فرهنگ مجازي در تسخير ارتش‌هاي سايبري

آيا اصلاً مي‌شود گفت كه عرصه فرهنگ تهي از سياست و مناسبات قدرت است و امر فرهنگي، امري كاملاً مجزا و به دور از تأثير نيرو‌هاي عرصه قدرت و سياست است؟ به عبارت روشن‌تر، آيا فرهنگ عرصه‌اي منزه و مبرا از كشمكش‌هاي سياسي، تنش‌هاي بين‌دولتي يا آنطور كه برخي معتقدند، مصون از جنگ، دعوا و كشمكش است؟
با وجود اينكه اغلب اوقات فرهنگ به عنوان يكي از نرم‌ترين جنبه‌هاي تعاملات بشري و دولت‌ها قلمداد مي‌شود، ولي نگاهي به پژوهش‌ها و نظريه‌هاي تئوري‌پردازان روابط بين‌الملل نشان مي‌دهد كه آنها خيلي هم به فرهنگ نگاه نرم و اصطلاحاً فانتزي ندارند. فرهنگ در چشم‌انداز تئوري‌پردازان روابط بين‌الملل يكي از مناقشه‌برانگيز‌ترين و كشمكش‌زا‌ترين حوزه مناسبات انساني و روابط بين دولت‌ها و كشور‌هاست. شايد نظريه برخورد تمدن‌هاي ساموئل هانتينگتون در سال ۱۹۹۳ پرمناقشه‌ترين نظريه‌اي باشد كه تاكنون درباره تأثير تعارضات فرهنگي بر كشمكش دولت‌ها و در سطح گسترده‌تر، بين‌تمدن‌ها بيان شده است. كم نيستند آنهايي كه مي‌گويند نظريه برخورد تمدن‌هاي هانتينگتون براي پر كردن خلأ پارادايمي و ارائه تصويري از دنياي بعد از جنگ سرد براي سياست خارجي امريكا طراحي شده ولي همين ديدگاه نيز منعكس‌كننده اين واقعيت است كه ايالت متحده‌اي كه سرمست از زوال كمونيسم از دنياي جنگ سرد بيرون آمد، به عنوان يگانه ابرقدرت دهه ۱۹۹۰مايل است دنياي بعد از شوروي را براي خودش بر اساس برخورد و كشمكش بين ‌تمدن‌ها و فرهنگ‌ها به تصوير بكشد.
فراتر از برخورد تمدن‌ها
صرف‌نظر از نظريه هانتينگتون كه شكاف‌هاي فرهنگي و تمدني را مهم‌ترين عامل وقوع جنگ‌ها و كشمكش‌ها مي‌داند، بسياري از محققين روابط بين‌الملل، منشأ و ريشه جنگ‌هاي كم‌شدت
(Low Intensify) و پردامنه را شكاف‌هاي فرهنگي قلمداد مي‌كنند. بورلي كارفورد در مقاله‌اي با عنوان «جهاني شدن و كشمكش‌هاي فرهنگي»، برخلاف تصوراتي كه جهاني شدن را عامل ادغام فرهنگ‌ها قلمداد مي‌كنند، جهاني شدن را يكي از مهم‌ترين عوامل كشمكش بين فرهنگ‌ها قلمداد كرده است. او مي‌نويسد: «اگرچه جهاني شدن به عنوان يك نيروي ادغام‌كننده قلمداد مي‌شود، ولي هرقدر كه جهاني شدن سرعت پيدا مي‌كند، كشمكش‌هاي فرهنگي هم به عنوان شايع‌ترين صورت خشونت‌هاي بين‌المللي درمي‌آيد. از بين ۳۶ كشمكش خشونت‌باري كه در سال ۲۰۰۳ به وقوع پيوسته، جنگ عراق تنها جنگ بين‌المللي بوده است. ۳۵ كشمكش باقيمانده، جنگ‌هايي داخلي بوده‌اند كه در داخل قلمرو ۲۸كشور به وقوع پيوسته‌اند. از بين اين ۲۸ جنگ، همگي به جز چهار مورد كشمكش‌هاي جمعي بوده‌اند كه تحت تأثير انگيزش‌هاي نژادي، قومي و درگيري‌هاي مذهبي به وقوع پيوسته‌اند. اگرچه تعداد اين كشمكش‌ها شروع به كمتر شدن كرده و بسياري از آنها هم به اتمام رسيده‌اند و در واقع در بسياري از مناطق جهان، كشمكش‌ها از طريق مسالمت‌آميز در حال حل و فصل شدن است و فرهنگ‌ها و زندگي‌هاي مختلف بدون دشمني در كنار هم در حال زندگي كردن هستند، با اين حال در شرايطي كه برخي كشمكش‌ها به اتمام مي‌رسد، كشمكش‌هاي جديدي بروز مي‌كنند. با وجود پايان جنگ در يوگسلاوي سابق، خشونت‌هاي مداوم به كوزوو و بوسني سرايت كرده و با وجود حضور نيروهاي صلح‌بان، خشونت در كوزوو بين سال‌هاي ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۴ جان حدود ۴ تا ۱۲ هزار انسان را گرفته است... بين سال‌هاي ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۳، بيش از ۶۵ هزار نفر از مسلمانان غيرنظامي در كشمير كشته شده‌اند و كشمكش در اين منطقه سالانه جان دو هزار نفر را مي‌گيرد. اينها (فقط) نمونه‌هايي از اين است كه نشان‌دهنده اختلاف‌هاي قابل توجه در انواع و سطوح كشمكش‌هاي فرهنگي است...» اين نويسنده امريكايي در مقاله خود سعي كرده كه نشان دهد نيروهاي جهاني شدن اقتصاد در عين حالي كه باعث ادغام فرهنگ‌ها شده، كشمكش‌هاي فرهنگي را هم تشديد كرده است.

صحنه‌سازان پنهان فرهنگ، هنر و انديشه
نگاه برخي نويسندگان غربي به حوزه فرهنگ، حتي از اين هم بدبينانه‌تر است و اساساً شكل‌گيري روند‌هاي فرهنگي را تحت تأثير مناسبات قدرت بين نهادهاي فرهنگي و بازيگردانان پيدا و پنهان صحنه سياست قلمداد مي‌كنند. فرانسس استونور ساندرز، تاريخ‌نويس و روزنامه‌نگار انگليسي، در كتاب «جنگ سرد فرهنگي: سيا و جهان هنر و ادبيات» شيوه‌هاي نقش‌آفريني دستگاه‌هاي اطلاعاتي امريكا در گستره وسيعي از سازمان‌هاي فرهنگي را به تصوير كشيده است. او در اين كتاب نشان مي‌دهد كه چطور سيا در دوران جنگ سرد از پشت پرده بسياري از همايش‌هاي فرهنگي، نمايشگاه‌هاي عكس و كنسرت‌هاي هنري را سازماندهي و حمايت مي‌كند. او تأكيد مي‌كند بسياري از آثار نويسندگان و مترجماني كه خط و خطوط آنها با خط مشي امريكا همراه است، با حمايت سيا انجام مي‌شود. استونور در كتاب خود شرح مي‌دهد كه چگونه «سيدني هوك» و «ملوين لاسكي» با راه انداختن سمينار آزادي فرهنگي، متفكران ضداستالينيست و راستگرايان اروپايي را در حمايت از ارزش‌هاي فرهنگي امريكا و غرب در كشور‌هاي اروپايي بسيج كردند. اين روزنامه‌نگار انگليسي مي‌گويد: «سيا به عنوان بازوي دولت امريكا‌ با تمركز بر اروپاي دوره بعد از جنگ سرد، به شدت درگير جنگ سرد فرهنگي شده است... اين سازمان براي مهار كمونيسم‌ و رشد احزاب كمونيستي اروپا (به خصوص در فرانسه و ايتاليا) يك برنامه دولايه‌اي ايجاد كرد و از يكسو‌ ... از بخشي از نويسندگان در چارچوب برنامه‌هاي ضد كمونيستي حمايت كرد... در همين راستا سيا از نويسندگان ضدكمونيسم از طريق پشتيباني مالي بي‌حد و حصر از كنفرانس‌هاي دوره‌اي در پاريس و برلين حمايت كرد‌ و دانشمندان علوم اجتماعي و فيلسوفاني مانند آيزيا برلين و دانيلي بل، آموزه‌هايشان درباره ارزش‌ها و آزادي غربي و استقلال روشنفكران را در چارچوب متغيرهاي ضدكمونيستي، امريكاگرايانه و در چارچوب مأموريت‌هاي سيا تبليغ كردند. روش دومي كه سيا اجرا مي‌كرد، بسيار زيركانه‌تر بود. اين سازمان در اين روش از سمفوني‌ها، نمايشگاه‌هاي هنري، رقص هنري، گروه‌هاي تئاتر و موسيقي‌ها و آهنگ‌هاي شناخته شده‌اي كه هدف ضمني آنها ترويج احساسات ضد كمونيستي در اروپا و فراهم آوردن زمينه‌اي براي فرهنگ و امريكا در اين كشور‌ها بود، عمل كرد.»
سايبر: از سوژه فرهنگي تا موضوع امنيتي
فراگيرشدن اينترنت در طول دهه ۱۹۹۰، انفجار اطلاعات را به قدري عميق كرد كه امنيت در دنياي مجازي از حالت نمادين به شكلي واقعي بروز كرد. اگر در اوايل دهه ۱۹۹۰ اينترنت به عنوان ابزار يا كالايي فرهنگي و به مثابه اسب تراواي غرب در مشرق زمين تلقي مي‌شد، حملات تروريستي ۱۱سپتامبر اين وضعيت را به شدت تغيير داد. امروزه اينترنت فقط ابزاري فرهنگي نيست كه بتوان گفت رنگ و بوي امنيتي و نظامي ندارد، بلكه دولت‌ها و سازمان‌هاي امنيتي، نظامي و اطلاعاتي، اينترنت را زمينه نفوذ به قلب دشمنان خود محسوب مي‌كنند. به خاطر همين، امروز بيشتر از آنكه از واژه فضاي مجازي استفاده كنند، اصطلاح فضاي سايبر را به كار مي‌گيرند.
امروزه روند تحول در دنياي مجازي به شكلي چند بعدي دچار تحول‌هاي بنيادين شده است. از چشم‌انداز كاركردي، اگر در ابتداي دهه ۱۹۹۰ اينترنت به عنوان ابزاري با صبغه فرهنگي تلقي مي‌شد، امروز به جرأت مي‌توان گفت كه صبغه امنيتي آن بر چهره فرهنگي‌اش غلبه پيدا كرده است. در واقع با اشباع جهاني شدن در حوزه فرهنگ، به نظر مي‌رسد دولت‌هاي ملي در حال بازگشت به مفاهيم بدوي و تبديل دنياي مجازي به عرصه رويارويي‌هاي خودشان هستند. بعد بسيار مهم‌تر تحول در دنياي مجازي، تقويت سطح پيوند خوردن آن به دنياي واقعي است تا جايي كه شايد بتوان گفت كه امروزه ديگر نمي‌توان بين فضاي سايبر و محيط واقعي تفكيك قائل شد و به عبارت دقيق‌تر، مرز بين فضاي سايبر و محيط واقعي حوزه سياست، اقتصاد، جنگ و امنيت شكسته شده است. اگر زماني گفته مي‌شد كه جنگ در فضاي سايبر بر عالم سياست اثرگذار است، امروز ديگر نمي‌توان بين عالم سياست و فضاي سايبر تفكيك ايجاد كرد و بايد از توصيف اين دو از مفاهيم «اين هماني» مدد گرفت. به عبارت روشن‌تر، نمي‌توان هيچ تفكيكي بين برنده شدن در يك انتخابات در دنياي واقعي و دنياي مجازي برقرار كرد. بايد پا را از اين هم فراتر گذاشته و بگوييم كه اگر زماني از كار انداختن سيستم رايانه‌اي يك مجموعه نظامي ـ صنعتي يا فلج كردن مجموعه‌هاي مالي دشمن براي وارد كردن ضربه غيرمستقيم به حريف بود، امروزه تفاوتي بين انفجار در صحنه نبرد و فضاي سايبر وجود ندارد و به عبارتي تسامح‌آميز اين قابليت وجود دارد كه از فضاي سايبر در يك مجموعه صنعتي- نظامي ايجاد انفجار كرد.
ظاهراً به همين دليل است كه در آخرين نسخه استراتژي امنيت سايبر امريكا كه اواسط ژوئن ۲۰۱۱ توسط پنتاگون منتشر شد، ايالات متحده به صراحت اعلام كرده كه به خود حق مي‌دهد حملات در فضاي سايبر را به صورت نظامي در فضاي واقعي پاسخ دهد. استراتژي جديد پنتاگون تأكيد كرده است كه حملات سايبر جزء مهمي از هر گونه كشمكش در آينده محسوب مي‌شود و ايالات متحده بايد خود را آماده كند كه به اين تهديد‌ها با قواي نظامي پاسخ دهد. سند امنيت سايبري امريكا تأكيد كرده: «ايالات متحده حق خود را براساس قوانين كشمكش‌هاي مسلحانه محفوظ مي‌داند كه به حملات سايبري جدي پاسخي متناسب و نظامي در زمان و مكاني كه انتخاب مي‌كند، بدهد.»
محققان امنيت ملي امريكا چندين سال است كه جنگ سايبر را جزو مهم‌ترين تهديد‌هاي امنيت ملي امريكا در آينده محسوب مي‌كنند. ريچارد كلارك در كتاب «جنگ سايبر: تهديد بعدي امنيت ملي و الزامات آن» كه آوريل ۲۰۱۰ منتشرشده، هشدار مي‌دهد كه تهديد‌هاي سايبر در آينده براي امريكا مخاطره‌آميزتر از تروريسم خواهد بود.
رويداد‌هاي دنياي واقعي سياست و اقتصاد و جنگ و كشمكش به ما طعنه مي‌زنند كه دنياي سايبر ديگر به طور غير مستقيم بر دنياي واقعي تأثير نخواهد گذاشت، بلكه واقعيت‌هاي اين دو از هم تفكيك‌ناپذيرند. نمونه‌هاي زيادي در اين باره وجود دارد. بسياري معتقدند كه حمله اسرائيلي‌ها به نيروگاه‌هاي سوريه يك حمله سايبري بوده است. در دنياي سياست نيز نقش فزاينده فضاي اجتماعي در اعتراضات عربي نشان داد كه در دنياي آينده نمي‌توان بين تحولات فضاي مجازي و دنياي واقعي تفكيك قائل شد. در چنين فضايي، سخن گفتن از ارتش سايبر، سايبر تروريسم، حمله سايبر، انقلاب‌هاي توئيتري و... نه تنها بي‌راه نيست، بلكه واقعيت سياست، امنيت، اقتصاد و فرهنگ را رقم خواهد زد.