در بلندمدت براساس واقعیت های گریزناپذیر منطقه، ناتوان از ایجاد ثبات و تامین امنیت در خلیج فارس است. تداوم طولانی مدت حضور این نیروها خود تبدیل به منشا بالقوه تنش و عدم امنیت منطقه شده است و اکثر طرح های ایجاد ساختار امنیتی در منطقه به دلایل مختلف در پدید آوردن موازنه و امنیت در منطقه ناکام و ناموفق بوده اند و به مرور زمان مشخص شد این طرح های امنیتی مقطعی است و به معنای یک چارچوب قطعی نمی باشد و معمولا با فروکش کردن بحران، در عمل این طرح ها از مضمون اساسی خود خارج می شوند.   مؤسسه مطالعات استراتژیك Rowd در این رابطه سیستم جدید امنیتی جدیدی را برای خلیج فارس طراحی نموده است كه بر سه اصل زیر تكیه دارد. 1. برقراری یك تعادل در تقسیم قدرت. 2.پیروی همه جانبه از اهداف مشترك استراتژیك. 3. برقراری اصلاحات و بازسازی. حوزه خلیج فارس به دلایل شرایط توپوگرافی ویژگی های ژئواستراتژیكی خاصی را به برخی از كشورهای حوزه داده است كه در رأس این كشورها ایران است. پيمان هاي امنيتي در منطقه خليج فارس موانع و چالش هاي متعددي فراروي پيمان هاي امنيتي در منطقه خليج فارس وجود دارد که به طور خلاصه مي توان آنها را اين گونه تقسيم بندي کرد: الف) مخالفت قدرت هاي فرا منطقه اي با انعقاد اين پيمان ها وابستگي  و حساسيت قدرت هاي فرا منطقه اي به تحولا ت درون اين منطقه به علت وجود منابع سرشار نفت در آب هاي خليج فارس و رشد اسلا م گرايي موجب شده است که آنان تحولا ت دروني اين منطقه را به دقت بررسي نمايند، لذا انعقاد اين گونه پيمان ها که به نوعي استقلا ل خاصي براي منطقه و کشورهاي درون آن به همراه خواهد داشت با مخالفت هايي از سوي برخي از کشورهاي وارد کننده نفت مواجه خواهد شد. به همين دليل خواهان برقراري نظام امنيتي به سرکردگي آمريکا مي باشند که در آن نفوذ داشته باشند و لذا با هر گونه ترتيبات امنيتي اي که بومي باشد مخالفت خواهند کرد. اين کشورها با توسل به اين که نفت، ماده مورد نياز تمامي کشورهاي جهان است و حدود يک چهارم نفت مورد نياز از تنگه هرمز  مي گذرد، ادعا مي کنند که بايستي کشورهاي قدرتمند در جهت تضمين امنيت انرژي مشارکت داشته باشند. ب) مقاومت احتمالي دولت هاي منطقه با انعقاد  اين پيمان ها کشورهاي حوزه جنوبي خليج فارس هر  کدام به دلا يلي در مقابل تحقق ترتيبات امنيت منطقه اي به شکلي که ايران آن را مد نظر قرار مي دهد، مقاومت هايي  از خود نشان مي دهند که ريشه همه اين مخالفت ها ترس از قدرت گرفتن يکي از رقباي منطقه اي است. عربستان از اين که ايران و عراق در منطقه قدرت بگيرند بسيار بيم دارد، لذا همان طور که پيش از اين نيز گفته شد به دنبال الگوي امنيتي درخليج فارس بدون مشارکت ايران و عراق مي باشند که در قالب آن بتوانند  اين دو کشور را تحت کنترل خود در آورند. از طرفي شيخ نشين هاي حاشيه جنوبي خليج فارس آمريکا را حامي خود در منطقه مي دانند و معتقدند که عدم حضور آمريکا باعث عقب ماندگي  آنها مي شود و هم چنين امنيت ملي آن، از سوي قدرت هاي منطقه مورد تهديد قرار مي گيرد. دليل اين نگراني ها بيش تر از وجود اختلا فات بيت شيعه و سني و دامن زدن به اين ا ختلا فات در منطقه توسط قدرت هاي فرا منطقه اي، مساله ناشي مي شود. ج) حضور نيروهاي اشغالگر در عراق و عدم  تشکيل دولت قدرتمند در اين کشور و هم چنين مبهم بودن زمان برقراري ثبات سياسي در اين کشور عراق به عنوان يکي از بازيگران بزرگ منطقه بايد قطعا در ترتيبات امنيتي حضور داشته باشد، اما ناامن  بودن عراق و ابهام در آينده اين کشور مي تواند روند تشکيل پيمان دفاعي امنيتي را با مشکل روبرو سازد. د) وجود اختلا فات مرزي بين کشورهاي منطقه يکي از عوامل موثر براي ايجاد چالش در ايجاد تفاهم مشترک در منطقه، وجود اختلا فات مرزي ميان کشورهاي منطقه است. اين اختلا فات که مهمترين آن موضوع جزاير سه گانه  اختلا ف ميان ايران و امارات است مي تواند نقش مهمي در درگيري هاي لفظي و کدورت روابط دولت ها داشته باشد. ه) عدم اطمينان دولت هاي منطقه به يکديگر به دليل رخدادهاي گذشته در منطقه وقوع دو جنگ متوالي و طولا ني در خليج فارس، تلا ش دولت ها براي دست يابي به سلا ح هاي مختلف، مسائل سياسي حاکم بر عراق، موضع گيري هاي منفي و کينه جويانه غرب عليه فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران، عدم موفقيت پيمان هاي امنيتي در منطقه، باعث شده اند که کشورهاي منطقه يک ديد منفي نسبت به پيمان هاي منعقد در منطقه شکل بگيرد و کشورهاي منطقه حضور نيروهاي فرامنطقه اي را ترجيح دهند. مهمترين راهکارهايي که مي تواند  احتمال دستيابي به انعقاد پيمان دفاعي- امنيتي منطقه اي را تقويت کند عبارتند از: الف) مشترکات ديني و فرهنگي، عوامل موثر در تفاهم و همکاري تاکيد بر انسجام اسلا مي و ملزومات آن که در پي تاکيدات مقام معظم رهبري مورد توجه بيشتري قرار گرفته مي تواند يکي از زمينه هاي اصلي تقويت، تفاهم و اعتمادسازي ميان کشورهاي مسلمان منطقه باشد. هر گونه تفاهم در مسائل فرهنگي و مراودات بين طرفين مي تواند زمينه ساز همکاري هاي بيشتر درحوزه سياست بزرگ باشد و به نوعي مقدمه اي براي انعقاد پيمان هاي امنيتي منطقه اي تلقي شود. ب) در نظر گرفتن منافع کشورهاي خارج از منطقه در روند مذاکرات يکي از آسيب هاي اصلي در روند شکل گيري ترتيبات امنيتي، دخالت کشورهاي بيگانه براي اطمينان از حفظ منافع خود، خصوصا در بحث انرژي و حرکت هاي افراطي اسلا مي است، لذا مناسب است در روند مذاکرات دو يا چند جانبه بر سر ترتيبات امنيتي، بحث امنيت صدور انرژي و تلا ش براي ايجاد اعتماد بر سر آن نيز مورد توجه قرار بگيرد و از اين طريق نظر مساعد کشورهاي ديگر براي شکل گيري اين ترتيبات و تضمين اين که در اين شرايط خللي به امنيت صدور انرژي وارد نخواهد شد جلب شود. موضع گيري مشترک در مورد حرکت هاي افراطي اسلا مي و صدور بيانيه هاي مشترک که نشاندهنده تلا ش کشورهاي منطقه عليه اين کشورها است نيز در همين راستا ارزيابي مي شود. ج)همکاري هاي اقتصادي زيربناي همکاري هاي امنيتي رفت و آمد گروه هاي دوستي- پارلماني بين طرفين، تقويت ارتباطات فراتر از دستگاه رسمي ديپلماسي کشور مانند اجلا س بين المجالس و همچنين برگزاري نشست هاي کارشناسي در جهت بسترسازي براي توسعه روابط اقتصادي حايز اهميت است دراين راستا مناسب است همکاري هاي اقتصادي و فرهنگي، به عنوان زيربناي اصلي و بستر سازي مناسب براي همکاري هاي امنيتي مورد توجه قرار بگيرند. اتخاذ سياست هاي نفتي مشترک، استراتژي هاي واحد بازاريابي،گسترش همکاري هاي علمي و فرهنگي ميان کشورهاي عضو سيستم منطقه، سرمايه گذاري هاي هماهنگ در بخش صنايع مادر، ايجاد مناطق آزاد تجاري و... که در نهايت   مي توانند منجر به گسترش همکاري هاي اقتصادي چند جانبه و اتحاديه هاي سياسي و اقتصادي شوند نيز مورد توجه قرار بگيرند. د) اتخاذ سياست چند جانبه گرايي در سطح منطقه اي و بين المللي استفاده از تريبون هاي بين المللي در کنار تلاش جهت همکاري هاي اقتصادي براي جهت دهي به افکار عمومي بين المللي و به منظور احقاق حقوق نقض شده کشور، از نکاتي است که جهت حفظ منافع ملي کشور در منطقه ضرورت دارد در همين زمينه تاکيد بر نقش بازيگران غيردولتي، به ويژه سازمان هاي فراملي که داراي شخصيت  مستقل از دولت هاي متبوع خود هستند نيز مي تواند در تنش زدايي منطقه اي و جهاني موثر باشد. ه) اطمينان دادن به شيخ نشين هاي جنوبي خليج فارس به مشارکت منصفانه در نظام تصميم گيري
يکي از نگراني هاي کشورهاي منطقه در انعقاد اين پيمان ها، سو»استفاده از اين پيمان ها به نفع يک يا گروهي از اعضاست. برخي کشورها از اين بيم دارند که تصميم سازي ها در اين زير سيستم منصفانه نباشد و از طرف ديگر برخي از کشورهاي منطقه (مانند عربستان) به دنبال آن هستند که در راس هرم تصميم سازي منطقه قرار بگيرند. اين مساله نمي تواند به انعقاد پيماني قوي بينجامد. و) همکاري ابتدايي کشورهاي مشتاق اتخاذ سياست «همه يا هيچ» در ترتيبات امنيتي خليج فارس و تاکيد بدون انعطاف بر آن مي تواند يکي از عوامل اصلي تاخير در رسيدن به اهداف جمهوري اسلامي ايران براي تشکيل اين ترتيبات باشد. براي اين منظور پيشنهاد مي شود در ابتدا کشورهاي مشتاق و علاقمند به شکل گيري پيمان هاي امنيتي به نوعي تفاهم اوليه را حاصل کرده و در ادامه به صورت گروه هاي متشکل از کشورهاي مختلف، در صدد جلب نظر کشورهاي محافظه کار براي پيوستن به اين پيمان ها برآيند، از سوي ديگر برگزاري مانورهاي مشترک دوجانبه ميان کشورهاي همسايه با رويکردهاي تدافعي و ترغيب کشورهاي ديگر براي شرکت در آنها نيز در همين راستا ارزيابي مي شود. ز) اتخاذ رويکرد واحد در سياست هاي اعلامي و اعمالي هرگونه تلاش براي تشکيل پيمان امنيتي در منطقه معطوف به آن است که کشورهاي منطقه از طرف کشورهاي همسايه تهديدي را متوجه منافع و امنيتي ملي خود ندانند. در شرايطي که يک کشور نشان دهد که در شرايط بحراني منافع کشورهاي همسايه را به خطر خواهند انداخت، هرگونه همکاري و ايجاد تفاهم هاي امنيتي با چالش مواجه خواهد شد، لذا لازم است جمهوري اسلامي اعلام نمايد در صورت حمله نظامي از سوي دشمنان، تنگه هرمز را خواهد بست و منافع کشور هاي ديگر را نيز در بحران خود درگير خواهد نمود، با سياست هاي اعمالي براي ايجاد تفاهم با کشورهاي همسايه منافات دارد. در اين خصوص مناسب است جمهوري اسلامي حتي در ظاهر سياست هاي اعلامي خود را به رويکردهاي عملي در دستگاه ديپلماسي نزديک نمايد. ط) برگزاري نشست هاي مشترک بين المجالس کشورهاي منطقه روابط نزديک نمايندگان کشورهاي اين حوزه با يکديگر مي تواند به تدريج زمينه ساز اعتماد کشورها به يکديگر باشد. جنبه رسمي اين ديدارها مي تواند در قالب برگزاري نشست هاي نمايندگان مجالس کشورهاي حوزه خليج فارس تعريف شود. راه ها و اقدامات اعتمادسازي و تنش زدايي در منطقه با توجه به شرايط جغرافيايي، اقتصادي، فرهنگي و استراتژيک مشترک کشورهاي منطقه ي خليج فارس، حصول به دو هدف اساسي «امنيت» و «منافع ملي کشورها» در سايه وحدت و هويت منطقه اي ميسر است. بنابه علل اختلاف نظرهاي جغرافيايي، همکاري در زمينه هاي اقتصادي و فني، که بر همکاري هاي سياسي - استراتژيک ترجيح دارند، اساس يک نظام امنيتي مبتني بر همکاري منطقه اي و سالم و راه منحصر به فرد اين کشورها براي رسيدن به اهداف است که در اين بخش، الگوهاي مناسب ذيل پيشنهاد مي شوند: 1. اسلام به عنوان ايدئولوژي حاکم بر ملت هاي منطقه، بايد حامل پيام وحدت آفرين باشد. از تعصبات خشک بايد دوري جست و از اين طريق، از رقابت ايدئولوژيک و جنگ سرد اسلامي اعراض نمود و کانون تشنج را از بين برد. 2. ايجاد روابط برادرانه بين کشورهاي مسلمان منطقه و عدم گرايش به «پان»هاي مختلف و رفع تمايزات بين عرب و فارس و اقدام به احساسات زدايي از جمله موارد سياست خارجي کشورهاي منطقه است؛ همچنين تأکيد بر اين موضوع که تأمين منافع ملي همه در گرو مسالمت، صلح و همزيستي دسته جمعي است. 3. ايجاد روابط برابر و بدون اهداف چيرگي و رقابت آميز، که تا به کنون مورد بهره برداري کشورهاي ذي نفوذ در منطقه - مانند آمريکا، انگلستان و اسرائيل - بوده است. 4. زدودن ذهنيت هاي منفي تاريخي و قبولاندن اين موضوع که هيچ يک از کشورها هرگز قصد سلطه بر منطقه را ندارد و اين موضوع تبليغ کشورهاي غربي، به ويژه آمريکا است. در اين زمينه، بايد دشمن واقعي، اصلي، ديرينه و مشترک دنياي اسلام شناسايي شود. 5. نفت به عنوان بزرگ ترين منبع تحصيل ارز براي کشورها، اصلي ترين منبع درآمد دولت هاي منطقه است، به گونه اي که نفت و گاز به تنهايي قريب به 95 درصد مجموع نيازهاي کشورهاي موردنظر را تأمين مي کنند. بدين روي، بايد سياست هاي نفتي هماهنگي با کشورهاي منطقه در قبال کشورهاي صنعتي، به منظور افزايش و کنترل قيمت نفت و حفظ ميزان آن اتخاذ گردند. 6. کاهش بودجه ي دفاعي کشورها و اساس قرار دادن «دفاع» در توليد و تهيه ي تجهيزات نظامي و رفع تبليغات سوءغرب، به ويژه آمريکا، و جلب اعتماد دولت هاي منطقه خليج فارس نسبت به يکديگر. 7. اتخاذ تدابير جديد امنيتي توسط تمام کشورهاي منطقه خليج فارس با تکيه بر اصل عدم دخالت در امور داخلي يکديگر و احساس برابري با همه ي کشورها و نداشتن تمايل به چيرگي در چارچوب امنيتي جديد؛ همان گونه که گفته شد، امنيت منطقه براي دولت هاي منطقه اهميت حياتي دارد. در اين باره، بايد کمک کرد تا وابستگي نظامي کشورهاي منطقه به غرب کاهش و در مقابل، حاکميت کشورها افزايش يابد. 8. گسترش همکاري هاي اقتصادي بين کشورهاي منطقه و انجام مبادلات پرحجم و سعي در افزايش ميزان وابستگي اقتصادي کشورها به همديگر، که به همان ميزان، اين وابستگي اقتصادي بر تصميمات سياسي تأثير خواهد گذاشت و کشورهاي منطقه را به هم نزديک تر خواهد کرد و در نهايت، موجب تشنج زدايي خواهد شد. همکاري اقتصادي معمولا از طريق تشکيل اتحاديه هاي مشترک اقتصادي صورت مي گيرد که پس از اعتمادسازي سياسي نتيجه مي دهد. تمام کشورهاي منطقه بايد در الگوي پيشنهادي اقتصادي، چرخه ي اقتصادي را از مسائل سياسي جدا نمايند و به نظام اقتصادي خود سروسامان دهند؛ زيرا تنها در اين صورت است که مي توان از اهداف ملي کشورها پشتيباني نمود. 9. حل اختلافات ارضي و مرزي کشورهاي منطقه؛ برخي از دولت هاي منطقه به خاطر حضور نظامي آمريکا در خليج فارس، با انگيزه هاي سياسي، تلاش مي کنند اختلافات مرزي را بين المللي کنند. اين ثابت مي کند که بهره گيري سياسي از اين موضوع بر هر ادعاي حقوقي واقعي مي چربد. کشورهاي منطقه بايد در قالب سياست تنش زدايي و اعتمادسازي، روابط خود را با هم توسعه دهند و مسائل پيش آمده را نيز به نحو مسالمت آميز و از طريق مذاکره مستقيم و بدون دخالت کشور ثالث و يا قدرت هاي فرامنطقه اي حل نمايند.   نتیجه با توجه به اينکه در سال هاي اخير شاهد تحول و دگرگوني عظيمي در معنا و مفهوم «امنيت» بوده ايم. هم اکنون «امنيت» يک مفهوم کلي و گسترده اي دارد، که صرفا شامل بعد نظامي و تسليحاتي نمي شود، بلکه معنا و مفهوم آن بسياري از ابعاد زندگي ما، اعم از اقتصادي، اجتماعي، سياسي، را نيز شامل مي گردد. در اين برهه زماني، امنيت همه جانبه خليج فارس را نيز تنها با ابزارهاي نظامي نمي توان برقرار کرد. بلکه نيازمند سازوکارهاي خاصي است تا همکاري همه کشورها را برانگيزد و همه کشورهاي منطقه را در آن شرکت دهد و اين مهم حاصل نمي شود، مگر با تشريک مساعي و همکاري همه جانبه تک تک کشورهاي منطقه و پرهيز از هر گونه اختلاف و دودستگي. در خاورمیانه، همواره مؤلفه های امنیت زدایی مانند اختلافات مرزی، اختلافات ارزشی و ایدئولوژیکی، رقابت های ژئوپولیتیکی و … وجود داشته است. هر چند تأثیر گذاری این مؤلفه ها امروزه از بین نرفته است. اما باید گفت که هم اکنون تا مدت نامعلوم، پیامدهای تحولات بهار عربی و مسأله هسته ای ایران، مؤلفه های اصلی شکل دهنده به امنیت خاورمیانه است. لذا در این شرایط وقوع هر حادثه ای که بتواند کل منطقه را تحت تأثیر خود قرار دهد، وجود دارد. در وضعیت ناپایدار فعلی در خاورمیانه نمی توان براوردی کاملاً درست از وضعیت آینده را داشت. در حال حاضر کشورهای حوزه خلیج فارس در شبکه ای از تعاملات و وابستگیهای متقابل امنیتی به هم پیوند خورده اند. این مسئله شکل گیری یک مجموعه امنیتی منطقه ای در خلیج فارس را سبب گردیده است. بنابراین کشورهای منطقه از لحاظ امنیتی به شدت تحت تاٌثیر اقدامات همدیگر خواهند بود. از سوی دیگر این کشورها عمدتا نگرانیهای مشترکی در خصوص تهدیدات و چالشهای امنیتی در سطح منطقه دارند. این مسئله بیش از هر چیز دیگر بیان کننده این مطلب می باشد که مقابله با این چالشها تنها از طریق اقدام دسته جمعی با مشارکت تمامی کشورهای منطقه میسر خواهد بود. بدین ترتیب سیستم امنیت دسته جمعی در منطقه خلیج فارس سیستمی بر پایه مشارکت تمامی اعضا خواهد بود و به عنوان محلی مناسب برای طرح مسایل و دغدغه های امنیتی و نگرانیهای مشترک اعضا و همچنین مکانی برای شکل گیری الگوهای اعتماد ساز میان اعضا عمل خواهد نمود.  منابع  1. Fred Tanner, NATO Role in Defence Cooperation and Democratization in ME, International Spectator, No 3 , 2006, pp. 102-9. 2. nergy Information Administration, International Energy Outlook, 2004. 3. Andrew Rathmell And ... A New Persan Gulf Securty System, Rand Study 2003 4. Bregegnsk, Geostrategy For Eurasa, 1992 5.  The Natonal Seurty, Strategy Of The U.S.A, Sep. 2003 6. عزتی، عزت الله ژئوپولتیك در قرن 21 انتشارات سمت 1382، تهران 7.  موسوی میر طبیب، نفت، خبرگزاری فارس.جام جم.مهر نیوز. 8. دیوید ای.لیک و پاتریک ام. مورگان. نظمهای منطقه ای: امنیت سازی در جهانی نوین. ترجمه سید جلال دهقانی فیروز آبادی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1381، 9. پیروز مجتهد زاده. امنیت و مسایل سرزمینی در خلیج فارس: جغرافیای سیاسی دریایی. ترجمه امیر مسعود اجتهادی. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، 10.  علی عبداله خانی. نظریه های امنیت. تهران: موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران،1383 11. باری بوزان.مردم، دولتها و هراس. ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1378 12.  شهروز ابراهیمی. «سیستم جدید قدرت در خلیج فارس». گزارش پژوهشی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ مجدد1386 13.  مایکل کریگ.«بررسی چهارچوبهای امنیتی جایگزین در خلیج فارس»، ترجمه خدیجه حیدری. گزارش پژوهشی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ مجدد1386 14.  جودیس اس. یافه. «استراتژیهای امنیتی خلیج فارس». ترجمه سید مجتبی عزیزی. گزارش پژوهشی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ مجدد1386 15.  طهمورث غلامی، امنیت و سلاح های غیر متعارف در خاورمیانه،۱۳۹۰ 16.  زی بیگنیو برژینسکی، خارج از کنترل اغتشاشات جهانی در طلیعه قرن بیست و یکم، ترجمه: دکتر عبدالرحیم نوه ابراهیم 17.  بهادر زارعی، «جغرافیای سیاسی خلیج فارس»، رسالت، 14شهریورماه 1378 18.  عبدالله رفیعی، «بازنگری جایگاه استراتژیک خلیج فارس و جزاری ایرانی»، نشریه ابرار، 20آذرماه 1381، 19.  همایون الاهی، خلیج فارس و مسایل آن، 20.  لواء فیلی رودباری، کویت (کتاب سبز) 21.  افتخاري اصغر، مراحل بنيادين انديشه در مطالعات امنيت ملي، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1381، 22.  علي ربيعي، مطالعات امنيت ملي، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1383، 23.  اردي مکين لاي - آرليتل، امنيت جهاني: رويکردها و نظريه ها، ترجمه اصغر افتخاري، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1381، 24.  صبوري، خاورمیانه و روابط بین الملل، ماهنامه پگاه حوزه، شماره 215،1386